Home ویژه ایران لیبرال آرشیو ویژه ایران لیبرال کار، کار انگلیسی هاست (16)– نویسنده: jack straw جک استراو- برگردان: کیومرث صابغی

کار، کار انگلیسی هاست (16)– نویسنده: jack straw جک استراو- برگردان: کیومرث صابغی

سفیر انگلیس کوشش فراوان کرد تا شاه را قانع کند که سید علی را ( منظورسید ضیاء است – مترجم  ) جانشین ژنرال رزم آرا کند.  اگر به یاد داشته باشید علی رهبر سیاسی کودتای نظامی سال ۱۹۲۱ میلادی به سر کردگی رضا خان بود که پس از کودتا بمدت سه ماه به سمت  نخست وزیری منصوب شد ، لکن ارجش پیش چشم خان پایین افتاد و به فلسطین تبعید شد ( در آنجا به  کار برزگری پرداخت و موفقیت زیادی هم کسب کرد) .  اما  تغییرسمت سیاسی به خلاف جهت منافع انگلیس آغاز شده بود و بجای علی انگلو فیل ( هواخواه انگلیس)،  حسین علاء تحت الحمایه ( Protege ) آمریکائی به نخست وزیری منتخب شد.  بنا بر روایت  کتاب خاطرات باتلر” حسین  علاء از جهتی زیاد روی خوش با بریتانیا نداشت چرا که هنگامی که در مدرسه وست مینستر ( Westminister ) مشغول تحصیل بود مورد تحکم قرار گرفته بود ” .

علاء در روز ۱۱ ماه مارس سال ۱۹۵۱ میلادی رسما نخست وزیر شد  ولی شش هفته بشتر دوام نیافت. مجلس در روز ۲۸ آوریل همان سال مصدق را به نخست وزیری بر گمارد و علاء هم آن را پذیرفت.  دستور کار مصدق محقق کردن ملی شدن نفت ایران بود. همه چیز، حتی زندگی شخصی اش  بدان گره خورده بود.  خطر ترور همیشه در ذهن همه کسانی که اشتغالات دولتی داشتند حضور داشت.  مصدق ببری را از بند آزاد کرده بود که می دانست به سختی قابل کنترل است و می تواند هر زمان علیه خودش بکار آید .  اولین اقدام مصدق به تصویب رساندن یک ”  لایحه نه بندی  ”  از مجلس بود که طی آن ، صنعت نفت را در کنترل دولت قرار می داد .  این لایحه در روز ۲ ماه مه به توشیح پادشاه رسید . دولت بریتانیا از پایان ماه آوریل سال ۱۹۵۱ میلادی بارها و بارها برگردان آواز کودکانه ” دوک بزرگ یورک ” ( Grand Old Duke of York – چکامه  بچه های کودکستانی در انگلستان – مترجم  ) را می نواخت .  برنامه های بسیار محرمانه ای در وایت هال ( White Hall – بخشی از منطقه وست مینستر مدرسه آموزش نظامی انگلیس  – مترجم )  طرح ریزی شده بودند که  به موجب آنها  قرار بود تمام تسهیلات AIOC در آبادان از طریق یک یورش نظامی تسخیر شوند.  یکی از آنها  “بوکانر”( Bucaneer ) نامیده می شد، و دومی ” کوتوله ” ( Midget ) .  در این ایام  در حال احتضار دولت حزب کار ، نوسانات و دو دلی ها دستور کار  روز بود. آماده باش سه ساعته اعلان می شد ، اما لحظه ای بعد همان فرمان معوق می شد.  بحث و جدل های اساسی  بین وکلا ی دولت مبنی بر اینکه آیا اشغال – در واقع شکلی از اشغال بود – قلمرو ایران مبنای قانونی دارد  یا نه ، در میان بود.  و چنانچه این عمل انجام می شد ، که طرح مباحث قانونی به شکلی  ایجاد نوعی  بیزاری از انجام طرح به وجود آورده بود ، آیا سبب انزوای بریتانیا در سازمان ملل می شود یا نه . 

