Home هنر و ادبیات آرشیو هنر و ادبیات یادی از شبنم جهانگیری- منوچهر برومند

یادی از شبنم جهانگیری- منوچهر برومند


زبیده جهانگیری متخلّص به شبنم سال ۱۳۲۰ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود و یکم امر داد ماه ۱۳۹۸ در همان شهر دیده از دیدار جهانیان فرو بست. خانواده او از اهالی ایل چهار لنگ بختیاری بودند که در محلهء جلیل آباد تهران می زیستند. پدرش از خان های زمیندار روستاهای فریدن بود . از تیرهء محمود صالح چهار لنگ و خویشاوندان علی مردان خان و شیرعلی مردان خان بختیاری،توضیح آنکه ایل چهار لنگ بختیاری متشکل از چهار تیرهء ( موگوئی – کیان ارثی – زُلَّقی _ محمود صالح) است. که بختیاری ها دراصطلاح معمول و متداول گفتاری خود از آن با عنوان مم صالح یاد می کنند.

پیشینه آموزشی:
مادرش بر حسب اتّفاق با قمر الملوک وزیری آشنا شد . قمر چون زبیده را به نواختن ویلون علاقه مند یافت ، توصیه کرد به هنرستان عالی موسیقی برود . آنجا استادان هنرستان وقتی به گیرندگی صدا و استعداد خوانندگی او پی بردند، تصمیم گرفتند ، به او پیانو‌ نوازی و خوانندگی اپرا بیاموزند. غافل از اینکه زبیده به خوانندگی اپرا و نوازندگی پیانو علاقه نداشت. کشش هنری و میل باطنی اش معطوف به نواختن ویلون بود.به این جهت زبان به شکوه گشود.به ناچار او را به هنرستان موسیقی ملّی فرستادند. آنجا در رشته ویلون نوازی شاگرد محمود خان ذوالفنون شد. . ولی در هنرستان موسیقی ملّی نیز استعداد خوانندگی اش پنهان نماند. غلام حسین خان بنان تعلیم آواز او را بر عهده گرفت. روح الله خالقی برایش از پهلبد تقاضای مقرری ماهانه کرد. به امید آنکه این مقرری باعث شود،با آسودگی خاطر به خوانندگی بپردازد . پهلبد در خواست خالقی را پذیرفت. برای زبیده ماهانه سیصد تومان مقرری معیّن کرد.

بازیگری در تماشا خانه پارس :
زبیده از سن چهارده سالگی بازیگر تماشا خانه شد. برای اجرای نقش روی صحنه رفت . جثه درشتش به او امکان داد، بتواند نقش سنین بالا تر را هم بازی کند . بروز استعدادش در این زمینه نیز چشم گیر بود. به نحوی که به سرعت بازیگر حرفه ای شد. تماشا خانه پارس با او قرارداد همکاری چند ساله بست. بازیگری در تماشا خانه زبیده را از موسیقی بازداشت. دیر خوابیدن با صبح زود به مدرسه رفتن جور در نمی آمد . بنان – خالقی- میر نقیبی مخالف بازیگری او بودند. بنان به او می گفت ” اگر من هم که استاد تو هستم ، بخواهم به شیوهء تو زندگی کنم. بزودی صدایم را از دست می دهم “زبیده عاقبت هنرستان موسیقی ملّی را ترک کرد . بااینکه پهلبد به او پیغام داد، حالا که برنامه بازیگری اش مانع خوانندگی اوست، برود ، موسیقی بخواند و بعد تدریس موسیقی کند. با این وصف زبیده جهانگیری از بازیگری دست نکشید. از خوانندگی و تحصیل در رشته موسیقی بازماند.

بازیگری در تلویزیون ایران :
زبیده از شانزده سالگی بازیگر نمایش های تلویزیونی شد. برای نخستین بار در سال ۱۳۳۷ تلویزیون در ایران به صحنه آمد. نمایش تلویزیونی به منظور سرگرمی بینندگان در برنامه کار یک شبکه خصوصی قرار گرفت. که نامش ” تلویزیون‌ ایران ” بود. و در آغاز امواجش تنها به تهران و قم و کرج و نواحی پیرامون تهران می رسید . در جاهای دیگر دیده نمی شد. بانو جهانگیری نخستین بازیگر زن بود که در تلویزیون ایران ایفای نقش کرد. و در نمایش نامه هزارو یک شب که یک شب در میان پخش می شد، شرکت جست. همکاری او با تلویزیون ایران که از بازیگری آغاز شد ، و به مجری برنامه های تلویزیونی پایان یافت، مدّت شش سال ادامه داشت. یعنی تا بیست و دو سالگی او به طول انجامید.

