Home ویژه ایران لیبرال آرشیو ویژه ایران لیبرال مصاحبه با دکتر رامین کامران رهبر سازمان ایران لیبرال-سهراب اسفندیار

مصاحبه با دکتر رامین کامران رهبر سازمان ایران لیبرال-سهراب اسفندیار

در این روزها با عیان شدن بیش از پیش ناکارآمدی و فساد افسارگسیخته در رژیم جمهوری اسلامی، اکثر قریب به اتفاق مردم مخالفت خود را به طرق مختلف با حاکمیت نشان داده و خواهان تغییر هر چه سریعتر اوضاع هستند. آش اینقدر شور شده که حتی اعوان و انصار این رژیم هم (حال در ظاهر یا واقع) از وضعیت موجود ابراز نارضایتی کرده و قالب اپوزیسیون به خود گرفته اند. این امر در سیرک ثبت نام برای رأی گیری موسوم به انتخابات در این روزها نمود بیشتری دارد، به طوریکه از وزرای سابق، معاون رئیس جمهور اسبق، رئیس جمهور پیشین، رئیس قوه قضائیه فعلی، رئیس مجلس قبلی، معاون رئیس جمهوری کنونی و … همگی کاندید شده و چنان از شرایط اسفبار مملکت گلایه می‌کنند، تو گویی که در این ۴۲ سال مش قاسم و عین الله باقرزاده زمامدار بوده و کشور را اداره می‌کرده اند!

خلاصه امروز همه ناراضی اند و افراد آپورچونیست هم برای عقب نماندن از قافلهٔ تغییر، همرنگ جماعت شده و سوار بر موج اعتراض حرکت میکنند. روش مکارانهٔ این افراد آدم را یاد آخوندهای مرتجع صدر مشروطه می اندازد که در باطن مخالف تجدد بودند، اما برای رسوا نشدن نزد مردم، حداقل در کلام از مشروطیت حمایت می‌کردند.

اما در این میان نکته ای حائز اهمیت است و آن اینکه در این بلبشوی زشت که جولانگاه روباه صفتان شده، در حق کسانی که از روز اول با رژیم خمینی مخالفت کردند و در ادامه با اتخاذ مواضعی دقیق و شجاعانه، فریب جریانات انحرافی چون سازندگی دوران رفسنجانی و اصلاحات زمان خاتمی را نخورده و همواره بر براندازی و سرنگونی کلیت رژیم تأکید داشته اند، اجحاف میشود. کسانی که در روزهای نخست انقلاب که تب اسلامگرایی داغ مینمود، انگشت شمار بوده و در اقلیت قرار داشتند اما امروز همه بر حقانیت، شرافت و هوش سیاسی شان صحه گذاشته و درود می‌فرستند، زمان ثابت کرد که حق با که بود و چه کسانی سوای منافع فردی، خیر مملکت و مردم را میخواستند.

باید این افراد پاکباخته و بی ادعایی را که به قول دکتر بختیار خواستی جز خواست مردم ندارند، شناخت و به همگان شناساند، تا هموطنان ساده دل دوباره گرفتار فرصت طلبان و کاسب کاران سیاسی نشوند، کسانی که شوربختانه با نزدیک شدن به خط پایان نظام اسلامی روز به روز بر تعدادشان افزوده شده و چه در داخل و چه خارج به وفور یافت میشوند.

از این رو لازم دانستیم با یکی از این افراد صالح، باب گفتگو و صحبت را باز کرده و از تجارب ایشان در این ۴ دهه استفاده کنیم.

شما را به خواندن این مصاحبه دعوت میکنم، امیدوارم مورد نظر واقع شود.

¶ در ابتدا از شما یک قدردانی ویژه داشته باشم که با وجود مشغله های کاری زیاد دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفتید.