همکاران موریسون از رفتار زننده وی بسیار شاکی بودند . هیوی دالتون ( Hugh Dalton ) مشاور  سابق خزانه داری وی را با لرد پالمرسون ( Lord Palmerson – شخصیتی  انگلیسی تبار بود که کوشش می کرد با رشوه و پارتی بازی به مقام های شامخ برسد -مترجم )  مقایسه کرده  و به تلخی می افزاید که موریسون با این رفتارش سعی می کند به شکلی خاطره طفره رفتن از شرکت در جنگ جهانی اول  به بهانه اینکه جنگ با باورهای معرفتی وی در تناقض است را لا پوشانی کند . آتلی آنچنان نسبت به موریسون بی تفاوت  شده بود که عملا وی را در حاشیه قرار میداد و بعدها هم اذعان کرده بود که ” بزرگترین اشتباهاتش ” انتصاب وی به وزیری در پست وزارت امور خارجه بوده است . 

آمریکایی ها در توصیه هایشان  به انگلیس علیه بکار گیری گزینه حمله نظامی علیه ایران  پیگیر بودند و آتلی روی این توصیه ها بطور جدی محاسبه می کرد .  وی در ملاقاتی با اعضای کابینه گوشزد کرده بود که ” انگلستان نمی تواند بر سر مسئله ای این چنینی از آمریکا فاصله بگیرد ”  . نگرانی آمریکا ، که در کلیت مورد توافق انگلیس نبود، از عواقب حمله نظامی انگلیس به ایران از سمت جنوب کشور این بود که این عمل بهانه ای بدست استالین می دهد تا وی هم  ارتش سرخ را از سمت شمال به ایران بکشد و با تکیه بر متحدین شوروی در حزب  سازمان یافته توده این کشور را تماما در قبضه قلمروات خود در آرد . 

اگر چه رفع و حل موضوعات با آمریکا برای هیات وزیران  پیچدگی های خودش را داشت ، سر و کله زدن با AIOC درد سری بس بزرگتر  برای دولت بود.  برای آنکه تصمیمی  بالنسبه منصفانه به نفع ایرانی ها گرفته شود ، کار با سرپرست لجباز این شرکت، جناب ویلیام فریزر، به جیغ و داد و لگد پراکنی و هل دادن کشیده می شد.  حتی در اواخر ماه سپتامبر سال ۱۹۵۱ میلادی ،  زمان اوج رشد منازعات ، فریزر حاضر نمی شد گزارشات مالی شرکت را در اختیار سهام دار بزرگ شرکت ، دولت انگلیس، قرار دهد.  وی از  برنامه ریزی  ریچارد استوک ( Major Richard Stokes )  و لرد پراوی سیل  ( Lord Privy Seal ) ،متخصصین  وزیران انگلیس در بخش ایران ، به منظور نظارت و بررسی شاخصه های درآمدی  سال ۱۹۵۰ میلادی شرکت جلوگیری بعمل آورد.  این عمل زیاد هم نباید ایجاد تعجب می کرد چرا که شرکت موفق شده بود در همان سال های  آغاز کار،  پس از باز پرداخت مالیات به دولت انگلیس و پرداخت حق المتیاز ایران، سودسالانه  ۱۸،۵ میلیون پوندی را به رقمی برابر با ۳۴ میلیون پوند برساند.  دو هفته پس از آن واقعه،  استوک در گزارشی به نخست وزیر شکایت از آن کرد که  پیش از حرکت به تهران به منظور مذاکره با مصدق ، شاخصه های ارقام وصولی از جانب دولت های بریتانیا و ایران در میان سال های ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۰ میلادی از طرف وزارتخانه خزانه داری به وی داده نشده بود.  و ادامه داده بود که چنانچه وی از آن ارقام باخبر بود بی شک در حین مذاکرات مطالبه بیشتری نسبت رقم ۵۰-۵۰  به نفع ایران می کرد .  در طی دوران ۱۸ ساله پیمان، ایران فقط  ۱۰۳ میلیون پوند از AIOC دریافت کرده بود ، در حالیکه دولت انگلیس ازهمان محل به ازاء رقم مالیاتی و سود سهام مبلغی برابر با ۱۹۴ میلیون پوند دریافت کرده بود . 

مأموریت استوک در تهران در ماه اوت سال ۱۹۵۱ میلادی آغاز شد.  پیش از سفر وی ،  اورال هریمن ( Avrell Harriman ) نماینده مخصوص دین آچسون ، وزیر خارجه وقت، و پرزیدنت ترومن به تهران سفر کرده بود .  دلیل مأموریت هریمن به تهران شفاف سازی موقیعت آمریکا در قیاس با دولت بریتانیا نسبت به تفاوتهای دو کشور بریتانیا و آمریکا بر سر مسئله نفت ایران و اینکه آمریکا کوشش می کند که AIOC را وادار به تنظیم رابطه ای معقول تر نماید می بود. نظر هریمن ، که نظر مقامات بالاتر وی در واشنگتن هم  بود، بر این بود که علیرغم  خوی تند مزاج مصدق و نیز  با اینکه وی فضای زیادی برای گفتگو باز نگذاشته است معذالک بهتر این است که وی در منصب خود باقی بماند تا اینکه کشور توسط حزب توده که تحت کنترل شوروی بود  اداره شود . 