بازیگری در فیلم های سینمائی:
کار بازیگری جهانگیری از نقش آفرینی در تماشا خانه پارس و تلویزیون ایران به بازی در فیلم های سینمائی نیز کشید. چنانکه در سال ۱۳۳۹ که مقارن با نوزده سالگی او بود، در فیلم” زن دشمن خطر ناکی است ” نقش کوتاهی ایفاء کرد. فیلمی که به کار گردانی رضا کریمی و عزیزالله بهادری ساخته شد .سپس بازی در پنج فیلم سینمائی را بر عهده گرفت .که به ترتیب عبارت بودند از ” مکر ابلیس” به کارگردانی ابوالقاسم جنتی عطائی سال ۱۳۴۰ – ” ستاره ای چشمک زد” به کارگردانی محسن بدیع سال ۱۳۴۱ – ” مرد میدان” به کار گردانی عزیز رفیعی سال ۱۳۴۲- “گردن کلفت ” به کار گردانی سعید کامیار سال ۱۳۴۴- ” مرد سر گردان ” به کار گردانی جوزف واعظیان سال ۱۳۴۵
زبیده بازیگری در فیلم های سینمائی را هم چند سال پس از قطع همکاری با تلویزیون کنار گذاشت به کار حرفه ای مطبوعاتی روی آورد.

فعالیت مطبوعاتی همکاری با خواندنیها :
زبیده جهانگیری که از پانزده سالگی با انتشار شعرها و مقالاتش همکاری با نشریه خواندنیها را آغاز کرده بود ،در هجده سالگی همزمان با بازیگری در سینما عضو هیات تحریریه خواندنی ها شد. این عضویت تا پایان کار خواندنیها که شش ماه پس از پیروزی انقلاب رخ داد، ادامه داشت. زبیده عضو فعّال این نشریه بود.در کنار خسرو شاهانی، ذبیح‌الله منصوری، باستانی پاریزی، محمود طلوعی،نویسندگی کرد.
خواندنیها نشریه ای وزین بود. و امیرانی روزنامه نگاری متشخّص و بدون وابستگی‌های سیاسی معمول و مرسوم که استقلال مادی داشت،‌ می توانست فارغ البال به وظیفه روشنگری مطبوعاتی اش عمل کند. در قضایای سیاسی اجتماعی کشور به قصد بهبود امور ابراز نظر نقّادانه داشته باشد. این رویه موجب شده بود، در خواندنیها مقالاتی منتشر کند که به مذاق دستگاه دولت و دربار خوش نمی آمد. به ویژه از سال ۱۳۴۹ که سیاست فشار به نویسندگان مخالف و ممیزی و سانسور مطبوعات در دستور کاردولت قرار گرفت. و ساواک به شدّت مانع نقل و نشر مطالب منتقدانه شد. ماموران اداره تفتیش و سانسور به امیرانی اخطار کردند، در صورت ادامه درج مطالب خرده گیرانه، مانع انتشار خواندنی ها می شوند. پیامد این اخطار ملاقات شکوه آمیز امیرانی با امیر عبّاس هویدا بود. و‌اعتراض به اِعمال محدودیت و فشار ساواک نسبت به مطبوعات و سکوت هویدا به رویّه سانسور که در مورد نوشته نویسندگان مستقل که قصدی جز اصلاح امور کشور نداشتند ، نیز اعمال می شد، سیاست سرکوب قلمی که با توجّه به سابقه کار مطبوعاتی هویدا که خوداز زمره ارباب قلم به شمار می آمد،‌خارج از انتظار مطبوعات بود. و امیرانی در ملاقاتش با هویدا به آن اشاره کرد. با برخورد سرد و پاسخ تندهویدا مواجه شد که لزوم اطاعت بی چون و چرا از دستور العمل ساواک را به امیرانی تذکر داد. این ملاقات بر کدورت خاطر امیرانی افزود. باعث شد،‌ امیرانی کوتاه نیاید، در مطالبی که می نویسد، از ریخت و پاش و خرج های بی مورد جشنها و ضعف هویدا در ابراز و اعمال اختیارات قانونی اش انتقاد کند. کاری که مخالفت سرسختانه امیر عبّاس هویدا را در پی داشت . سرانجام کار به آنجا انجامید که علی اصغر امیرانی را چند سال مجبور به کناره گیری از خواندنیها کرد. در مصافِ تقابل و تعارضِ امیرانی با هویدا زبیده جهانگیری که بواسطه وسعت روابط اجتماعی اش از نقاط ضعف خیلی افراد خبر داشت، و به اصطلاح پرونده همه زیر بغلش بود ، سرا پا استوار در کنار امیرانی‌‌‌ ایستاد و از او حمایت کرد .‌ و پس از آنکه امیرانی به خواندنیها باز گشت ، دبیر تحریریه شد.