میدانیم که شما در جوانی و دوران دانشجویی از یاران و همراهان دکتر شاپور بختیار در نهضت مقاومت ملی ایران بودید، میخواستم ببینم به طور مشخص پس از ترور زنده یاد بختیار چه کار کردید و مبارزه با نظام اسلامی را چطور ادامه دادید؟

بله درست است. من از همانوقت که بختیار مقام نخست وزیری را پذیرفت، طرفدار او بودم و بعد از اینکه به فرانسه آمد، در اولین فرصت، به حرکتی که به راه انداخته بود، پیوستم. ما جوانان طرفدار بختیار در آن زمان سازمانی درست کردیم با نام «سازمان ملی و مستقل دانشجویان ایرانی در پاریس» که بعد تبدیل شد به سازمان جوانان نهضت مقاومت ملی ایران و بسیار هم فعال بود

بعد از ترور بختیار دو راه پیش پای طرفدارانش بود: دست شستن از مبارزه و به گوشه ای رفتن؛ پایمردی و سختکوشی در این راه. روشن است که من راه دوم را انتخاب کردم. دیگر سازمانی به آن معنا نبود که بتوان در چارچوبش کار کرد، موقعیت هم طوری نبود که بشود سازمان دیگری تأسیس کرد. پس می باید به تنهایی راه پی گرفته میشد که من گرفتم. با نوشتن مقاله و کتاب و این نوع کار ها که از دستم برمی آمد. طبعاً اگر فرصتی برای سخنرانی به من داده میشد و ارتباطی هم به انقلاب ایران داشت، سخن از بختیار و راهش را در میان می آوردم، اگر مصاحبه ای از من میگرفتند نیز به همچنین و…

تغییر اساسی پس از آشنایی با آقای حسن بهگر رخ داد که خانم مهشید امیرشاهی و مرا برای سخنرانی به سوئد دعوت کرد و پایۀ همکاری بعدی در همان اول فرصت آشنایی ریخته شد. ملی بودن و طرفداری از بختیار وجه اشتراک ما بود و تبلور این همکاری تأسیس سایت ایران لیبرال بود که آقای بهگر از روز اول و با هر مرارتی بوده، زحمت اداره اش را به عهده گرفته و به این جایی رسانده که می بینید.

ایران لیبرال چگونه متولد شد، و چرا تصمیم گرفتید آنرا در قالب سازمان و نه حزب سیاسی شکل دهید؟

همانطور که عرض کردم ایران لیبرال حاصل آشنایی ما با آقای بهگر بود. اول صحبت از این شده که نشریه ای تأسیس بشود، ولی همه به این نتیجه رسیدیم که مخاطبان اصلی ما در سراسر جهان پراکنده اند و بخصوص در ایران هستند، پس بهتر است سایتی درست کنیم که بتواند نقطۀ ارتباط ما به همۀ آنان باشد. انتخاب درستی هم بود و بسیار ثمربخش شد.

هدف اولیۀ ما پراکندن اندیشه ای بود معین. به این ترتیب درست کردن سایت در حقیقت جای حزب و سازمان را گرفت و مختصات خودش را هم به فعالیت ما غالب نمود. ما از اول ساختار حزبی نداشته ایم و پایۀ کارمان فعالیت و کار کردن بوده نه داشتن کارت عضویت و جلسه گذاشتن. هنوز هم خط اصلی کار ما تبلیغ است و پراکندن فکر براندازی و دمکراسی لائیک، ولی طبیعی است که جلب همراه و در نهایت عضو، دغدغۀ دائم ماست. چون به هر صورت سودای تبدیل شدن به سازمان و حزب از ابتدا در بطن کاری که در پیش گرفته بودیم، بوده است.

