کار، کار انگلیسی هاست (11)– نویسنده : jack straw جک استراو- برگردان : کیومرث صابغی
یک دیپلمات انگلیسی از گروه هیات سیاسی انگلیسی در هند، جناب کلارمونت اسکراین ( Sir Clarmont Skrine )، که به خاطر پیشبرد امور جنگی انگلیس ، هر دو جنگ جهانی را در ایران به سر برده بود در کتاب خاطرات خود که در سال ۱۹۶۲ میلادی به چاپ رسید، از افزایش نگاه تحقیر آمیزش علیه باند ( Gang )-” اولیگارشی زمینداران ثروتمند،تجار، سرمایه داران و کارمندان فاسد دولتی که مثل خفاش روی اقتصادایران افتاده بودند “و نیز این که چگونه به مرور نظرش نسبت به نقش بریتانیا تغییر می کرد،سخن می گوید . وی می گوید اوضاعی که او با آن در ایران روبه رو شده بود به مراتب وحشتناک تر از آن بود که در هندوستان پشت سر گذاشته بود . اسکراین در باره عهد نامه سال ۱۹۰۷ انگلو-ایران می نویسد : ” مصالح هیچ کشوری تحت عنوان خدمات مصلحه ( will -o -the -wisp ) هیچگاه به این صورت غیر ضروری به فنا نرفته بود . .. ایرانی ها مطمئن بودند که حرف های انگلیس در باره حفاظت از استقلال کشورشان فریبکاری ای بیش نیست … و بدترین هایش هم در پیش است. در سال ۱۹۱۵ میلادی …قرار داد جدیدی با روسیه امضاء شد ( لکن منتشر نشد ) …طی این قرار داد تمام منطقه ” بی طرف ” به الحاقات تحت نفوذ ما ضمیمه شد . اصلا حیرت آور نباید باشد که ایرانیان،به جزء اقلیت کوچکی که به خاطر منافعشان به ما چسبیده بودند، به آلمانی ها و متحدینش که جلوی تهدیدات روسیه ایستاده بودند لبیک گفتند، و که انگلیس دشمن شماره دو آنان به حساب آمد.”
دهه ی پیشین جنگ جهانی اول ، یعنی دوران انقلاب مشروطه ، دوران امید بخشی بود اما این دوران به خاطر برنامه های مجدد قدرت طلبانه شاه و “باند ” که در نتیجه ی انقلاب از دست داده بودند دوام نیافت . آن دوران در قیاس با رخداد هائی که طی جنگ اتفاق افتاد،و انگلیس مسئولیت آنها را به عهده گرفت، بسیار خوش خیم بود .
ایران در طول جنگ رسما اعلان بی طرفی کرده بود اما این به معنای آن نبود که از گزند آن در امان باشد و از آنجا که ارتش مجهز و سترگی که بتواند با آن در برابر کشورها ی متجاوز مقابله کند نداشت تبدیل به منطقه جنگی شده بود. ارتش عثمانی ها در شمال با روس ها می جنگیدند. قوای روس برای رسیدن به مشهد به ناچار از قم، همدان و تقریبا ازتهران طی طریق کرد. نیروهای قدرتمند انگلیسی ( تقریبا تماما هندی تبار ) در نواحی جنوب و جنوب غربی کشور جهت حفاظت از لوله های نفتی, مناطق تولیدی نفت و پالایشگاه مستقر شدند و برای ایجاد پشت جبهه نیروهای ارسالی خود هنگ سلاحداران جنوبی ( South Persian Rifles ) را که متشکل از ۱۰,۰۰۰نفر و منتخب از میان قبایل وعشایر ایرانی طرفدار انگلیس و با سرپرستی افسران انگلیسی بود تشکیل داد.
آلمانی هم بیکار ننشسته بودند و مثلا در شیراز با دست زدن به یک سری عملیات زیر زمینی ممانعت هائی بر سر راه انگلیسی ها به وجود می آوردند. انگلیس ها و روس ها حضور و عملیات نظامی خود در ایران را به بهانه خطر احتمالی یک کودتای آلمانی توجیه می کردندو دولت ایران و مجلس همه اینها را به دلیل ناتوانی تحمل می کردند. در طول چهار سال جنگ ایران دوازده دولت مختلف عوض کرد که هیچیک بهتر از آن دیگری نبود .