 در چنین شرایطی بود که  ماموریت استوک از آغاز محکوم به شکست بود .  پس از سه هفته توقف در تهران دست خالی به انگلستان باز گشت و رنجیده خاطر به دلیل بازی با ورق های ضعیف تری نسبت به حریف که همکاران وزیران وی در دستش گذارده بودند . 

دولت بریتانیا ، با ارسال تقاضانامه ای پیش از موقع  به دادگاه بین المللی در لاهه مبنی بر داوری بر سر موضوع مورد مناقشه با ایران، موقیعت مناسبی برای خود فراهم آورده بود .  دولت ایران مدعی شد که دادگاه لاهه صلاحیت رسیدگی به پرونده را ندارد . لکن  دادگاه در نشستی در اوائل ماه ژوئیه سال ۱۹۵۱ میلادی با اکثریت آراء به نفع بریتانیا قضاوت کرده طی صدور صلا حدیدی حکم کرد که تا زمانی که مذاکرات بین ایران و انگلیس ادامه دارد این حکم پا بر جااست. انگلیس موفق نشد از این حکم  جهت جمع  آوری آراء بین المللی به نفع خود استفاده کند .

در روز ۱۹ م ماه سپتامبر سال ۱۹۵۱ ، در کشاکش منازعات دو دولت ، کلمنت آتلی ، نخست وزیر، بدون مشورت همه جانبه با هیات وزیران ، تصمیم گفت  ( و بدون پرسش نظر از موریسون ) ، تصمیم گرفت که در روز ۲۵ م اکتبر انتخابات پارلمانی اعلام کند .  مصدق قبل از این تصمیم ناگهانی آتلی پیشنهادات متقابل  خود را در مورد تصمیمات دولت انگلیس به آن کشور ارسال داشته بود و اگر چه از تصمیم اخیر آتلی بی خبر بود لکن حدس زده بود که احتمالا  انتخابات مجددی  در انگلستان در پیش است، و بزعم منطق طبیعی ایرانی ها ، به این نتیجه رسیده بود که در صورت موفقیت حزب کار در انتخابات شانس بهتری برای آغاز مذاکرات جدید پیش  خواهد آمد . 

کشمکش های انتخاباتی همراه با پراکندگی عناصر اصلی کاندیداها  در سراسر کشور و همچنین عدم ارتباط صحیح مابین آنان سبب شد که تصمیم گیری بر سر انتخاب نمایندگان پیچیده تر شود . 

دولت انگلستان به عوض آنکه  منتظر فرصت مناسب تری بماند ، آن گونه که آمریکا و بعضی محافل  انگلیسی توصیه کرده بودند ، پیشنهاد مصدق را یکسره رد کرده بهانه ای را که مصدق برای خلع ید انگلستان از صنعت نفت ایران در انتظارش بود بدست وی داد.  در چنین شرطی بود که AIOC تصمیم گرفت تمام کارمندان انگلیسی تبار شرکت را از ایران خارج کند.  کشور انگلستان  رزمناوی به نام موریس ( HMs Mauritius )  درلنگر گاهی در  حاشیه خلیج  به منظوراستفاده نظامی در  تسخیر آبادان در صورت نیاز آماده نگه داشته بود .  اما اکنون این رزمناو به منظور تحقیر گرایانه حمل کارکنان شرکت AIOC مصرف می شد.  بنا به گزارش اسناد رسمی وزارت خارجه ، که به نوعی گزارشی از شیوه  زندگی  فاخر مستعمره چیان است،  ” برخی از کارکنان انگلیسی فقط سگ هایشان ، راکت های تنیس شان و لوازم بازی گلف شان را همراه برده  ، مجبور شدند قایقهای تفریحی شان را بدون آنکه موفق به فروش آنها شوند پشت سر بگذارند ” .

