
ملی گرایی یا ناسیونالیسم؟- رامین کامران
اخیراً یکی از دوستان این سؤال را با من مطرح کرد که حرکت بزرگ همبستگی ایرانیان در دفاع از وطن را باید ملی گرایی نامید یا ناسیونالیسم؟ سؤال همین طوری به ذهن من خطور نمی کرد چون تفاوتی اساسی بین این دو قائل نیستم و اگر هم عین هم نباشند، تنافری بین آنها نمی بینم. گفتم مطلب را روی کاغذ بیاوریم که اقلاً برای خودم روشنتر بشود.
امروزه ناسیونالیسم بار ارزشی منفی گرفته که ریشه در تحربیات اروپایی دارد و به نظر من سزاوار آن نیست، بخصوص که عملاً به انواع بیانهای مهر به میهن تسری پیدا کرده و تبدیل به مانعی در راه برای ابراز علاقه به وطن شده است. این امر توضیحی می طلبد که خواهم داد. ولی اول دو کلمه از ملی گرایی می گویم.
در فارسی رایج، کلمۀ «ملت» به معنای مدرن، مانند بخش اعظم واژگان سیلسی امروزین ما، با معنای اروپایی آن تنظیم شده و ارتباطی به معنای کلاسیک آن که گروه مذهبی است، ندارد. می گویم ملی گرایی ایرانی، چون ملی گرایی در ایران به خط مشی سیاسی مصدق اطلاق می شود و در عرف سیاسی، طرفداران این راه و روش را ملی می نامند. اهداف مصدق تأمین استقلال ایران و آزادی ملت ایران بود، یعنی هم جنبۀ خارجی داشت و هم داخلی. مصدق استقلال را شرط آزادی ملت و برقراری دمکراسی می دانست و حق هم داشت که بداند چون دخالت خارجی اساساً جایی برای تصمیم گیری از سوی مرجع داخلی نمی گذارد و می دانیم که در تاریخ معاصر ایران، تا انقلاب اسلامی، این دخالت مانع اصلی برقراری دمکراسی در ایران بود و آخرین نمونۀ آن کودتای بیست و هشت مرداد. روشن است که استبداد اسلامی منشأ خارجی ندارد. خلاصه که ملی گرایی هم ارج گذاری به ملت را دارد و هم با گزینش معینی در باب نظام سیاسی همراه است.
ناسیونالیسم که از قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفته است، اساساً به یکی از این دو وجه معطوف است. ملت (nation) واحدی سیاسی است که پس از سقوط امپراتوری روم و عدم موفقیت در بازسازی آن و پس از گذشتن از یک مرحلۀ فروپاشی اقتدار سیاسی و خرد شدن و تضعیف آن در دوران فئودالیته، شکل گرفت و تثبیت شد. ارج نهادن به ملت، در دوران قبل از برآمدن مدرنیته و به عبارت ساده و نه جندان غیر دقیق، قبل از انقلاب فرانسه هم رواج داشت چون این واحدهای سیاسی مدت ها بود که شکل گرفته بودند و مشکلات و جنگ ها را از سر گذرانده بودند و خلاصه این که هویت سیاسی شان بافته و تافته شده بود. آنچه در دوران مدرن به این هویت اساسی اضافه شد، یکی تأکید بر ارج آن بود به عنوان واحد اصلی و برتر حیات انسان که جنبۀ ایدئولوژیک داشت و دیگری رواج دمکراسی که مردم را صاحب حق حاکمیت کرد و تودۀ ملت را مرجع نهایی تصمیم گیری. از آن جا که ریشۀ کلمۀ (nation) به زایش اشاره دارد، تعریف اولیۀ آن هم تباری بود و به این سؤال پاسخ می داد که ما فرزندان که یا چه کسانی هستیم. به عبارت دیگر مفهوم تخمه و تبار، از اول در آن درج بود و اسباب تمایز یکی از دیگری. هرچند تعریف امروز آنرا به هیچ وجه نمی توان به معنای ریشه ایش فروکاست، معنای مفهومی از معنای ریشه ای مجزاست. همین امر، به تعصب ایدئولوژیک مبتنی بر نژاد میدان می داد که مورد استفاده قرار گرفت و تا جاهایی رفت که می دانیم. فقط بگویم که برتری در تمایز درج نیست، این دو مفهوم از هم مجزاست و نباید از یکی به دیگری حکم کرد.