شاعری و سخنوری:
استعداد شاعری زبیده در نو جوانی کشف شد. سیزده ساله بود که فریدون مشیری یک دو بیتی از او در مجله ء روشنفکر چاپ کرد. در پی اش سروده های دیگر او در سایر نشریه ها و جُنگهای ادبی به طبع رسید .شکوفائی طبع و شور انگیزی سخن دختری نو جوان که نوید ظهور و حضور سخنوری توانا می داد ، بزرگان عرصهء ادب را به دیدار او راغب ساخت . دکتر لطفعلی صورتگر شاعر بلند پایه و استاد ادب فارسی و دکتر حسن امامی استاد حقوق و امام جمعه تهران مایل به دیدن او شدند. ایرج پزشکزاد هم شعری از او را موضوع نمایش نامه طنزی کرد که در مجله فردوسی چاپ شد. سیر تکامل سخنوری زبیده که ذاتاً شاعر آفریده شده بود، با چنان شتابی پیش رفت که در نوزده سالگی شاعری کارآمد به حساب آمد.سروده ای در رثای صادق سرمد سرود،که از حیث سخنوری و اسلوب سخن منظومِ موزون و مقفی، بازتاب طبع مقتدر گوینده ای شیوا سخن بود.

هر فتنه ای ز گردشِ دورِ زمان رسید
بر مردمِ هنرور ِ روشن روان رسید

                    بیاد دوست
               در رثای صادق سرمد
         مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
 بحر مضارع مُثَمَّن اَخرَبِ مَکفوفِ مَحذوف

خو کرده ام به درد که دانم در این جهان
بر من همان رسید که بر دیگران رسید

جز درد و رنج و سوز چه اندوختم دریغ
جز زحمت و شکنجه چه از تن به جان رسید

پیمانه پر ز خون شد و ساقی ز هوش رفت
چون دورِ جام و گردشِ رطلِ گران رسید

لب بستم از فغان که در این گیر و دارِ عمر
تیری ز غیب آمد و بر استخوان رسید

بر کشتیِ شکسته ء دریایِ حادثات
با مرگِ ناخدا ستم از آسمان رسید

دا غم به سینه زد غم مرغی شکسته پر
وین داغم از زمانه به دل جاودان رسید
آزاده ای به دامنِ خاکِ سیه بخفت
کآزاده مُرد و راد بدین خاکدان رسید

عُمری گرفته خو به غمِ جاودان که غم
بر مردمِ ستم زدهء ناتوان رسید

جز حق سخن نگفت و بجز حق رهی نرفت
بر رُتبه و مقام اگر در جهان رسید

او‌‌ بی گمان بدیدن معشوقِ لم یزل
از عالمی گذشت و بدو بی گمان رسید

سرمد خدایِ شعر و صفا و وفا چه شد ؟
وز جورِ زندگی چه بر آن مهربان رسید ؟!

خارِ ندامتم ، به جِگر می خلد که من
دیدم ز جورِ گل که چه بر باغبان رسید

شبنم به یادِ دوست به جایِ سخن مرا
آتش ز سوزِ سینه به نوکِ زبان رسید
صص: ۵۸۵- ۵۸۶ دیوان سرمد انتشارات بهمن ۱۳۴۷ خورشیدی . این سروده را شبنم جهانگیری در سال
۱۳۳۹ خورشیدی پس از مرگ صادق سرمد سروده
است. شبنم متولِّد سال ۱۳۲۰ بود .یعنی این سروده
را در ۱۹ سالگی سروده است.

