Home هنر و ادبیات آرشیو هنر و ادبیات فرهاد ِنان . فرهاد ِکولبَر-رضا مقصدی

فرهاد ِنان . فرهاد ِکولبَر-رضا مقصدی

همرنگ ِآرزوی علف بود.
همرنگ ِ بوی نان.
درسینه اش ترانه ای از جنس ِآب داشت.
از بهر ِدختران.

با مادرش سرود ِدرخشان ِعشق را –
بر آب ها نوشت.
برساقه های نارس ِ گند م.

شاید که با ستاره ، در آمیزد –
آواز ِبیقرار ترین باغ ِ ارغوان.

همزاد ِرنج بود .
همریشه ی ترانه ی “فرهاد “
در کوه ِ بیستون.

در یک شبی که ماه ،عروس ِ ستاره بود
با کوله بار ِدرد، به دیدار ِماه رفت.
اما
بر نگشت.
در پیش ِ چشم ِ برف
غمگین تروُسیاه تراز هرچه آه گشت.

حس می کنم حکایتِ فرهاد
در شعر وُ در کلام نمی گنجد.
شاید
“کیهان ِکلهُر” ست که می باید
با شعله های سرکش ِسازش
آتش به جان ِ درد، در اندازد.