یکی از خصایص مهم ملت یکدستی آن است، وجود وسیع وجوه اشتراک. این یکدستی در همه جا یکسان و در طول زمان ثابت نیست ولی همیشه موجود است. بخشی از آن دستاورد تاریخ و جامعه است و بخش دیگر ساختۀ دولت و حاصل سیاست های آن. دولت های ملی، اصولاً در توسعۀ یکدستی در واحد سیاسی تحت امر خویش، می کوشند ـ ترویج زبان ملی یا مشترک یکی از آنهاست. این روش لازمۀ استحکام دولت ملی است و همبستگی ملی را نیز تقویت می کند. البته این کار می تواند به نوبۀ خود، به سختگیری و تعصب راه ببرد. ولی در اینجا هم هیچ الزامی در کار نیست که بخواهیم در مفهوم ناسیونالیسم درجش نماییم.
خلاصه اینکه ناسیونالیسم از یک سو ارج گزاری به ملت تا حد برترین شکل جامعۀ بشری دانستن آن است و از سوی دیگر میدان ابراز تعصب برای جدا شمردن خود از همتایان و احیاناً برتر شمردن خویش بر آنان است. البته مسئلۀ صاحب اختیار شمردن ملت هم هست، ولی این یکی همیشه صورت دمکراتیک نداشته و گاه نوعی رابطۀ مستقیم با رهبری سیاسی در آن جا گرفته است.
این را نیز باید در نظر داشت که تعریف ملت بر اساس تباری به آن بعدی طبیعی می دهد و این امر در ایدئولوژی ناسیونالیسم نقش بازی کرده است. ولی از طرف دیگر باید پذیرفت که ملت های امروزی پدیده های طبیعی نیستند و ساختۀ دولت ها هستند و به عبارت دیگر مصنوعی هستند. این تنش همیشه در گفتارهای ناسیونالیستی وجود داشته است و توجه به مصنوعی بودن همیشه در مهار تندروی های ناسیونالیستی نقش داشته و دارد. بسته بودن ملت به دولت که در عبارت دولت ـ ملت انعکاس یافته بعد سیاسی مصنوعی و فراتباری آنرا دائم به ما یادآوری می کند.
روشن است که نفس ارجاع به ملت را به هیچ وجه نمی توان عیب شمرد و حتی ملت را برترین نوع تجمع انسانی شمردن، ورای بیان برتری جویی کلی ملت های مدرن اروپایی، به خودی خود مشکل زا نیست. ولی افراطی که به برتری تباری و نژادی یکی بر دیگران میانجامد و از دل ناسیونالیسم درآمده و مایۀ فجایع بسیار هم کشته، باعث شده تا ناسیونالیسم که اصولاً به هیچوجه ملازم با افراط گرایی نیست، دچار نوعی بی اعتباری بشود. این نگرش منفی به ناسیونالیسم، بخصوص پس از جنگ جهانی اول شکل و رواج گرفت. چون ایدئولوژی پایۀ این جنگ، بر خلاف دومی که از این بابت متفاوت بود، ناسیونالیسم بود و به اسم آن بود که کشتار و گاه جنایت انجام گرفته بود. طبعاً جنگ دوم، با وجود اینکه ناسیونالیسم به معنای اخص، در آن نقش ایدئولوژی مرکزی را ایفا نمی کرد، بر این بی اعتباری افزود. پس از جنگ بود که فکر اروپای متحد نضج گرفت و به مرحلۀ اجرا گذاشته شد. این تحول بزرگ سیاسی با جریانی در جهت رقیق کردن نقش ملت و بی اعتبار شمردن ناسیونالیسم، همراه بود.
گفتار امروزین مبتنی بر نقد و بی اعتبار شمردن ناسیونالیسم که چند دهه است در بین روشنفکران ایرانی نیز رواجکی گرفته، انعکاسی است از تحولی که در اروپا رخ داده. برای همین هم هست که گاه نوعی برائت جویی از آن به چشممان می خورد. این انعکاسی صرفاً نظری است که به تحول تاریخی مملکت ما همخوانی ندارد. ما نه مروج افراط در ارج نهادن ملت بوده ایم و نه در معرض انحرافات نژاد پرستانۀ آن. امری که به نظر من مورد ندارد.
