يك روز -پروانه اسکندری (فروهر)
يك روز
شايد، يك روز
كه آفتاب گيسوی نقره ای دماوند پير را نوازش مى كند
در يك غريو تندر بارانی
در يك نسيم نوازشگر بهار
يك روز
شايد همراه پرواز پرستوی عاشقی
واژه ی لبخند، به سرزمين سوخته ی من باز گردد
اميد، كوبه ی در را بفشارد
و سپيدی، جای تمامی اين سياهی ها را پر كند
آن روز بر مردگان نيز
سياه نخواهم پوشيد
حتی بر عزيزترينشان