نه…… باور نمی کنم-رضا مقصدی
” نه……
باور نمی کنم
این شعله ی شکفته ی زیبا را
در دست های مرگ.”.
………………………………….
از پس ِاین همه سال، ناصر اخوان، هنوز با من است. حتا پاره ای از خواب های خونین ام را چهره ی جوانانه و ُ جانانه ی او رقم می زند..
در سال 53 در زندان ِ قصر، در گام زدن های عصرانه، معنای ِ گسترده ی این شعر شاملو را برای نخستین بار از زبان او دریافتم. در آن جا بود دانستم تا چه مایه، معنا در این شعر، منزل کرده است.
“بی آنکه دیده بیند
در باغ
احساس می توان کرد
در طرح ِ پیچ پیچ ِ مخالفسرای باد
یأس ِموقرانه ی برگی که
بی شتاب
بر خاک می نشیند”.
.
او را با ادبیات، شعر و تصویر در سینما، پیوندی پیوسته و ُ پویا بود و در راستای آرزوهای سربلند ِ انسانی، جانی شیفته وُ فرهیخته داشت..
این جا وُ اکنون، در این غربت ِ غریب ِ غرب، « بی آنکه دیده بیند»، جسم وُ جان ِ خونچکان ِ او را د رقتل عام ِ زندانیان ِ سیاسی سال 67 ، « احساس می توان کرد”..
چنین احساسی، از سال ها پیش در خواب وُ بیداری ِ من، تا هنوز ورق می خورَد و فریاد وُ یادِ معطرش را در خاطرات ِ تیرباران شده و چکامه های چاک چاک ام، همواره زنده نگهمیدارد..
تقویم را در ماه ِ شهریور چه رنگ است؟
…………………………
در ماه ِ شهریور ترا از من ربودند.
بیداد ها زیبایی ِ فصل ِ ترا باز
تا زرد های سرد ِ هر پاییز بُردند.
من ماندم وُ آوازهای پاره پاره
من ماندم وُ افسوس ِ سنگین ِ ستاره.
من ماندم وُ نمناکی ِچشمان ِ آن خاک.
با هرچه غمناک.
یک سوی من ، اشک ِانارستان ِ بی برگ.
یک سوی من ، آواز ِغمگین ِ سیه پوشان ِ خاموش.
آنسوی تر، یک باغ ِ تیپا خورده ی تلخ.
اینسوی تر، مرگ.
اما چه باید گفت با آن دل که یک شب
با آرزومندان ِ باران خواند وُ جان داد.
یعنی غم ِ شهریور ِ شیون – سُرا را
بر آسمان ِ یخ زده ، بر ما نشان داد.
تقویم را در ماه ِ شهریور چه رنگ است؟
آبی؟ شرابی ؟ زرد ؟یا سرخ ؟
یا رنگ ِ نا پیدای ِ مرگ است.