کار براندازی فقط نوشتن و تبلیغ نیست، محتاج نفر و برنامۀ عمل است. این از همان زمانی که استراتژی براندازی را منتشر کردیم، شروع شد و ادامه دارد. برنامۀ تشکیل انجمن های شهروندی و شبکه سازی. می دانم که این کتاب بسیار زیاد خوانده و پخش شده و تأثیر گذار هم بوده است، ولی جلب عملی مردم و تماس سازمانی به کندی انجام شده است. چون فقط خواندن کتاب کافی نیست، مردم باید دائم از نظر فکری تغذیه بشوند که میکنیم و البته نتیجه هم می دهد. اما علاوه بر همۀ اینها باید مردم شما را ببینند، باید رسانۀ تصویری در اختیارتان باشد. این جا دوباره برمی گردیم به تبلیغات و اهمیت آن. ما متأسفانه از این وسیله محروم بوده ایم. اول از همه به دلیل سانسور کلی از سوی رسانه های بزرگ در حق ما اعمال می شود. اینها به طور مشخص و به دلیل تسخیر عملی از سوی اصلاح طلبان، در درجۀ اول به این گروه میدان می دهند و کلاً هم در جهت پراکندن نظرات نو محافظه کاران که با گروه اخیر همراه هستند، عمل می کنند. در نتیجه جایی برای ما نمی ماند، چون برنامۀ سیاسی ما که براندازی نظام اسلامی و حفاظت از استقلال ایران و آزادی مردم آن است،  مطلقاً برایشان قابل قبول نیست.

در نتیجه ما مانده ایم و خودمان و امکانات محدود. البته در حال راه اندازی یک تلویزیون اینترنتی هستیم، ولی تلویزیون ماهواره ای که بسیار اساسی است و بسیار بدان احتیاج داریم، به دلیل قلت منابع مالی، هنوز در حد طرح مانده است.

در دنیا و کلا منطق کار سیاسی ای نطور معمول است که سازمان ها و احزاب، برنامه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی مورد وثوقشان را به صورت جزوه بیرون داده یا در ٱرگان خبری شان منتشر می کنند، ولی در ایران لیبرال چنین چیزی مشاهده نم یشود یا لااقل ما از آن بیخبریم. می شود در این باره کمی توضیح دهید؟

درست است. ما در زمینۀ جمهوری و دمکراسی و لائیسیته که اهداف اصلی ما هستند، مطلب منتشر کرده ایم. ولی در زمینۀ طرح اجتماعی و اقتصادی، خیر. اول به این دلیل که لیبرالیم و برنامۀ ما اساساً آزاد گذاشتن جامعه است برای انواع فعالیت ها. اینکه جامعۀ آزاد ایران چه شکلی خواهد گرفت از پیش معلوم نیست و فقط خطوط کلی آن قابل ترسیم است. در زمینۀ اقتصاد هم پایه را بر آزادی و اقتصاد بازار محور می گذاریم، البته با هدف مشخص کاهش فاصلۀ طبقاتی و باز سازی طبقۀ متوسط.

با این همه در فکر عرضۀ برنامه در این زمینه ها نیز هستیم، به طور مشخصتر، ولی در هر صورت کلی. اضافه بکنم که از این بابت چندان هم از دیگران عقب نیستیم، چون تا آنجا که من میدانم کسی چیز دندان گیری در این زمینه منتشر نکرده است.

برای علاقه مندان به فعالیت در سازمان شما شاید این پرسش پیش بیاید که نحوهٔ ارتباط درون سازمانی کادر رهبری با اعضای دیگر چگونه است؟ منظورم اساسنامهٔ سازمان است، آیا سازمان اساسنامه دارد؟ نشست هایی شبیه به کنگره و پلنوم، دارید؟ سلسله مراتب در سازمان ایران لیبرال چطور تعریف شده؟ و سازمان به چه صورت اداره می شود؟ بر اساس سانترالیسم دمکراتیک یا …؟

اول محدودیتی که ما با آن درگیریم، کمی شمار اعضاست. در این حالت، درست کردن چارت سازمانی و تأسیس کاغذی نهاد هایی که در عمل وجود نخواهند داشت، کاریست آسان و در عین حال بی معنی. البته این کاریست که عملاً اکثر گروه ها می کنند، ولی این رواج چیزی از مضحک بودنش کم نمی کند.

