فصل انتظار- رامین کامران
رکودی که محافل مخالف جمهوری اسلامی را در خارج از کشور فرا گرفته، بی سابقه است و برخی دلواپسان آیندهُ ایران و خواستاران سقوط نظام اسلامی را به ابراز نگرانی واداشته است که واکنش بجایی است. این بی حرکتی را می توان در کاهش تولیدات قلمی فعالان و نیز بی علاقگی نسبی مردم به فعالیت سیاسی، رصد کرد. به تصور من این وضعیت یک دلیل اساسی دارد: پوست انداختن اپوزیسیون. اپوزیسیون ایران، از روزی که با شروع فعالیت شاپور بختیار در خارج از کشور شکل گرفت، یک تحول عمده دیده که با قتل بختیار واقع شد و باعث گردید تا مرکز ثقلش از خارج به داخل کشور منتقل شود. تمامی داستان های مربوط به استحاله و اصلاح رژیم که رفسنجانی و خاتمی چهره های اصلی آن بودند و ته مانده اش به روحانی رسید و و رفتن دنبال کسانی که قرار بود از داخل رژیم، رژیم را عوض کنند، مربوط به این دوران است. از شکست جنبش سبز به این طرف، توهم تغییر از درون از اساس متزلزل شد و آونگ در جهت مخالف شروع به حرکت کرد. مرکز ثقل اپوزیسیون در حال بازگشت به خارج است. آنچه باعث می شود این تحول به روشنی دیده نشود، دو توهم مزاحم است.
امید به چاره گشایی خارجی
اولی بلاتکلیفی مذاکرات اتمی است. مردم، چنان که هنگام تماشای فیلمهای پلیسی، منتظر روشن شدن تکلیف مذاکرات حکومت اسلامی با غرب هستند. انگار همه نفس ها را در سینه حبس کرده اند و احساس میکنند که به قسمت حساس فیلم رسیده اند و اینجاست که عاقبت داستان، یعنی در حقیقت عاقبت خودشان، معلوم خواهد شد. چشم به صحنه دوخته اند تا جوابی را که منتظرش هستند، بگیرند. نتیجهُ مذاکرات را برای آیندهُ خود بسیار مهم می شمارند که حتماً هست و احتمالاً مستقل از کنش های خود می دانند که حتماً نیست.
تأثیر سیاست خارجی در تعیین سرنوشت همهُ ما بسیار مهم است و جایی برای چانه نیست ولی کمتر کسی توجه دارد اثری که نتیجهُ مذاکرات می تواند، در زمینهُ اقتصادی که قرار است پیامد اصلی باشد، ایجاد کند، در کوتاه مدت بروز نخواهد کرد و گشایشی که قرار است بدین ترتیب صورت بپذیرد کار امروز و فردا نیست. اثر سیاسی هم که حتماً فوری نخواهد بود، عادی شدن روابط نظام اسلامی با غرب به سرعت استخوان هایش را پوک خواهد کرد ولی بهره گیری از این ضعف، محتاج عملی است متناسب با موقعیت، یعنی با رهبری و جهت روشن و… که بارها راجع به آن نوشته ام. به هر صورت هیچ فرصتی به خودی خود موجد اثر نیست، آدمهایی باید باشند که از آن استفاده کنند. در اقصاد، کارآفرینان، در سیاست، اهل این کار. فرصتی هم که از آن استفاده نشود، گویی که از اول نبوده.
رؤیای خیزش مردمی
گاه از گوشه و کنار می شنویم که میتوان چشم امید به خروش از سر استیصال مردم دوخت و منتظر ماند تا سختی معیشت بالاخره به ایرانیان را به راه اعتراض بیاندازد، بلکه همین جوشش بر رکود حاضر نقطهُ پایان بنهد و گره گشا گردد. البته این امید هم ادواریست، هر وقت مردم تصور می کنند دستشان از همه جا کوتاه است و نوری در افق نمی بینند، دل به رؤیای شورش خودجوش می دهند.