سخن او سخته و منسجم و شیواست . و بر اسلوب انگار های دیرینهء ادب فارسی ، در بر دارنده ء نماد گرایی ها و صور خیال دلنشین که حاکی از تدقیق
شاعرانه سخنوری گویا بیان در مبتلابهات اجتماعی است . سخنوری که سخنش باز تاب انفعالات روح حساس و دردمندی است، که به ضرورت ارتباط با زندگی ابراز می شود.ولی بیان هنری اش به گونه ای است که از زمان و زندگی معاصر فراتر می رود جنبه سخن جادوانه ای می یابد که در تِلوِ زمان جاری و ساری است.

                 بهار مرده مگر
        مَفاعِلن فَعلاتن مَفاعِلن فعَلُن
         بحرِ مُجتثِ مُثَمَنِ مَحذوف

نشان ز سبزه ندیدم ، بهار مرده مگر
نوای خوش نشنیدم هزار مرده مگر

ز‌اشکِ دیدهء رستم ، دلم به لرزه فتاد
خدا نخواسته اسفندیار مرده مگر

دلم گرفته ‌از این کوچه های افیونی
در این دیار درخت چنار مرده مگر

ز بسکه رنگ ملامت نشست بر رخ دشت
زمین به گریه در آمد غبار مرده مگر

ز فتح قلّه گذشتم در این روان شگفت
امید زندگی و افتخار مرده مگر

غریب این وطنم ای دیار تلخ بگو
فضای امن در این روزگار مرده مگر

به هیاتی که منم روح خسته می پرسد
که جان عاشق امید وار مرده مگر
به باد تکیه زنم خاک توفد از سر خشم
که قاصدک چه کنی خار زار مرده مگر

زمانه ظالم و انسان کش است و من نالان
پناه و روحِ دل بی قرار مرده مگر

فضای سینه چه تنگ است بهر هق هق من
امید این دل بی غمگسار مرده مگر

ترا به شبنم اشکم قسم زبانم لال
به من بگوی رفیقا که یار مرده مگر

                          ماتم باغ
               فعلاتن  فعلاتن  فعلن
      بحر رمل مسدس مخبون محذوف

گفتی از ماتم این باغ مگو
رد پائی ز تبر دار مجو

غیر ازاین معنی دعوایم چیست
مگر این خانه ء آبایم نیست؟!

ستم و خامشی از حرف و سخن
این سزاوار کسی هست چو من ؟!

آثار مکتوب زبیده جهانگیری
۱- امیرانی در آیینه خواندنیها ، “انتشارات نگارستان کتاب ” ۱۳۸۶

۲- آسمان گریست و فاجعه روز آخر ” انتشارات ارمغان ۱۳۸۸ ( مجموعه سروده ها)

۳- پرواز را فریاد کن “انتشارات زرین- ۱۳۸۲ ( مجموعه سروده ها )
۴- قمری که خورشید شد ” شرکت کتاب لس آنجلس ۱۳۹۴
زبیده جهانگیری پس از انقلاب و تعطیل خواندنیها به مقدمه نویسی و ویراستاری پرداخت پاره ای از آثار او در این زمینه به شرح زیر است.

۱- خسرو پرویز و جنگهای ۲۷ ساله ایران و روم
نوشته بهرام داهیم انتشارات گلریز ۱۳۷۲
مقدمه نویس و ویراستار زبیده جهانگیری

۲- شهید عشق الهی رابعهء عَدَویَّه
نوشته : عبدالرحمن بدوی( زبان عربی)
ترجمه: محمد تحریرچی
انتشارات: مولی ۱۳۷۷
ویراستار: زبیده جهانگیری

۳-عرفان داروی درد های بی درمان
نوشته: وین دبلیو دایر
ترجمه: محمد حسین نعیمی
انتشارات : کتاب آئین ۱۳۸۵
ویراستار : زبیده جهانگیری

۴- نهج البلاغه
نوشته: حضرت علی علیه السلام
گردآورنده: محمدبن حسین ، شریف الرضی
ترجمه نبی الدین اولیائی
انتشارات: زرین ۱۳۷۶
ویراستار: زبیده جهانگیری
ترجمه ادبی به نثری روان و شیوا

۵- رمان سفر به قطب شمال
نوشته: روژه روسل
ترجمه : ذبیح الله منصوری
انتشارات زرین: ۱۳۷۳
ویراستار: زبیده جهانگیری

۶- محمد پیغمبری که از نو باید شناخت
نوشته: کنستان ویرژیل گئور گیو
ترجمه : ذبیح الله منصوری
انتشارات زرین
پیشگفتار و ویراستار : زبیده جهانگیری

