Home هنر و ادبیات آرشیو هنر و ادبیات برای احمدرضا احمدی-شمس لنگرودی

برای احمدرضا احمدی-شمس لنگرودی

احمدرضا!
سال ها بود
که در غفلت مرگ
زنده بودی
مرگ‌ با لطیفه های ظریفت می خندید
چشم می گشود
و تو آنجا نبودی.
تو شکل کودکیت بوده یی
به شکل پرنده یی
که سراسر عمر را به زخم تازه بالش خیره بود.
احمدرضا!
زمین به شکل عجیبی به سردخانه بدل می شود
و قاضیان و تبه کاران
به جستن گرمخانه تری مشغول اند.
در سینه تو مغازه کوچکی بود که به کودکان بادبادک و مدادرنگی های شگفت می فروخت
بر سر درِ خانه ات
پرچم سرزمین کودکان و پرندگان بود
و ما صدای خنده های بلندشان را
از زیر شیروانی های غروب می شنیدیم
خداحافظ پرنده معصوم
که برای خریدن یک تکه نان
لرزان از صفوف تبه کاران باید می گذشتی
خداحافظ رعایت زندگی در زنجیر.