ما مرامنامه ای داریم که منشتر شده. اساسنامه هم داریم. ولی در عمل کارمان را به صورتی خیلی عملگرا و پراگماتیک و به دور از فرمالیزاسیون سازمانی جلو میرود. یک گروه تصمیم گیرنده داریم که با عموم فعالان در ارتباط است، سیاست را معین میکند، کار ها را تقسیم می کند و بر انجام آنها نظارت می نماید. قبول اعضای جدید هم توسط همین گروه تأیید میشود. ارتباط با دیگر گروه ها و مذاکراتی هم که برای همراهی عملی و احیاناً اتحاد وسیع انجام می گیرد، توسط همین گروه مرکزی انجام میگردد.

همینطور که از نام آن مشخص است، مرام اصلی سازمان ایران لیبرال بر پایهٔ مکتب لیبرالیسم است، اما امروزه میدانیم که لیبرال ها از طیف های چپ تا راست را شامل میشوند، به عنوان لیدر سازمان، شما ایران لیبرال را متعلق به کدام اردوگاه سیاسی میدانید؟ چپ، راست یا میانه؟

درست است، در دل لیبرالیسم تنوعی هست که همه به آن توجه ندارند و نظیرش را در ایدئولوژی های دیگر، کمتر میتوان یافت.

اول از همه بگویم که ما لیبرالیسم را دقیقاً ایدئولوژی می دانیم و کرامات بیجا به آن نسبت نمی دهیم. یعنی اینکه در همه مورد، انتخاب اول ما آزادی است، اگر جواب داد، چه بهتر و اگر نداد در بند آن نمی مانیم. مهم این است که مشکلات به صورت مطلوب حل شود. قصدمان انطباق زورکی جامعه با یک ایدئولوژی معین نیست. این کار ها را می گذاریم برای ایدئولوژی های توتالیتر. لیبرالیسم تنها ایدئولوژی است که نم یتواند توتالیتر بشود.

حال در مورد موقعیت ما. تصور می کنم که باید ما را میانه رو یا حتی چپ به حساب آورد. چون برنامۀ تعدیل ثروت داریم و از آن صرفنظر نخواهیم کرد. ایده ال اجتماعی ما جامعه ایست با طبقۀ متوسط تا حد امکان وسیع. اضافه کنم که تداوم دمکراسی مستلزم چنان جامعه ایست. هر قدر طبقۀ متوسط ضعیف تر بشود، دمکراسی هم سست تر خواهد شد.

البته این تمایل چپ و راست را اردوگاه سیاسی نمی شماریم، گرایش عملی به حساب می آوریم.

سازمان ایران لیبرال، خود عضو یک جبههٔ سیاسی موسوم به جبههٔ جمهوری دمکراتیک و لائیک نیز هست، کمی از برنامه های این جبهه برایمان بگویید. در حال حاضر آیا غیر از سازمان شما گروه های دیگری را هم شامل میشود یا خیر؟ برنامهٔ تان برای جذب و تشویق احزاب و سازمان های دیگر برای پیوستن به جبهه چیست؟ و اینکه مراد از تشکیل این جبهه چه بوده؟

این جبهه بعد از فروپاشیدن جبهۀ جمهوری دوم و برای ادامۀ همان راه تأسیس شد. به این دلیل هم تشکیلش دادیم که معتقدیم هیچ گروهی، از جمله خود ما، قادر نیست تا به تنهایی ایران را آزاد کند. این کار جبهه ایست که بتواند گروه ها و گرایش های هر چه بیشتری را حول چند انتخاب اساسی که از دید ما جمهوری و دمکرسی و لائیسیته است، گرد بیاورد. این انتخاب از همان کتاب براندازی به روشنی مطرح گشته. طبیعی است که گرایش های چپ و راست می باید در آن گرد بیایند. مطالب مختلفی را هم که در بارۀ لزوم اتحاد و اینها منتشر کرده ایم، همه در این جهت است.

