هنر و ادبیات
بشنو صدایش را- منیر طه
برگیر دستم را بشنو صدایم را راه دلِ من با دلت جز یک رهِ کوتاه نیست در این رهِ کوته کسی جز دستِ ما همراه نیست گر دست سویم برکشی دستم به دستت میرسد برگیر دستم را که دستِ دیگری در راه نیست بشنو صدایش را برگیر دستش را 30…
Read More »اللهاکبر،شعارِ سرکوب است-مجيد نفيسی
در ستایش ایرانیان بپا خاسته که دیگر الله اکبر نمی گویند اللهاکبر شعارِ نادانیست.اللهاکبر شعارِ نیرنگ است.اللهاکبر شعارِ سرکوب است. چنین گفتند مردمیکه در برابر بلندگوی بسیجکه آنها را به اللهاکبر بسته بودفریاد زدند: “بیشرف! بیشرف!”چنین گفتند مردمیکه در برابر ملای رهبُرکه آنها را “دستنشانده” خوانده بودفریاد زدند: “خودکامه! خودکامه!”…
Read More »اذانِ عُرفی- مجید نفیسی
در همبستگی با ایرانیان در خیابان خدا زوری نیستخدا زوری نیستزوری نیست بردنِ نام خدا. خسته ام از نیایش بامداديِ مدارسخسته ام از نماز نیمروزيِ اداراتخسته ام از خطبه های نماز جمعهخسته ام از امر و نهی های خیابانیخسته ام از توسری، تازیانه، سنگسارخسته ام از مجلسی شدنِ مسجدخسته ام…
Read More »هرگز مبَر زِ ياد-منیر طه
اي يادگارِ خشم و خروشِ جوانيم اي زندگانيم اي موجِ سربلند اي سر دوتا نكرده به سوداي چون و چند اینک كه عزمِ رزم به پا کردي جوش و خروش بر فلك آوردي اینک كه بازوانِ توانايت تابيده، هم به وقتِ هماوردي اینک كه چشمهاي درخشانت رخشيده با حماسة همدردي…
Read More »اي سرورِ آزادگان، يادت گرامي باد- منیرطه
به ياد و در سوكِ دكتر حسين فاطمی وقتي كه آن ابله به اعدامِ تو فرمان داد، وقتي هزاران جان كنارِ جانِ تو جان داد، وقتي سرودِ «زنده بادت» بر لبت غلتيد، 1 خونخواهيَت را اي به خون آغشته، فرمان داد نامِ بلندت اينچُنين ورد زبانها شد راه و رَوندت…
Read More »بی حجابی-منیرطه
دخترک هرگز نمیدانست با یک تارِ مو لشکرِ اهریمنی را گوشمالی میکند (اهریمنی: با یاء نسبت) تارِ مویش بیرقِ گُردآفریدان میشود پرچمِ آزادگی را لایزالی میکند ــــــــــ بی حجابی شیخ را حالی بحالی میکند لاجرم زیرِ عبا را دستمالی میکند تارِ مویی گر ببیند میشود بیاختیار آلتش را هرکجا افتاد…
Read More »پیر دیر- سروده منوچهر برومند.م ب سها
من آن پیر دیرم که پنداشتمچو مهر وطن در دل انباشتم به کوی خرد پرچم افراشتمهمه فر گیتی بسر داشتم براه وطن رهرویی بی گسستغروب وسحرصبح وهم چاشتم به مهرآبه* مهرش چنان پای بستکه دشمن به قهرآبه ** واداشتم اگر نفس روکرد زی ریمنی ***لگامش ز کج راهه برگاشتم زدودم…
Read More »نمیخواهمت ای نفت!-مجید نفیسی
نمیخواهمنمیخواهمت ای نفت!دیرزمانی میپنداشتمکه تو بر سر من میسوزیاینک میبینمکه من بر سر تو میسوزم. نمیگویم که دلپذیر نیستنشستن در کنار بخاری نفتیو تماشای بارش برفیا گوش دادن به تاپتاپ مکینه ی آبیدر خلوت باغ. با این همه، نمیخواهمتای اژدهای هفت سر!هنوز از دهان توآتش به جان این وطن میریزد. در…
Read More »مصدق در لاهه- مجید نفیسی
اگر به هلند میرویاز دادگاه لاهه دیدن کن.در یک شب بارانیپشت در بستهاش بایستو از لابلای میلهها نگاه کن:آنجا، در آن عمارت پرنورکنار درختهای بارانخوردهبیش از نیم قرن پیشمردی کهنسال ایستادکه از سرزمین ما آمده بودتا از بیداد غارتگران نفتبا جهان سخن گوید.او هیچ کس را به گروگان نگرفتو تنها…
Read More »کو آن پیاله کو-منوچهر برومند،م ب سها
کو آن پیاله کو به سر انگشت نغز یاردیگر تهی ز طاقتم از رنج این خمار ساقی کجاست ساغر شرب مدام کوخمخانه را که بست و زمی برد اعتبار بس ماه و سال رفت و عطشناک مانده ایمدور از صفای ساغر و آن لعل آبدار ساقی بیا پیاله به بر…
Read More »