به هر حال چیزی که هست و بسیار مهم هم هست، این است که عبارت ملی و ملی گرایی در ایران، از زمانی که در میدان سیاست ما تثبیت شده است، با آزادی خواهی و دمکراسی پیوندی محکم و ناگسستنی داشته است و خلاصه اینکه دوگانه است. به همین دلیل هم هست که هر گفتاری که بدون توجه به این دوگانگی از آن استفاده کند به حاشیه رانده می شود و هر کس هم بخواهد در راهی غیر از آزادیخواهی از آن سؤ استفاده نماید، چنان که فرضاً طرفداران پهلوی می نمایند، جدی گرفته نمی شود.
این را نیز یادآوری کنم که دلبستگی ایرانیان به ایران بسیار کهن تر از وارد شدن تعریف ملت به معنای امروزی، به کشور و به گفتار سیاسی ماست. ایران در اصل امپراتوری بوده و تشکیل یافته از گروه های انسانی متنوع و متفاوت. امپراتوری ها اول واحدهای سیاسی بزرگی بوده اند که بر زمین پیدا شده اند و همین ها بوده اند که اول بار به مردم متفاوت یاد داده اند که در صلح با یکدیگر زندگی کنند. به عبارت دیگر در متمدن سازی نوع بشر نقش عمده بازی کرده اند. فروپاشی امپراتوری روم که دیگر هیچگاه از جای خود برنخاست، به شکل گیری ملت های مدرن میدان داد، ولی در ایران، دوام و بازسازی امپراتوری، همان عناصر انسانی امپراتوری را در دل ملتی واحد تحلیل برد. در این جا، ایدئولوژی، هم تباری بود و هم سرزمینی. تعلق به واحد انسانی و به خاک. همین هم بود که به راحتی به ایدئولوژی ملی گرایی ترجمه شد و به شکل نوینی فعال گشت. ملی گرایی ایرانی تداوم بستگی کهن و چندین قرنه به ایران است، نه امر وارداتی و به همین دلیل هم هست که این اندازه استوار است. نه ملت ایران چیز جدیدی است و نه علاقۀ به آن. آنرا نقطۀ مقابل ناسیونالیسم نوین قرار دادن درست نیست، بخصوص که به افراط گرایی هم راه نبوده و از این گذشته با آزادیخواهی عجین گشته است که بسیار ارزشمند است.
ما به عنوان واحد اصلی حیات سیاسی و اجتماعی خویش، چیزی نداریم که جایگزین ملت ایران بکنیم. ارج نهادن ملت و کوشش در بالا بردن توان و اعتبار آن طبیعی ترین کار است و به هیچوجه مختص ملت ایران هم نیست. این امر با کلمات مختلف بیان می گردد ـ معمولاً با کلمۀ میهن پرستی. یادآوری کنم که بعد مذهبی کلمه محور استفاده نیست، پرستش در اینجا معنایی جز بیان بیشترین حرمت ندارد، کسی جز مذهبیان متعصب به آن واکنش نشان نمی دهد. ایران دوستی، وطنخواهی و… همه در اینجا به کار گرفته می شود، بدون این که اساساً تفاوت خاصی بین آنها باشد. این کلمات همان بستگی و مهر ایرانیان را به خاک و به ساکنانش می رساند که قرنها عمر دارد و ضامن اصلی بقای ایران است. بقای ایران مترادف بقای دولت آن است ولی ضامن نهایی این بقا ملت ایران است. سوخت این بقا دلبستگی به ایران است، حال باهر کلمه ای که بیان بشود.
تقویت دولت مترادف دوام ایران است. بستگی این ملت به دولت ایران، فرض مسئله است و جای تردید ندارد. تقویت ملت بدون تقویت دولت ممکن نیست. مشکل امروز ما نه وجود ملت ایران است، چنان که خوستاران فدرالیسم و تجزیه می گویند، نه برخاسته از وجود دولت یا اقتدار آن است که برخی سطحی نگران به امور سیاسی عنوان می کنند، از نظام سیاسی مذهبی است که بر کشور ما حاکم شده است. مشکل ما این جاست، نه در ناسیونالیسم، باید به ماهیت و حد و حدود آن آگاه بود و بر اساس این آگاهی در حلش کوشید.
۲۵ تیر ۱۴۰۴، ۱۶ ژوئیه ۲۰۲۵ این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

