Home هنر و ادبیات آرشیو هنر و ادبیات پیمان میش و گرگ – سروده منوچهر برومند سها

پیمان میش و گرگ – سروده منوچهر برومند سها

آنجا که علم و عقل مددکار کشورست
توفیق بر قرار و سعادت میسّر ست

آنجا که نیست دانش و صدق و درایتی
تَلّ ضلالتیست که شایان آذر ست

مهر و وفا و صدق و نجابت کرامتیست
کانرا که نیست ذُل شقاوت مقرّرست

ایرانیا چه شد که ترا طرفه نقش صنع
دیگر به کارگاه درایت نه زیور ست

بر حُسن و مُحسنی چه کشی پرده ی خفا
قُبحست و مَقبحت که به مستوری اندر ست

چینی به کید سر خوش ونادان خوش از سراب
ملّت غمینِ غُبن از این مایه ی شرست

هرگز ندیده چشم جهان ببن روزگار
پیمان میش و ‌گرگ چو خود فوت احمر ست

دیدی سُها که چرخ بچرخید و ملکِ جم
داغش به دل زداغِ جگر سوز دیگر ست

آمد بهار و جامه ی نیلی به تن نمود
بنگر وطن ز داغِ جگر سوز مضطرست

منوچهر برومند
م ب سها