جایگاه ادبی و دانشوری :
زبیده جهانگیری،‌افزون بر شاعری و سخنوری که ناشی از قریحهء شاعرانه و سیروبررسی پژوهشگرانه او دردواوین شعرای بزرگ پیشین بود، بانوئی فاضل و ادب آموخته به شمار می آمد که عربی نیز می دانست. به گویش مصری می گفت و می نوشت و می سرود .به مناسبت آنکه قضایای دنیای عرب را پیگری می کرد، مطالبی به زبان عربی منتشر می ساخت ،‌در مباحث تاریخی ایران و جهان نیز صاحب نظر بود. وقایع سیاسی اجتماعی کشور های عربی را تجزیه تحلیل جامعه شناسانه می کرد.
حضور وی در قضایای مربوط به جوامع عربی و حسن روابط مستحکم فرهنگی اش با اهل ادب و هنرمصر و لبنان وسوریه موجب شد پس از درگذشت او در جراید مطبوعاتی و رسانه های عرصه مجازی با اعزاز و اکرام از او یاد شود. او را سیدهء فاضله ء مُثَقَّفَه بنامند. مرگش را ضایعه ای حزن انگیز به شمار آورند .
چنانکه یکی از ادبای مصر در باره اش چنین نوشت:
“وَدَه طُیورَ رضوانَ اَلارض الی ارض مَصر الحَبیبَه و عَزیزَتی مُنی ” هذِه کلمات صَدیقتیِ العزیزَه زبیده جهانگیری اِنّاللّه و اِنّاالیه راجعون
رَحَلَت عَن عالَمِنا السیده الفاضِلَه زبیده جهانگیری کانَت ادیبَه شاعِره و مُثَقَّفَه اَحَبَّت مَصر کثیراً کانَت انسانه و ایرانیهَ اصیلَه اَحزَنَنی جِداً خَبَر وَفاتِها اَدعو لَها بِالرَّحمَه والمَغفِرَه “
” اینها پرندگان بهشت زمینی اند در کشور مصر دوست داشتنیِ مُنایِ عزیزم ” ” این گفتهء زبیده جهانگیری عزیزم است. ” ” بزرگ بانوی دانشور زبیده جهانگیری دنیای ما را ترک کرد . او شاعره ای ادیب و فرهیخته بود که به مصر علاقهء بسیار داشت. انسان اصیلی ایرانی که خبر درگذشتش مرا اندوهگین ساخت . برایش رحمت و بخشایش الهی آرزو کنید”

روابط اجتماعی ‌و معاشران و مصاحبان:
زبیده جهانگیری خرد سال بود که مادرش بر حسب اتفاق با قمرالملوک وزیری آشنا شد .این آشنائی به
روابط مستحکمی انجامید.که او را به قمرالملوک وزیری نزدیک کرد، کم کم برایش حکم مادر خوانده یافت .

قمرالملوک وزیری متولّد ۱۲۸۴ خورشیدی در کاشان
در ۱۴ امرداد ماه ۱۳۳۸ در شمیران بر اثر سکته مغزی
در‌گذشت و‌در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
قمر در شانزده سالگی پس از آشنائی با نی داوود با
ردیف موسیقی ملّی آشنا شد.‌آشنائی وی منجر به برگزاری نخستین کنسرت در سالن گراند هتل در لاله زار شد. این کنسرت که در سال ۱۳۰۳ خورشیدی مقارن با نوزده سالگی قمر به صورت زنده برگزار شد . و طی آن مرتضی نی داوود قمر را با ساز همراهی کرد. مورد توجّه وافر قرار گرفت. به قدری مایه شهرت قمر شد. که کمپانی هیز ماسترز جهت ضبط صدای وی دستگاه صفحه پرکنی به تهران فرستاد . و بعد از آن کمپانی پولیفون به ضبط صدای قمر اقدام کرد. به این نحو دویست صفحه از آثار موسیقی ملّی با صدای قمر ضبط شد. خوانندگی درآمد سرشاری نصیب او کرد. با این وصف بانو قمر الملوک وزیری که در نوع دوستی و بخشش مسرفانه افراط کار بود، کارش به تنگدستی کشید .اواخر عمر از رفاه معاش برخوردار نبود. در این زمان زبیده جهانگیری که به مانند فرزند کمر به خدمت قمر بسته بود، از او پرستاری و تیمار داری می کرد . بواسطه همین روابط نزدیک بود که می توانست با بزرگان موسیقی ملّی آشنا شود. وسیله ارتباط اجله ادب و هنر با قمر باشد. امیر جاهد، ابوالحسن خان صبا،حسین خان تهرانی،روح الله خان خالقی ، غلام حسین خان بنان، صادق سرمد، ابوالحسن خان ورزی اسماعیل نواب صفا، رهی معیری ، مهرداد پهلبد و دیگران را بشناسد. و با آنان رفت و آمد داشته باشد.