انقلاب بلشویکی اکتبر سال ۱۹۱۷ روسیه را از میدان جنگ بیرون کشید و ایران را هم از خطر تقسیم شدن بین دو کشور روس و انگلیس نجات داد و پس از آنکه معاهده برست -لیتوفسک (Brest -Litovsk ) ماه مارس سال ۱۹۱۸ میلادی بین بلشویک ها از یک سو و آلمانی ها و عثمانی ها از سوی دیگر امضاء شد، دولت جدید بلشویکی قرار داد توافقی مخفی سال ۱۹۱۵میلادی میان روس و انگلیس را محکوم و ملغی کرد. با این همه ، این اقدامات هنوز نتوانست آرامشی در ایران به وجود آورد .
فرتوتی خاندان قاجار ، که اکنون نفس های آخر را می کشید ، کشور را طعمه راهزنان کرده بود . در روزهای پایانی جنگ قحطی که حاصل خشگسالی، بی کفایتی در مدیریت و استفاده درست از منابع آبی و ابتیاع ( و در مواردی دزدیدن ) مواد غذائی از طرف روس ها و انگلیس ها بود، سراسر کشور را فرا گرفته بود . جمعیت فلک زده ایران را بلای دیگری – شیوع وبا و آنفلوانزای اسپانیایی که میلیون ها نفر را در سراسر جهان به هلاکت رسانده بود – تهدید می کرد . در کشورهایی نظیر ایران که نه از خدمات بهداشتی عمومی خبری بود و نه اطلاع از چگونگی برخورد با این گونه امراض، شیوع این نوع بیماری ها می توانست واقعا هولناک باشد . آمار دقیق هلاک شدگان حاصله از جنگ ، قحطی و امراض رایج آن زمان در دست نیست اما می توان حدث به تخمین زد که طی جنگ و رخدادهای پسین آن از هر ده نفر ایرانی یک نفر به هلاکت رسیده بود .
سرنوشت، بد شانسی و حکومت های بی مصرف از عناصری بودند که در وقوع این بلایا دخیل بوده اند. و درعین حال ابدا تعجب آور هم نیست،با توجه به وسعت نواحی تحت کنترل انگلیس، که از منظر بسیاری عامل اصلی قحطی و شیوع بیماریها انگلیس بوده باشد و که آنان هیچ اقدامی هم برای جلوگیری از آن نکرده باشند. در کشوری که تئوری توطئه سیاه می تواند سریعا پا گیرد ( و دلیل موجه هم دارد ) تعدادی بر این باور شوند که انگلیس عامدانه شرایطی به وجود آورده بود که از راه گرسنگی دادن به مردم آنان را وادار به اطاعت کند. البته هیچ دلیلی برای اثبات این باور موجود نیست .
هدف جنگ جهانی اول پایان بخشیدن به تمام جنگ ها بود. وودرو ویلسون ( Woodrow Wilson ) رئیس جمهور آمریکا سعی کرد با ارائه برنامه معروف ” چهارده اصل ” در کنفرانس صلح پاریس آغاز این پایان را شروع کند و به همین دلیل هم بود که گفت : ” آمال ملی ملل باید مورد احترام قرار گیرد و مردم هر کشوری با میل و رضای خود حکومت خود را تعیین می کنند. ” خود مختاری ” دیگر تنها یک واژه بی معنا نیست،امری ضروری از اصول عملکردی است ” . ایرانی ها حرف های ویلسون را باور کردند و در صدد باز گرداندن نواحی ای مانند کردستان ترکیه، بخشی از قفقاز واقع در جنوب باکو،و مسافتی حدود ۱۵,۰۰۰ میل مربع از ایالت امروزین اوزبکستان و شمال خراسان که زمانی جزء امپراتوری ایران به حساب می آمد ، شدند و همچنین خواستار غرامت خساراتی که در نتیجه اشغال نظامی این کشور در دوران جنگ متحمل شده بودند و قبولیت رسمی استقلال ایران گشت .
ایرانی ها به هیچیک از این مطالبات دست نیافتند. حتی به بهانه طرح و ارائه موارد درخواستی اجازه ورود به تالار کنفرانس پاریس هم به آنان داده نشد. یک هیات نمایندگی ملی گرای مصری حق اجازه ورود به تالار را دریافت کرد، لکن انگلیس به این بهانه جعلی که ایران دخالتی در جنگ نداشته است توانست از ورود آنان به تالار جلو گیری کند . و زمانی هم که نماینده رسمی ایران، مشاور الممالک، جهت اعتراض به تصمیم انگلیس قصد سفر به انگلیس کرد از صدور ویزا برای وی خود داری کردند . احساس حقارت ایرانی ها تکمیل شد .
