نتوان از او جدایی * -منوچهر برومند(م ب سها )
نِگَرَم۱ به چشمِ دلجو به نگاهِ دلربایی۲
من و آن نوایِ جادو، نتوان از او جدایی
ز نگاهِ مهربانش، همه عمر مستِ مَستَم
دگر از شرابِ چشمش، نه زِ مَستیَم رهایی
همه ناز و لطفِ دلبر، به دِلَم نشیند آندم
که کُنَد ز ناز خویی، نظرم۳بِخود نمایی
ز نیاز و نازِ نابش، نتوان دمی رها شد
چه بَرَم زِ کانِ حُسنَش، به نَصیبِ بینوایی
من و نازِ آن پری رو، نرهم ز بندِ عشقش
چه کنم که بسته پایم، من ومیلِ جانگزایی
چو ترا بکار آید، ز سها نیوش پَندَش
ره و رسمِ عاشقی رو، که رود به پارسایی
۱:(م) در نِگَرَم : ضمیر متصل فاعلی است
۲: ( یاء )در واژه دلربایی قافیه مصرع نخستین و کلیه قوافی مصرع دوم غزل، (یاءِ ِ)مصدری است
۳: ( م ) در واژه (نَظَرَم) ضمیر متصل مفعولی است
۱۴۰۱/۲/۲
یاد مانده روزگار جوانی
*: وزن سروده بحر رمل مثمنِ مشکول است
فَعَلاتُ فاعلاتن، فَعَلاتُ فاعلاتن
۱:(م) در نِگَرَم : ضمیر متصل فاعلی است
۲: ( یاء )در واژه دلربایی قافیه مصرع نخستین و کلیه قوافی مصرع دوم غزل، (یاءِ ِ)مصدری است
۳: ( م ) در واژه (نَظَرَم) ضمیر متصل مفعولی اس