زبیده جهانگیری از اصفهان همواره با عنوان شهر خودم یاد می کرد. مدتی نیز به شاهین شهر نقل مکان کرده بود. به جلال الدین تاج ، جلیل شهناز ، حسن کسائی، اکبر لقا معروف به اکبر جقه علاقه وافر داشت.همیشه حسن کسائی را با عنوان خداوندگار نی نام می برد.

زندگی زناشوئی:
زبیده دوبار ازدواج کرد. نخست با اکبر مشگین بازیگر سینما و تماشا خانه و برنامه داستانهای رادیوئی، پس از رخداد مرگ مشگین در سال ۱۳۵۶ با محمد قاضی اسداللهی نقّاش و مجسمه ساز و خوش نویس نامی ازدواج کرد. و پس از مرگ وی در سال ۱۳۸۲ بیست و سه تابلو از آثار نقّاشی قاضی را به عنوان هدیه به مِلت ایران به موزه کاخ سعد آباد فرستاد .
زبیده دو فرزند خواند داشت به نامهای ، علی و صمد کاوندی جهانگیر

روحیات شخصی:
از حیث روحی اهل مماشات و مجیز گوئی نبود . افراد متکبر خود خواه را بر نمی تافت . ولی برای قاطبه اهل هنر و ادب به ویژه کسانی که با داشتن کمالات صوری و معنوی در پی نام آوری و ابراز وجود خود پسندانه نبودند کمال احترام و محبت قلبی قائل بود. چه اقارب و کسانی که از نزدیک می شناخت و چه اباعد و دوران که از طریق آثار قلمی اشان آشنائی یافته بود و حسن نیت اجتماعی و خدمات عافیت سوز فرهنگی اشان را ارج می نهاد. و گرامی می داشت.
به یاد دارم از معدود کسانی بود که پس از انتشار کتاب یادگار عمر حریری و برگزاری مجلس بزرگذاشت او در پاریس با تلفن محبت آمیزش مراتب قدردانی خود را ابراز داشت . و این در حالی بود که اکثر اهل ادب و سیاست از دکتر حریری دل چندان خوشی نداشتند . یک عده به خاطر آنکه با چپی های کنفدراسیون دانشجویی خارج از کشور مخالفت کرده بود. عده ای دیگر به خاطر آنکه در قصیده ای در مدح شاه از زندانی کردن مصدق و شایگان گلایه کرده بود . جمعی نیز به واسطه مقالاتی که تحت عنوان نابکاران در مجله ارمغان نوشته بود و اشتباهات رایج نگارشی اهل قلم را یاد آور شده بود.‌چند نفر هم عداوت شخصی داشتند که چرا به چاپ بی اجازه کتاب نامه های نادر اعتراض کرده است و یا اینکه نتوانسته نام فلان متشاعر را بر دیوار کلیسای سن ژن ویو پاریس در کنار نام اعاظم ادب روزگار حک کند.

اعتقادات مذهبی و سنخ ایمانی:
زبیده در عین دوری از تحجر فکری و خرافات دارای اعتقاد راسخ به مبانی دینی اسلامی با صبغه عرفانی بود . سنخ تفکّر مذهبی اش از نوع رابعهء عَدَویّه شاعره صوفیه عرب سده دوم هجری بود که عطار از او با عنوان مستوره ء ستر اخلاص یاد کرده است . همو که آغاز گر عرفان عاشقانه بود. نه ترس از عذاب داشت و نه طمع ثواب ، مشرب عرفانی اش بر مدار عشق الهی می گشت .که ذکر حق را از غیر او منقطع می کرد. و حجاب را کنار می زد. از کمال عشق به حضرت دوست ادای شرائط عبودیت می کرد.

روحش شاد باد و در آرامش جاوید و یادش به نیکی و اعزاز ماندگار در خاطره روزگار

      منوچهر برومند ۲۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