دولت انگلیس ، چند روز قبل از این تخلیه نهائی ، در اتخاذ تصمیمی ، مصمم شد که پرونده را علی رغم رهنمود های جناب گلدوین جب ( Sir Glawyn Jbb ) نماینده دایمی این کشور در سازمان ملل مبنی بر باخت احتمالی در صورت طرح  آن ، به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع دارد .  دولت انگلیس در این کار نه از حمایت آمریکا برخوردار بود و نه از پشتیبانی آراء بقیه اعضا  شورا .  مشکل بتوان حدس زد که چه انگیزه ای هیات وزرا را وادار به چنین تصمیم گیری کرد . 

مصدق را هیچیک از کسانی که در تصمیم گیریهای  در وایت هال ( Whitehall ) دخالت داشتند نفهمیده بودند .  AIOC که اصلا نفهمیده بود.  این که انگیزه وی چه بود ، و اینکه چه ماهرانه می توانست هم سرسختانه بازی کند و هم در موقع ضروری  خود را به کند فهمی بزند ، نشان آن بود که تا سر انگشتان دست شخصی سیاست باز بود.  وی قادر به تشخیص فرصت ها ی مناسب بود .  پیشنهاد روی میز انگلیس دری بودکه  بهشت به رویش باز کرده بود.  مصدق تصمیم گرفت که خودش به نیویورک سفر کرده پرونده را شخصا در شورای امنیت مطرح نماید .  ملاقاتش در شورا تااتری نمایشی و سخنرانیش گزارشی ترحم انگیز بود.  بنا به روایت بلیگ ( de Bellaigue ) مصدق  ” تلاش مردم برای ملی کردن نفت را در حوزه شأن انسانی مورد بررسی قرار داد .  قدرتمندان اروپائی  پیش از آن به آرزوهای مشروع مردم هندوستان، پاکستان  و اندونزی احترام گذاشته بودند .  ایران هم  اکنون چنین می طلبید ” . جب (Jebb )  همه کوشش هایش را در آن صحنه بکار برد لکن ، همانگونه که خود توصیه کرده بود ، انگلستان در موضع ناخوشایندی قرار گرفته بود.  در طول مذاکرات مجبور شد گام به گام مواضعش را رقیق تر کند.  حقیرانه ترین زمان انگلیس موقعی رسید که قرار شد تصمیم گیری به رأی گذاشته شود .  در مقابل چنین موقعیتی انگلستان نمی دانست برای احتراز از مرگ نهائی چگونه عمل نماید .  رای متنی داد.  مصدق با کامل ترین زبان فرانسوی که  در طول تحصیل در فرانسه و سوئیس آموخته بود سخن گفت .  در این نشست از هیچیک از صحنه سازی ها و بیهوش شدن هایی که معمول وی در گفتگوهای  مجلس بود خبری نبود . 

وی محاسبه  دقیق کرده بود که چنانچه سخنرانیش هشیارانه و قانونی باشد شانس اینکه جهان را طرفدار خود کند بیشتر است .  سخنرانیش مورد توجه همگانی قرار گرفت و ترومن از وی  برای یک ملاقات رسمی دعوت  به عمل آورد.  در دنباله ی آن ملاقات گفتگوهای مصدق با جورج مگی ( George Mc Ghee ) ، یکی از مسئولین وزارت خارجه که کوشش می کرد انگلیس چک سفیدی از دولت ترومن دریافت نکند،  در باره  ادامه راه آغاز شد . 

پیروزی مصدق در شورای امنیت در  روز ۱۵ اکتبر سال ۱۹۵۱ میلادی ، یعنی ۱۰ روز قبل از انتخابات عمومی پارلمانی، بدست آمد .  محافظه کاران به رهبری  وینستون چرچیل مسئله رسیدگی به قضیه آبادان توسط حزب کار را  بلافاصله به یک مسئله انتخاباتی بدل کرده بودند.  وی   در روز ۳۰ ماه ژو ئیه در جلسه رسمی پارلمان موریسون را متهم به این ساخت  که وی ” چیزی جز یک دفتردار وکالتخانه  رسمی  نیست ” و که ” ابدا به نکات اصلی موارد نمی پردازد “. وی به درستی اضافه کرده بود که وزارت خارجه بعد از بیماری بوین ( Bevin ) از هم پاشیده است .  آنتونی ایدن وزیر خارجه آتی دولت  چرچیل مدعی شد که ” دولت انگلستان دست به هر کاری زد ولی در هیچ کاری موفقیتی نیافت ”  .

