دیوان حافظ نیازی به بازنویسی این حضرات ندارد-شیرین سمیعی
مقاله انتقادی خانم شیرین سمیعی مرا برآن داشت که خاطره ی کوچکی را در این رابطه با اجازه ایشان نقل کنم :
چند سال پیش مدت کوتاهی کتابفروشی محقری داشتم . روزی ناگهان یک مردمیانسال سوئدی آمد و بافارسی خیلی سلیس گفت کتاب حافظ دارید؟
من نیز چند کتا ب به تصحیح قزوینی ، قاسم غنی و فلان و بهمان را برایش قطار کردم . برگشت گفت یعنی می فرمایید حافظ خودش نمی توانست فارسی بنویسد و احتیاج به اینهمه مصحح داشت؟ از این پرسش شرمنده شده ساکت ماندم . بعد فهمیدم ایشان «بوتاس» پرفسور زبان فارسی دانشگاه اپسالاست . ح بهگر
——-
مقاله ای در فصلنامه ره آورد در باره بازنويسي ديوان حافظ خواندم و داغم از حمله هاي مكرر به ديوان اين بزرگوار تازه شد.
این داستان، داستانی ست بسیار آزار دهنده که سالهاست ادامه دارد. در کنار افرادی که کوشیده اند دستآویزی برای اثبات مسلمانی حافظ بیابند، فرهیختگان و شاعران کشور ما نیز به نوعی، به گفته خودشان، به بازنویسی دیوان او پرداخته اند! آخرین دیوان بازخوانی شده ای که من دیدم، شاهکار کیارستمی بود که غزلیات حافظ را در قالب شعر نو عرضه می کرد!
در حالی که حافظ خود تعریف از نوای بانگ غزلهایش می کند:
فکند زمزمهُ عشق در حجاز و عراق
نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز
اصلآ به چه حقی آدمها به خودشان اجازه یک چنین کارهایی را می دهند؟! این چنین که پیش می رود هیچ بعید نیست بزودی بجای «گفتگو آئین درویشی نبود» بخوانیم «گفتمان آئین درویشی نبود»!!!
دیوان حافظ کتاب مقدس ما ایرانیان است و کتابیست که بر سر سفره هفت سین می نهیم. به یاد دارم حتی مادرم هم که اهل مطالعه نبود و شبها فقط نگاه تندی بر صفحه ی درگذشتگان روزنامه اطلاعات می افکند، تنها کتابی که داشت و مرتب هم می خواند دیوان حافظ بود! این دیوان شاهکاری ست که چند قرن پیش نوشته شده است و هرگز کهنه نمی شود، و همچنان با خواننده اش، از هر گروهی، به فراخور حال و دانشش سخن می گوید، و هر بار هم خواننده، گویی چیز تازه ای از خلال اشعاری که بارها خوانده است، می یابد و کشف می کند! و دیوان این شاعر بزرگوار نیازی به بازنویسی و شرح و بسط این حضرات ندارد. امروز که خوشبختانه دیگر خطر سوزاندن و از بین بردن کتاب نمی رود، جماعتی قلم به دست به آن حمله می کنند! و اما خواننده خواستار خواندن اشعار حافظ به لسان خودش است، آنچنان که خود او سروده است، و از خواندن آن لذت می برد. حافظ خودش هم ارزش کارش را به درستی می داند و آگاه، به زیبایی آنچه که سروده است:
به شعر حافظ شیراز می خوانند و می رقصند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
که در نسخه های مختلف می خوانیم: میرقصند و می نازند ــ می رقصند و می غلطند ــ می رقصند و می خندند!
و می بینیم هر یک از تصحیح کنندگان کلمه را به میل و سلیقه خود تغییر داده است!
افزون بر این، هرآنچه را که خودشان در باره او می اندیشند، می خواهند به ما هم بقولانند و حافظ را از دیدگاه خود به ما بشناسانند! از ظن خود می پندارند که یار او شده اند و اسرارش را جسته و یافته! حافظ خودش در اشعارش خود را به ما شناسانده است و دیگر نیازی به توصیف و سخن پراکنی این کسان نیست، که مسلمان بود و شیعه اثنی عشری! یا نخست خرابات نشین بود و بعد مسجد نشین شد، و فلان بیت اش اشاره ایست به این و آن دیگر بیتش اشاره به آن…! فقط ننوشته اند: یکباره جام باده اش را به کناری افکند و شتابان از دیر مغان بیرون آمد که برود برای امام حسین سینه بزند!
او در سروده های زیبایش با ما از راز دهر می گوید و راه می نماید، و دیوانش خود همچو باده ای، آرامش بخش روح و روان است و خواننده را به اوج آسمان ها می کشاند! هر که بود و هر چه بود، خودش شرح احوال و پندارهایش را در لابلای سروده هایش آورده است و نیازی به شرح و بسط دیگران ندارد:
به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
…
بیا ساقی از کنج دیر مغان
مشو دور کانجاست گنج روان
…
اگر نه پیرمغان در بروی بگشاید
کدام در بزنم چاره از کجا جویم
حافظ در کنار شحنه و محتسب تیز، بی پروا همچنان از خرابات و صواب باده پرستی و پیر دیر و پیر میکده و پیر مغان می سراید و به رغم قرآنی که درسینه دارد، در خرابات مغان نور خدا می بیند و خود در عجب که چنین نوری را در کجا دیده است! به دیر مغان پناه می برد و همراز و همنفس جام باده است، و می را همچو درمان غم زدایی تجویز می کند: باده خور، غم مخور و پند مقلد منیوش …
بیا که وضع جهان را چنانکه من دیدم
گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری
…
کار صواب باده پرستی ست حافظا
برخیزو عزم و جزم به کار صواب کن
در «کتاب آیين میترا» نوشته مارتن ورمازِرِن، و ترجمهُ بزرگ نادرزاد می خوانیم:
«پیر عالی ترین درجه در آیین میترا و نماینده او در روی زمین است… موبد و دانای بزرگ و دینمرد بزرگوار هموست…در رم هم منصب پیر رموز و پیر مغان وجود داشته است… در هر حال اوست که عالی ترین مقام را در سلسله مراتب آیين مهری به عهده دارد…»
در سینه داشتن قرآن هم برای فرهیخته ای همچو حافظ، به ویژه در آن دورانی که او بسر می برد، نشانه دانش اوست، چون یقین آموزش با خواندن قرآن آغاز می شد. کما این که مادر بزرگ من هم که چند قرن پس از حافظ به دنیا آمده بود، در کلاس درس، «ملا جان خانم» ش تدریس خواندن را با ٍقرائت قرآن می آغازید!
حافظ در دیوانش خدمت واعظ و زاهد هم آنچنان که باید و شاید می رسد و حق شان را به درستی ادا می کند!
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن
او آزاده ی بزرگواری ست که جای در دل ما ایرانیان دارد و کسی هم نتوانست و نخواهد توانست حافظ را در هیچ یک از قالب هایی که برایش ساخته اند و پرداخته، بگنجاند، و به رغم تمام تغییراتی که در سروده هایش وارد آورده اند، او توانست طی قرنها همچنان حرف خودش را به گوشمان بخواند، و ما را به راه راست خودش هدایت کند و چشمانمان را به روی دانسته هایش بگشاید. زنده جاوید هموست و زنده جاوید هم او همچنان باقی خواهد ماند!
براه میکده حافظ خوش از جهان رفتی
دعای اهل دلت باد مونس دل پاک
شیرین سمیعی