در حال حاضر این جبهه ایستاست چون غیر از ایران لیبرال عضوی ندارد. امیدواریم که هر چه زود تر به حرکت بیافتد و رشد کند. در این میان برخی به ما پیشنهاد داده اند که کلاً بر همین اساسی که گفته شد، جبهۀ جدیدی تأسیس شود و ما هم وارد آن بشویم. از نظر ما این مسئله اشکالی ندارد، چون نه در بند اسم هستیم و نه اصرار داریم که فقط آنچه ما تأسیس کرده ایم، در معرض دید باشد. هدف ما برقراری یک جمهوری دمکراتیک و لائیک است در ایران، گروه و حزب و جبهه و اینها همه وسیلۀ کار است نه هدف. متأسفانه تصور می کنم که این اصرار بر مطرح نمودن اسم و سازمان خود، کم رواج ندارد و یکی از دلایل تمایل نداشتن افراد به پیوستن به جبهه ایست که خود تأسیسش نکرده باشند. به هر صورت ما این مشکل را نداریم و آمادۀ همکاری هستیم.

هدف و آرمان سازمان ایران لیبرال چیست و چه آینده ای را برای آن متصور هستید؟

هدف برقراری جمهوری دمکراتیک و لائیک است در ایران که البته مستلزم براندازی نظام اسلامی موجود است. آینده ای که برای ایران لیبرال متصورم بسیار روشن است. جداً اعتقاد دارم که بالاخره پس از سال ها دوباره نوبت لیبرال ها رسیده تا مقدرات ایران را به دست بگیرند و اسباب سعادت این ملت را که هیچ گروه دیگری نمیتواند تحقق ببخشد، تأمین نمایند. خطی که از انقلاب مشروطیت شروع شده، از مصدق و بختیار می گذرد و به ما می رسد، خط درست سیاسی است. کافیست با اسلامی ها ها پهلوی طلب ها و چپ ها مقایسه کنید تا ببینید که آنها چه در چنته دارند و ما چه عرضه میکنیم. نکته در اینجاست که ملت ایران هم بعد از امتحان انواع ایدئولوژی ها به این نکته عنایت پیدا کرده و اگر بخواهد در راهی عمل بکند که در نهایتش ایرانی آزاد و آباد قرار دارد، این راه است.

تصور می کنم که ایران لیبرال می تواند بعد از پیروزی صورتی کاملاً حزبی بگیرد و به این ترتیب در رقم زدن سرنوشت مملکت تأثیرگذار باشد.

¶ خب اجازه بدهید کمی از ایران لیبرال فاصله گرفته و سوالات را معطوف به جنبش براندازی نماییم …

امروز که با هم صحبت میکنیم، ۴۲ سال از عمر جمهوری اسلامی میگذرد، در روزها و سال های نخست انقلاب، شاید فقط بدبین ترین پیش بینی ها به ماندگاری رژیم خمینی تا این زمان دلالت داشتند، ولی می بینم که شوربختانه این امر رنگ واقعیت به خود گرفت و علی رغم ضررهای فراوان و بعضاً غیر قابل جبرانی که در همهٔ عرصه ها به کشور وارد شده، این نظام تئوکراتیک و سرکوبگر هنوز پابرجاست، به عنوان یک جامعه شناس و فعال سیاسی که تمام این چهار دهه فراز و فرود را شاهد بوده اید، آیندهٔ رژیم اسلامی را چطور می بینید؟ به نظر شما شرایط ذهنی و عینی جامعه برای یک انقلاب سیاسی فراهم است؟ فکر می کنید صبر عمومی مردم بالاخره کی لبریز خواهد شد؟ آیا فروپاشی خود به خود رژیم با این وضعیت نابسامان محتوم است؟

درست است، کسی تصور نمی کرد که جمهوری اسلامی چنین دوامی بکند. اولیش خود من. ولی تاریخ حکم دیگری داد.