شک نیست که بروز چنین شورش هایی همیشه محتمل است، ولی احتمال اینکه به سقوط رژیم و از آن مهمتر، به جایگزینیش با نظامی که دلخواه ماست، بیانجامد، بسیار کم است. می گویند مردم از سر استیصال پا در راه انقلاب می گذارند. من مطمئم نیستم که این عبارت ساده حق مطلب را ادا کند. انقلاب محتاج امید است، امید به روزگار بهتر. انقلاب افق باز می طلبد، افقی که به نگاه میدان بدهد، چه برای طرح اندازی و چه خیالپردازی. شورش و بخصوص شورش کور، یعنی بی هدف، بدون هدفی ورای آنچه آماج آنی خشم مردم است، از سر ستوه انجام می گیرد. شورش هایی اینچنین، بی عاقبت می ماند و در چالش با سرکوبی که می تواند کم یا زیاد به طول بیانجامد، ختم می گردد. از ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی، تعداد قابل توجهی از آنها را در شهرستان ها و تهران شاهد بوده ایم و بی عاقبتی شان را نیز.
از افسانه گذشته، به عاقبت سیاسی رساندن شورشی که فقط از سر نارضایی بر پا گشته، اصولاً از قماش کودتایی است و من چنین توانی در هیچ یک از گروه های اپوزیسیون نمی بینم. نمونه های این نوع مانور را هر روز در گوشه و کنار جهان شاهدیم و حتماً سؤاستفاده ای هم که قدرت های خارجی کوشیدند تا به این ترتیب از جنبش سبز بکنند، در خاطر همه هست. این که ما بخواهیم از چنین فرصتی در راه درست و به قصد رفتن به سوی دمکراسی، استفاده بکنیم، به معنای داشتن نیت و هدف درست است ولی از بابت تکنیکی و عملی تغییری در داستان ایجاد نمی کند. همان وسائل و همان ترتیب عمل لازم است؛ قصد عوض کردن جهت اعتراض است، منتها به سویی که ما درست می دانیم. روش کار همان جایگزین کردن شعارهای ابتدایی و پراکنده است با شعار روشن و استراتژیک و…
بازگردیم به واقعیت
تصور می کنم وجه اشتراک دو انتظاری که ذکرشان رفت، این است که می باید توسط دیگران به سر بیاید. یا دولت های طرف مذاکره، یا شورشگرانی که قرار است از طبقات محروم و تنگدست، یا آن طور که چپگرایان دوست داشتند بگویند، از «اعماق جامعه» برخیزند و کار را سامان بدهند. هر دو انتظار باطل است.
رکودی که شاهدیم دیر یا زود پایان خواهد گرفت. نه به این دلیل که اپوزیسیون از خود نیرویی پنهانی دارد که از ضعف و مرگش جلوگیری می کند، به این دلیل که توانش را در حقیقت از خود نظام اسلامی می گیرد. زایش و بالش آنچه که ما اپوزیسیون می خوانیم ، گاه از آن توقعات بیحد داریم و گاه نیز آماج انتقاد بی حساب قرارش میدهیم، در درجهُ اول مدیون نظامی است که آرامش و قرار رااز ایرانیان سلب کرده است و تا هنگام هم که بزید، بدانها باز پسش نخواهد داد. تا این باشد، آنهم خواهد بود.
آنچه می تواند زودتر از رخوت فعلی بیرون مان بیاورد، در درجهُ اول آگاهی به تحولی است که در حال انجام است. تحولی لازم و در نهایت کارگشا که بعد از نزدیک به دو دهه قلاده ای را که نظام بر گردن مخالفان خود انداخته بود، گسسته. دوم همراهی با این تغییر و کوشش در سرعت بخشیدن بدان است. اگر از آسمان زر هم بر سر شما ببارد، باید لااقل دامن بگشایید تا بهره ای ببرید، اگر نه، جایی برای گله از بخت بد نخواهد بود.
(۸ ژوئن ۲۰۱۴) ۱۸ خرداد ۱۳۹۳