آرشیو هنر و ادبیات
الهه حسن- منوچهر برومند(م ب سها)
شراب چشم تو نازم که مست مستم کردرها ز قید نباید نمود و هستم کرد نه گل زگل توشدی خوبتر به چشم امروزکه چشم و دوش و برت مست مست مستم کرد چو گشته شیفته ات گل نه جای عجب و شگفتکه شاخه سار تو ام خار پای بستم کرد…
Read More »بازگشت به باغ گوته – مجید نفیسی
برای سالگرد انقلاب بهمن اگر پسرت از تو بپرسدکه بهترین روزِ انقلاب کدام بودبه او چه خواهی گفت؟ آیا بی درنگ می گویی: ۲۲ بهمن ۵۷؟روزی که همراه با مردم دروازه ی زندان اوین را گشودیو در آشپزخانه، آبکش های بزرگ برنج را دیدیکه زندانبانان کهنه برای ناهار پالوده بودندو…
Read More »مادران عزادار-عسگر آهنین
توفان برف وزیدن گرفته استباید برای سروهای جواندر فکر حجله بستن باشیماین فصل، فصل مادران سیه پوش است.عسگر آهنین/ 30 ژانویه 2012(مجسمه مادر عزادار و فرزند کشته شده اش از کته کُلویتس)عسگر آهنین
Read More »” آیینه ” را نمی خواهم-فرزین عدنانی
هم نه آلبوم و قاب را .نه ” اشیاء ” و ” چیزها ” !نه کتابخانه و کتاب را .باران میخواهم ، جَر جَر .وبر کاکل صخره های سختتیله های سربی ی حباب را . بال بال و پِِرپرِ مرغکان ” نیم بسمل “در کنار وحشت برکه ی خون !که…
Read More »شب – منوچهر برومند( الف سها)
شب بود و پرند تار گیسویش بر شانه ی شهر رنگ شب می ریخت شب بود و شرار های و هوی شهر از سوز درون دل به لب می ریخت شب بود و زمرغوای محزونش هرلحظه به هر گذر تعب می ریخت شب بود و زشبروان شب هر دم برپیکر…
Read More »توماج گفت لعنت بر فساد لعنت بر استبداد-افسانه خاکپور
برای توماج صالحی خواننده شجاع عصر خویش توماج گفت لعنت بر فساد لعنت بر استبدادمیزنی توماج رامیشکنی صدایش را در گلوو نشانش می دهی دار رامیبندی برویش در راشیری را به قفس کردی با چه خیالحتی اگر کورش کنی یا که دورش کنی زدید مردمانقرب او از تو سخیف صد…
Read More »ماشه-افسانه خاکپور
لاشهمیان هست و نیستمیان صبح روشن و شب تاریک لحظه ، یک ماشهجانی انگشت میبرد بر ماشهتلاشی طرب و ضرب آهنگ در خونخط سیاهی بر فرداهاجانی با نام خدا انگشت میبرد بر ماشهو جان میگیرد از کودک، از جوان، از انسانمیفشرد ماشهمی نشاند گلوله بر سر و جان آنها که…
Read More »رویاهای بی مادر – ر.س
ما زن های خاور میانه ایم.همان الهه های مو مشکی.همان زن هایی که تار تار موهایشان،عزادار رویاهای ممکن دنیاومحال خاورمیانه است.ما همان افسانه های سیاه گیسیم کهلا به لای موهایمان، عاشقانه های غمگین بیروتو ظلمت شب های سوریه پنهان شده.همان هایی که در پیچ و خم زلف هایشان،بمب های کابل…
Read More »به دار زدن محسن- مجید نفیسی
به یاد محسن شکاری آه باران!تا چند بر بام خانهی من میکوبیو خواب مرا میآشوبی؟آیا از دروازهی زندانی میآییکه مادر محسن آنجا دیروزبا شنیدن خبر اعدام پسرشفریادی از جان برکشید؟ پنجره را باز میکنمتا فریاد او را بهتر بشنوماز زندان و چوبهی داراز خاکسپاری و زاری. میخواهم به خیابانهای ایران…
Read More »برای روز دانشجو- منیر طه
برای دانشجویانِ دلیر و دلاورِ وطنم ای تو نورِ چشمِ ایرانم، غرورِ آن دیار من سرودِ زندگی را از برایت میسُرایم من درِ آزادگی را روبرویت میگشایم پا به پایت میروم شانه به شانه راه را من خس و خاشاک را از زیرِ پایت میزُدایم پرتوِ راهِ تو را، خورشید…
Read More »