من تصور می کنم که اول از همه همان پریشان فکری اول انقلاب که قدرت را به خمینی داد، در تداوم جمهوری اسلامی نقش داشت. چون فکر و حرف آنهایی هم که با خمینی مخالفت می کردند، همین اسلامگرایی بود ـ حال از هر رقم ـ و البته انقلابیگری تند. با این حرفها نمی شد به جنگ این رژیم رفت چون در هر دو زمینه از دیگران پیش بود. وقتی شما می خواهید با رژیمی مخالفت مؤثر بکنید، باید فکر و حرف و برنامۀ متمایزی داشته باشید و مردم نداشتند.

مدتها طول کشید تا بی اعتباری این هر دو فکر بر همگان روشن شود. مردم که در عمل زود فهمیدند، فعالان این دو رده هم کم کم تغییر کردند و از عقاید قدیم برگشتند. فکری که باید جا باز می کرد همین دمکراسی لیبرال و لائیسیته بود. می دانید که ما از روز اول در این راه کوشیده ایم و با وجود قلت امکانات، موفقیت قابل توجه هم کسب کرده ایم. لیبرالیسم که اول فحش انقلابی بود، اکنون در بین مردم و فعالان اعتباری کسب کرده که به دوران مشروطیت پهلو می زند. لائیسیته هم که همه از آن می ترسیدند و گریزان بودند، عملاً تبدیل شده به شرط لازم ابراز مخالفت جدی با رژیم. نقش ما در این تغییرات اساسی بوده است.

به این ترتیب می توان گفت که شرایط ذهنی برای دور انداختن رژیم فعلی و جایگزین کردنش با آنچه که باید، به مقدار زیاد فراهم شده. البته هنوز داستان اصلاح طلبی و پهلوی طلبی بر جاست، ولی اعتباری ندارد، هیچکدام این دو حرف و برنامۀ جذاب و نوی ندارد که عرضه نماید.

اما کار براندازی به این آمادگی فکری کلی ختم نمی شود، باید راهی که قرار است برویم مشخص باشد و رهبری نیز به همچنین. بدون رهبری واحد و مسلط به مسئله، کار پیشرفت نخواهد کرد. اینهم کم کم دارد شکل می گیرد. آن حرف های بی معنی راجع به فواید بی رهبری دیگر از یاد ها رفته و از آنجا که نامزدان رهبری بسیار کم شمارند، تکلیف مردم در برابر آنها روشن است. باید انتخاب کرد و مبارزۀ عملی را وارد مرحلۀ بالاتری کرد و رفت تا پیروزی.

اضافه کنم که صرف تنگ حوصلکی مردم به جایی نمی رسد. رهبری و برنامه و وحدت لازم است. درست است که رهبری و مردم در ارتباطی متقابل عمل میکنند، ولی ابتکار عمل با رهبری است. رهبر است که هدف و استراتژی خود را عرضه می دارد و اگر مردم پسندیدند، دنبالش می روند.

من به داستان فرپاشی اعتقادی ندارم. رژیم تا جایگزینی نداشته باشد، از جای خود نمی جنبد. هر قدر هم بنیانش سست باشد که شده، باید از بیرون ضربه بخورد تا بیافتد و فقط مردم ایران می توانند این ضربه را بزنند.

به زعم شما مشکل بزرگ و اساسی کشور در حال حاضر چیست؟ فکر می کنید به جز تداوم حیات ننگین جمهوری اسلامی، بزرگترین خطری که ایران را تهدید میکند چه چیزی است؟

از تداوم جمهوری اسلامی گذشته، بزرگترین خطری که مردم را تهدید میکند، فشار آمریکاست و متحدانش اسرائیل و عربستان سعودی. برنامه ای که در حقیقت توسط اسرائیل تدوین شده و به وسیلۀ نو محافظه کاران به سیاست آمریکا تحمیل شده، از هم پاشاندن ایران است. هدف هم خرد کردن کشور های خاور میانه است به کشورهایی که اسرائیل بتواند بر آنها تفوق داشته باشد وهر کار می خواهد بکند. غارت منابع هم جای خود را دارد. نگاهی به عراق و سوریه و لیبی بکنید تا دستتان بیاید که برای ما چه خوابی دیده اند.