شخصی که مسبب و مانع ورود هیات نمایندگی به کنفرانس صلح پاریس و نماینده ایران به خاک انگلیس بود،جایگزین موقتی وزیر خارجه انگلیس آقای جورج ناتانیل ( George Nathaniel ) – ویسکونت کرزون ( Viscount Curzon ) بود که آوای هزلی هم به این مضمون که ” وی شخصی ابر است ” در باره اش سروده شده بود . کرزون در سال ۱۸۹۱ میلادی چند ماهی در ایران زیسته بود و کتاب قطوری هم به نام ” ایران و مسائل ایرانی ” تالیف کرده بود . وی شش سال هم در مقام نایب السلطنه انگلستان ( Viceroy ) در هند خدمت کرده بود و گویا مجموعه این تجربیات کافی بود تا خود را کارشناس منحصر به فرد در امور و مسائل شرق دانسته همکاران خود را افرادی خنگ و نادان بر شمرد. نظر وی در مورد حق خود مختاری این بود چنین چیزی برای ایران ( هم برای ایران و هم برای انگلستان ) فاجعه بار خواهد بود . نظر وی و بدانگونه که نگاشته بود : ” تنظیم قرار داد و رابطه ای با دولت ایران که طی آن منافع انگلیس در صورتی که ایران نتواند و قادر نباشد استقلال خود را در صورت وقوع حوادثی شبیه رخداد های اخیر حفظ کند تضمین باشد” .
معاهده انگلو – پرشیا سال ۱۹۱۹ میلادی مخفیانه با احمد شاه و سه تن از وزرای سابقه دار وی وضع شده بود . شاه در سال پیش از آن با موا جبی برابر با ۱۵,۰۰۰تومان در ماه ( چیزی نزدیک به ۳۲۵,۰۰۰پوند امروزین ) خریداری شده بود . این مواجب در صورتی و تا زمانی به وی پرداخت می شد که وی وثوق الدوله را به سمت نخست وزیری و دو تن از شاه زادگان قاجار، فیروز میرزا و اکبر میرزا، را به سمت وزراء سابقه دار انتخاب کند . انتخاب وثوق الدوله و دو تن از همکاران وی برای انگلیس بسیار پر خرج تمام شد . کرزون ناله سر داد که ” مطالبات آنان نه تنها گزاف است بلکه تباه کننده است ” – اما حسب المقرر پرداخت می شد ( در واقع مالیات دهندگان انگلیسی بودند که این مواجب را می پرداختند و از محل بودجه مخفی ) . دستخوشی که این سه نفر بطور مستقیم از انگلیس دریافت می کردند برابر با ۱۳۳,۰۰۰ ( حدود ۷ میلیون پوند امروزین ) بود و به آنان قول داده شده بود که در صورت لزوم پناهندگی انگلستان را هم در پشت دارند .
طبق این قرارداد که با استفاده ازکلمات فریبکارانه و تعارفات معمولی که انگلستان همیشه تحویل ایران می داد مانند ” ما احترام قاطع برای استقلال و تمامیت ارضی ایران قائلیم ” آغاز شده بود. دولت ایران پست های مشاور مالی خزانه داری ایران و مشاورت نظامی جهت سازمان دهی مجدد ارتش و تهیه تدارکات و سایر نیازهای این سازمان را به انگلستان تفویض کرد. مضافا اینکه ایران از ” راهنمائی ها ” ی انگلیس در مورد تعرفه های گمرکی، جاده سازی و کشیدن خط راه آهن در مسیرهایی که هنوز مشخص نشده اند ( نه ضرورتا به این دلیل که برای ایرانی ها مسیر خط راه آهن از بحر خزر به خلیج(فارس) از عبورگاه تهران اهمیت دار بود، بلکه به این خاطر که انگلیس می خواست راه آهن ترکیه را به راه آهن ایران متصل کند ) بر خودار خواهد شد . هزینه تمام این ” راهنمائی ها ” و مشورت ها ” از خزانه ایران پرداخت می شد . ایران در عوض ( اگر بتوان از این واژه استفاده کرد) حق اخذ وامی برابر با ۲ میلیون پوند ( حدود ۱۰۰,۰۰۰میلیون پوند امروزین ) با بهره هفت در صد را داشت که می بایستی از محل درآمد گمرکات باز پرداخت می شد.