در انتخابات عمومی حزب کار بالاترین رقم آراء در تاریخ انتخاباتی خود را دریافت کرد.  اما بیست کرسی پارلمانی را از دست داد .  محافظه کاران  برنده بیست و سه کرسی شدند که  با رقمی برابر با هفده کرسی نخست وزیری دولت چرچیل را تضمین کرد.  اینکه در واقع ، حادثه آبادان چه مقدار روی بخت انتخاباتی حزب کار تاثیر گذار بود تقریبا محال است.  اما بدون شک سبب افزایش آراء آنان هم نشد.  بقیه حوادث و رخدادهای آتی هم نشان داد که این باخت به نفع مصدق هم نبود .

حماسه آبادان ، به همان اندازه وقایع بحران کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ میلادی ( سالی که عبدالناصر این کانال را ملی اعلام کرد  – مترجم )  ، باید توسط علاقمندان تاریخ سیاسی وزارت خارجه انگلیس در جهان پسا امپراتوری مورد مطالعه  قرار گیرد . 

حزب کار می دانست که زوال امپراتوری انگلیس نزدیک است.  آنان ، فی الواقع ، دهه ها  بود که به کارزار استعمار زدگی پرداخته بودند.  همزمان با رشد مطالبات ایران برای ملی کردن نفت ،  بوین به این نتیجه رسیده بود که حزب کار تنها می تواند استدلالی نخ نما در تقابل با آن نظریه ارائه دهد  چرا که خود آنان در انتخابات پارلمانی  سال ۱۹۴۹ میلادی به خاطر تبلیغ ملی کردن صنایع انرژی برنده انتخاباتی شده بودند.  به جز آن هم انگلیس زمینه فراوانی در حوزه بررسی و سیاست بازی  در این مورد را  در دست نداشت.  مدیریت  AIOC  گستاخ ، ظالم و نادان بودند .  دولت می بایستی مدتها پیش آنان را جایگزین کرده بود .  حزب کار احتیاج به ملی کردن AIOC نداشت ،  دولت هم اکثریت سهام را داشت و هم  حق وتو  در برابر سیاست های AIOC  را داشت .  با تمام اینها ، و علی رغم نظرات تلخ مسئولین با سابقه وزارت خارجه ، به روایت باتلر ، ”  AIOC  تا آنجا که می توانست آخرین پوند ها را از ایران می مکید ”  . 

 مضاف بر آن بی موفقیت های دولت در محار AIOC  ، وزرا و مسئولین دولتی غیر مستقیم این اجازه را به AIOC داده بودند که  در مورد مقدار مالیات و سود پرداختی به دو دولت بریتانیا و ایران، حد اقل اطلاعات را در اختیار آنان قرار دهد. درعین اینکه از پیشرفت موفقیت های شرکت های بین المللی نفتی و کشورهای تولید کننده نفت در ضمانت قرارهای شراکتی  ۵۰ – ۵۰ در صدی هم بی خبر بودند. علاوه بر همه اینها ، انگلیس تحت هیچ عنوان حاضر به پذیرش برتری ایالات متحده آمریکا دراتخاذ روش سیاست خارجی بعد از جنگ جهانی نبود. ممکن بود که انگلستان برنده ای دیگر در جنگ بود، لکن بطور حتم برنده اصلی آمریکا بود.  برای انگلستان راحت نبود که آمریکا از قدرتی عظیم بر خوردار باشد . هنوز هم نیست . ولی این یک واقعییت بود .  واقعیتی که انگلستان نتوانست در حل مشکلاتش با ایران از آن به عنوان یک ضریب بهره برداری کند.  اما مصدق از این نابرابری بین دو کشور به نفع خود استفاده کرد .

 آنچه که آمریکا در سر داشت از نوع  سیاست  دیگری بود و سعی می کرد با استفاده از عضله های بازرگانی بهترین معاملات را برای تجارت آمریکا کسب کند .  اما در مورد ایران نظراتی مشابه نظرات ارنست بوین داشت.  اگر همه چیز به عهده ی بوین بود و اگر بیمار نمی شد این شانس وجود می داشت که  با دادن سهام بیشتری از سود نفت به ایران با آنها به توافق جدیدی برسد و از  چگونگی تحقیر شدن انگلیس  در حادثه تخلیه  از آبادان جلو گیری بعمل آورد . 

 مصدق در دور اول پیروزمند شده بود .

                                                                                              پایان فصل نهم

برای خواندن بخش پیشین