آرشیو هنر و ادبیات
شب – منوچهر برومند( م ب سه)
شب بود و پرند تار گیسویش بر شانه ی شهر رنگ شب می ریخت شب بود و شرار های و هوی شهر از سوز درون دل به لب می ریخت شب بود و زمرغوای محزونش هرلحظه به هر گذر تعب می ریخت شب بود و زشبروان شب هر دم برپیکر…
Read More »توماج گفت لعنت بر فساد لعنت بر استبداد-افسانه خاکپور
برای توماج صالحی خواننده شجاع عصر خویش توماج گفت لعنت بر فساد لعنت بر استبدادمیزنی توماج رامیشکنی صدایش را در گلوو نشانش می دهی دار رامیبندی برویش در راشیری را به قفس کردی با چه خیالحتی اگر کورش کنی یا که دورش کنی زدید مردمانقرب او از تو سخیف صد…
Read More »ماشه-افسانه خاکپور
لاشهمیان هست و نیستمیان صبح روشن و شب تاریک لحظه ، یک ماشهجانی انگشت میبرد بر ماشهتلاشی طرب و ضرب آهنگ در خونخط سیاهی بر فرداهاجانی با نام خدا انگشت میبرد بر ماشهو جان میگیرد از کودک، از جوان، از انسانمیفشرد ماشهمی نشاند گلوله بر سر و جان آنها که…
Read More »رویاهای بی مادر – ر.س
ما زن های خاور میانه ایم.همان الهه های مو مشکی.همان زن هایی که تار تار موهایشان،عزادار رویاهای ممکن دنیاومحال خاورمیانه است.ما همان افسانه های سیاه گیسیم کهلا به لای موهایمان، عاشقانه های غمگین بیروتو ظلمت شب های سوریه پنهان شده.همان هایی که در پیچ و خم زلف هایشان،بمب های کابل…
Read More »به دار زدن محسن- مجید نفیسی
به یاد محسن شکاری آه باران!تا چند بر بام خانهی من میکوبیو خواب مرا میآشوبی؟آیا از دروازهی زندانی میآییکه مادر محسن آنجا دیروزبا شنیدن خبر اعدام پسرشفریادی از جان برکشید؟ پنجره را باز میکنمتا فریاد او را بهتر بشنوماز زندان و چوبهی داراز خاکسپاری و زاری. میخواهم به خیابانهای ایران…
Read More »برای روز دانشجو- منیر طه
برای دانشجویانِ دلیر و دلاورِ وطنم ای تو نورِ چشمِ ایرانم، غرورِ آن دیار من سرودِ زندگی را از برایت میسُرایم من درِ آزادگی را روبرویت میگشایم پا به پایت میروم شانه به شانه راه را من خس و خاشاک را از زیرِ پایت میزُدایم پرتوِ راهِ تو را، خورشید…
Read More »بزن مُشتِ گرانت را- منیر طه
تَرَک برداشته دیوار با یک مشت خواهد ریخت بزن مشتِ گرانت را به خونآلوده اندامش بزن مشتِ گرانت را به خونآلوده اندامش رها کن سرزمینت را زِ ننگ و نکبتِ نامش 16 آذر1401- 7 دسامبر 2022 ونکوور، کانادا
Read More »مشتِ کوبنده آینده ساز-منیر طه
ای پرندگانِ راهِ آفتاب بال هایتان پر از ترانه باد دست هایتان پر از جوانه باد چشم هایتان چراغِ خانه باد آشیانتان پر آب و دانه باد دست و بالتان گشوده بر فراز مشتِ کوبنده آینده ساز ـــــــ ای پرندگانِ راهِ آفتاب تیرگیِّ ظالمانه بر فناست روشنائیِ زمانه با شماست…
Read More »بماند کهن خاک ما پایدار- منصور شکرایی
بـه نـا م خـدا چــــیره است اهـــــرِمـنبـــر این مــردم و آریـایـی وطـنکســــانی به کـــردار اهـــریمنــانســری کینه آکنده، دل تیــره گاننـشـسـتـنـد بــر جای شـاهـان پیــشدر انـدیـشـهی سود وسودای خویشز دل تــیرگی خاک ما شـد خــرابنَـوید نخسـتـیـن مـا شـد ســــرابتو گویـی کـه آ ن یــورش تـازیـا ننـوین گشـته در خــاک ایـرانیـا نگــــرفـتنــد…
Read More »«حماسه آفرینان »-م. روشنی « سیروس »
گلرخان باغ انسانیت این گلهای نوشکفته مه جبینزنان و مردان و جوانان و کودکان حماسه آفرینمایه ی افتخار اجدادینبی ترس وبیم از سرکوبگران لعینبا نعره های بی امان آتشینخشم ونفرتشان حواله مزدوران دین دار بی دینو جانیان و دزدان و شکنجه گران کاذبینبا شهامت در راه عبوراز تنگه ی تاریک…
Read More »