اگر چه بند بند این قرار داد کسل کننده به نظر می آیند ، بد تراز آن اینکه قرار داد در تمامیتش ایران را ، به استثنای نامش ، در قیمومیت انگلیس قرار می داد. انگلیس در اساس و در عمل رسیدگی به مسائل مالی،اداره دوایر دولتی، و اداره ارتش این کشور را در کنترل می گرفت و از تمام حقوق اولیه در انتخاب مناقصات پروژه های پر منفعت جاده سازی و خط راه آهن بر خوردار می شد. سایر کشورها – به خصوص روسیه بلشویکی – به کنار رانده می شدند و ” ایرانی های همیشه ناتوان ” هم بیش از پیش اراده شان را بر چگونگی اداره کشورشان از دست می دادند .
نه قرار داد و نه رشوه هایی که بابت وضع آن پرداخت شده بود می توانست تا ابد در خفا باقی بماند . کرزون و سفیر انگلیس در تهران، جناب پرسی کاکس ( Sir Percy Cox ) متوجه این موضوع نشده بودند که علاوه بر آن عده ایرانیانی که اساسا مخالف قرار گرفتن در زیر سیطره دیگری از قدرت امپراتوری بودند، تعداد دیگری هم بودند که عصبانیتشان از عقد این قرار داد به این دلیل بود که چرا به آنان رشوه داده نشده بود . و وقتی همه این مسائل بر ملا شد، خشم عمومی بالا گرفت. کرزن در عین حال به یک نکته ریز ولی حساس دیگری هم توجه نکرده بود و آن اینکه سیستم کار با ایرانی ها چگونه است. این سیستم شاید به نظر وی قابل اغماض می آمد، ولی برای ایرانی ها واجب بود و آن اینکه هر نوع قرار دادی می باستی به تصویب مجلس می رسید. و با توجه به موقعیت مجلس موجود شانس به تصویب رسیدن آن هیچ بود . این شد که وثوق الدوله،نخست وزیر، تقاضای انتخابات نو کرد. بنا به گفته جی .م بالفور ( Balfour )، یک مشاور مالی انگلیسی در تهران : ” این انتخابات از تمام ابزار دوز و کلک، تهدید و فسادی که وزیر مختار انگلیس می توانست اجازه دهد استفاده کرد ” . با این همه هنوز احتمال عدم تصویب آن در مجلس وجود داشت و وثوق الدوله متوجه این نکته بود. منتقدین به وثوق الدوله و همکارانش لقب ” شاهزادگان سارق ” داده بودند و به خاطر شرکت در مذاکرات عقد قرار داد و اندوختن ثروت از آن طریق ، شدیدا مورد مؤاخذه قرار گرفته بودند . شاه در ماه ژوئن سال ۱۹۲۰ میلادی در نتیجه اضطراب از خشم مردم، وثوق الدوله و دولت وی را معزول کرد .
مذاکرات در باره این قرار داد همزمان بود با حضور همه جانبه انگلیس در نواحی جنوب در حفاظت از منابع و منافع نفتی،در خلیج، در نواحی قفقاز و شمال ایران همراه با نگهبانی ناوگان های شناور انگلیسی در بحر خزر و همچنین احتمال سرکوب دولت بلشویکی توسط ژنرال روس سفید آنتون دنکین Anton Denkin ) . اما وقتی ژنرال دنکین با شکست رو به رو شد،همه چیز تغییر کرد . انگلیس قادر بود، البته با هزینه ای گزاف، نیرو هایش را در شمال ایران تقویت کند. اما انگلیس در همان حال و شرایط نیز سالانه چیزی نزدیک به ۳۰ میلیون پوند ( حدود ۱,۵ بیلیون پوند امروزین ) بابت ” مدد کاری های ” نظامی و دیپلماتیک ( که ۲۳ منطقه تحت نظارت آنان را در بر می گرفت ) هزینه می کرد و بعد از خساراتی که جنگ به بار آورده بود،انگلیس دیگر نه امکانات مالی آنچنانی داشت که از پس هزینه طرح جدید بر بیاید و نه علاقمند به ریختن خون جدید در ایران بود با توجه به اینکه مسائل حساس تری هم مانند مشگلات ایرلند، هندوستان و مصر را هم در مقابل داشت.