اگر می بینید که مردیم این اندازه به حرکت سیاسی بی میل شده اند، فقط به دلیل نبود رهبری و ضعف فکری نیست، برای این است که می ترسند کشورشان در صورت بروز شورش و انقلاب توسط دشمنان طماع تکه تکه بشود. حق هم دارند چون برنامه این است.

همانطور که می دانید برای برون رفت از بلاتکلیفی کنونی در اپوزیسیون، اتفاق نظر وجود ندارد. عده ای معتقدند اول باید مردم با خود سازماندهی به اعتراضات و اعتصابات دامن بزنند و رهبری میدانی را خود به عهده بگیرند، سپس اپوزیسیون وارد عمل خواهد شد. برخی دیگر درست نقطهٔ مقابل این دیدگاه را دارند و بیان میکنند ابتدا باید یک اجماع و ائتلاف در نیروهای مخالف به عنوان آلترناتیو رژیم، جهت فرماندهی سیاسی مردم پدید آید تا در ادامه هم میهنان با برنامه، پشت گرمی و خیال راحت به خیابان بیایند. نظر شما در این باره چیست؟ اول اپوزیسیون باید دست به کار شود یا مردم نباید منتظر اپوزیسیون بمانند؟ این گره کور سرانجام به دست چه کسی یا کسانی باز می شود؟

همانطور که گفتم، به نظر من ابتکار عمل با رهبری است که جز در خارج نمی تواند شکل بگیرد. در داخل هر که سر بلند کند، یا با زندان و یا مرگ از میدان به در خواهد شد.

البته ائتلاف نیرو ها مهم است، ولی نه همۀ نیرو ها چون همگی هدف واحدی را تعقیب نمی کنند. نفس شکل گیری ائتلاف، خودش نوعی پویایی ایجاد می کند که مهم و مفید است. ولی از همین حالا انتخاب ها روشن است. مردم باید بین طرح ها و گفتار هایی که به آنها عرضه می گردد، یکی را برگزینند و پشتش صف ببندند. وقتی این ارتباط در حدی شکل گرفت که میشد برای شروع مبارزۀ عملی در داخل به آن تکیه کرد، حرکت هم ایجاد خواهد شد و در صورت دستیابی به موفقیت های اولیه، دور خواهد گرفت.

آن چه در نهایت مردم را جلب خواهد کرد، نشانه های موفقیت راهیست که به آنها پیشنهاد شده. این امر در نهایت ائتلافی را که برخی منتظر آن هستند، شکل خواهد داد، حول رهبری واحدی که راهگشای پیروزی باشد.

و سوال آخر، اگر بخواهید به عنوان رهبر یکی از سازمان های سیاسی اپوزیسیون، خطاب به جوانان عاصی و خسته در داخل که چشم امیدشان برای رهایی، به نخبگان سیاسی شان در خارج از کشور است، یک نصیحت و توصیه داشته باشید، چه میگویید؟

فقط و فقط به ایران و ایرانیان امید داشته باشید و گوش به وعده و تبلیغات خارجی نکنید. راهتان را با دقت انتخاب کنید  و از آن منحرف نگردید و دنبال خیال پردازی های ایدئولوژیک نروید. از سختی و طولانی بودن راه نهراسید و یک لحظه هم در پیروزی نهایی خود شک نکنید.

¶ از وقتی که در اختیارمان قرار دادید بسیار سپاسگزارم دکتر کامران. پاینده باشید.

سه شنبه ۱۱ مه ۲۰۲۱