وینستون چرچیل وزیر خارجه وقت انگلیس،مثل کرزن ،عاشق امپراتوری انگلیس بود ولی به جزء تحقیر هیچ احساس دیگری نسبت به کرزن نداشت. از گفته های وی است که ” کرزون تخم سپاسگزاری و نارضایتی را به حد اسراف و همزمان می کارد “. وی در ماه مه سال ۱۹۲۰ میلادی رنجور نامه ای به کرزون نوشت مبنی بر اینکه : ” می توان ازسیاستی که سبب صلح با بلشویک ها شود قدردانی کرد. حتی می توان از سیاستی هم که جنگ با آنان را آغاز کند سخنی گفت . اما از سیاستی که سبب تقویت آنان شود، نفوذ و اعتبار آنان را افزایش دهد،عامل تضعیف آنهائی که با آنان در جنگ اند شد، و همزمان قشون کم جون و عقب نشسته شده انگلیس را در مناطق پر خطری {ایران} به حال خود رها کند, که می تواند به آسانی اسف بار شود ،دفاع کرد …من تحت هیچ عنوانی مسئولیت این سیاست های دغلکارانه را به عهده نمی گیرم ” .
بینش چرچیل موشکافانه و دقیق بود. در ماه مه سال ۱۹۲۰ میلادی، یک گروهان کوچک انگلیسی در بندر انزلی،در نزدیکی بحر خزر،مجبور به تسلیم شده بود. کنترل بحر خزر به بلشویک ها سپرده شده بود و همانگونه که آقای بالفور در نامه ای متذکر شده بود ” از آن پس اعتبار ارتش انگلیس در ایران آن چنان سقوط کرده بود که دیگر هیچ وزیری قادر به تضمین هیچ قرار دادی نمی توانست بشود ” . بعد از گفتگوهای فراوان در میان وزرای انگلیس، سر انجام قشون انگلیس در بهار سال ۱۹۲۱ میلادی از شمال ایران بیرون کشیده شد، اما تملک گرانبهای آنان، منابع تولیدی نفتی و پالایشگاه آبادان توسط هنگ سلاحداران جنوب، و در صورت نیاز، باپشتیبانی گرفتن از نیروهای هندی،حمایت می شد .
کرزون نا گزیر شکست را پذیرا شد لکن مقصراصلی این افتضاح را همه جزء خود دانست . از میان کسانی که در لیست همکاران گناهکار و نادان وی نامبرده شده بود اسم سفیر جدید انگلیس در تهران هرمن نورمن به چشم می خورد . نورمن در سال ۱۹۲۰ میلادی بجای جناب پرسی کاکس پر آوازه که عامل مذاکرات در انعقاد قرار داد بود وهیچگاه هم مورد تفقد وی به خاطر هشداری که به وی داده بود که مردم ایران نسبت به وی چه می اندیشند قرار نگرفت،نشست. خشم کرزون بیشتر متوجه خود ایرانی ها،مجلس ،” شاه بی نهایت بی لیاقت ” و ” سیاستمداران بی اندازه فاسد غیر قابل قیاس و غیر قابل اصلاح ایرانی بود . وی به این نتیجه رسیده بود که ” دیگر حاضر نیست با هیچ ایرانی وارد هیچ نوع قرار دادی شود حتی اگر آنان به روی دو زانو هم خم شوند “. وی ، با تکبری که متکی به اعتماد به نفس معرف وی بود،مدعی شد که ” در ۳۱ سال گذاشته، بیش از آنهایی که شاید روزها و یا ساعت ها وقت گذاری کرده باشند، سال های زیادی را وقف حصول آزادی و کمال ایران کرده است “.
کرزون در یک مورد، مورد شاه ایران، حقیقت را بیان می کرد . در اوایل سال ۱۹۲۱ میلادی، نورمن به کرزون تلگرافی فرستاد مبنی بر اینکه ” شاه بسیار عصبانی است, شرمگین است و هیچ منطقی را پذیرا نیست ” این تلگراف چند هفته پیش از از دست دادن قدرت پادشاهی،چند سال پیش از آن که از سلطنت برکنار شود، که انگلیس در تحقق این دو واقعه دست داشت مخابره شده بود .
برای خواندن بخش پیشین :
کار، کار انگلیسی هاست (10)– نویسنده : jack straw جک استراو- برگردان : کیومرث صابغی