اقدام کودکانه، اصلاحی، و ریشه ای- حسین عرب
نسان بالغ و البته عاقل، در مواجهه با پدیده هایی که مورد پسند و پذیرشش نیست، سه واکنش از خود بروز می دهد، به کودک درون خود میدان می دهد تا عرض اندام کرده، سیلی را با سیلی و فحش را با فحش پاسخ بدهد.و اگر توانایی و قدرت واکنش انعکاسی را ندارد، از طریق قهر با دست اندرکاران پدید آورنده واقعه، عدم رضایت خود را نشان دهد.
روش دوم ، کوشش در اصلاح پدیده ناپستد است، در این روش ، شخص مصلح از طریق نصیحت، استدلال، و اقدام عملی، در پی رفع خطای واقعه برآمده و کوشش می کند تا با درست کردن آن، مانع تبعات منفی پدیده شود. این روش علیرغم رفع اشکال پدیده منفی اتفاق افتاده، توانایی جلوگیری از تکرار دوباره واقعه موصوف را ندارد.
روش سوم اقدام ریشه ای است، در این روش، انسان بالغ و عاقل در مواجهه با واقعه نادرست، به تجزیه و تحلیل آن پرداخته و با یافتن علت یا علل ریشه ای بروز پدیده و رفع آنها، از بروز دوباره پدیده آتی جلوگیری می کند.
تصور می شود، سه اقدام بالا چنان واضح و تفاوت میان آنها مشخص است که نیازی به ذکر مثال نیست.
نسخ قومی ایرانی از نقش مذهب در سیاست به اواخر دوره حکومت ساسانیان باز می گردد که بعلت تزاع در درون خانواده سلطنتی و تغییر سریع شاهان در مدت کوتاه، روحانیون زرتشتی توانستند، جایگاه بزرگی در عرصه تصمیمات سیاسی کسب کنند، و علیرغم حضور پادشاه، این موبدان بودند که خواسته های خود را تحمیل می کردند. و در نهایت عدم رضایت عامه مردم از موبدان و ضعف پادشاهان در اعمال قدرت، کشور را در برابر حمله اعراب مسلمان بی دفاع گذاشت.
شکست ارتش ایران از اعراب و سلطه آنان بر کشور، و با تحمیل حکومت مردم به مرور به مکتب جدید اسلام گرویدند، و احتراز از قدرت گیری دوباره کارگزاران دین در سیاست، شاخه جدیدی از اسلام را تاسیس کردند، که اصلاح نظام سیاسی را از دست روحانیت خارج و برعهده مهدی موعود می گذاشت. لذا با وجود نزدیکی روحانیون به حاکمان برای بهره دوجانبه، قدرت آنان در محدوده جامعه مدنی اعمال می شد.
بمدت هزار سال شرایط ذکر شده در جامعه ایران رایج بود، و همین موقعیت بود که ملت ایران در این مدت توانست، دانشمندان و حکمای بزرگی را به جامعه جهانی معرفی کند، و سلطه آزاد اندیشی مستقر بود که ، به ظهور شاعران ، نویسندگان، و دانشمندانی بزرگ که به خود اجازه می دادند تا علم، فلسفه، و الهیات دینی را به چالش بکشند.
ماجرای ورود دین به سیاست در ایران نه از جانب کارگزاران مذهبی که به دعوت دولت مردان سیاسی و بمنظور بهره برداری از مرزبندی آن در حوزه حکومت بود. بنیان گذاران سلسله صفوی که خود از خانواده سنی مذهب بودند، برای مواجهه با یورش امپراتوری عثمانی به شرق، بجز برپایی استحکامات نظامی به تفاوت نگرش مذهبی ایرانیان با ترکان عثمانی نیازمند بودند و لذا با قرار دادن مذهب شیعه بعنوان مذهب رسمی ایرانیان، اعتبار دینی امپراتوری عثمانی که بنام خلافت اسلامی سرزمین های اسلامی را تصرف و به حوزه قدرت خود می افزودند را در ایران بی اثر کرد.
اولین مشکل دولت صفویه در اعلام شیعه بعنوان مذهب رسمی در ایران، کمبود شدید عالم دینی در شاخه مذهب شیعه بود، و لذا از سر ناچاری به واردات عالمان شیعه از لبنان همت گماشتند، و به آنان فهماندند که محدوده عمل آنان تبلیغ و ترویج مذهب شیعه در میان مردم ایران است و نه چیز دیگری.
دخالت علمای مذهبی در سیاست از سلطنت فتحعلی شاه قاجار شروع شد، چرا که آقا محمدخان، رئیس ایل سنی قاجار و بنیانگذار سلسله قاجار با زور شمشیر حکومت را بدست آورد و تا زنده بود با زور شمشیر آنرا حفظ کرد، فتحعلی شاه از ترس مردم که پس از صفویه دارای اکثریت شیعه شده بودند، به علمای مذهب شیعه پناه برد، و این دور باطلی از نفوذ روحانیت در حکومت را موجب شد. اولین دستاورد قدرت روحانیون در سیاست، اعلام جهاد علیه روسیه و شکست ارتش ایران در دو نوبت از روسیه که به پذیرش قراردادهای خفت بار و منحوس گلستان و ترکمن چای انجامید.
اعتقاد مسلمانان شیعه به رفع ظلم و جور با ظهور حضرت مهدی، از به قدرت سیاسی رسیدن روحانیون جلوگیری می کرد، چرا که براساس آموزه های دینی، تا امام زمان قیام نکند، نمی توان حکومتی براساس عدل و داد حاکم شود
مرتضی انصاری اولین مجتهد شیعه در دوره قاجاریه است که بحث ولایت فقیه را در نوشته های خود مطرح می کند، او وظیفه ولی فقیه در زمان غیبت را صدور فتوی، قضاوت در امور جاریه مسلمانان دانسته، و دخالت ولی امر در امور سیاسی را دست یازی به امر باطل عنوان کرده است. روح الله خمینی در دروس دینی به فلسفه عنایت خواستی داشته و همین امر او را با نظریه “ابر انسان” نیچه آشنا می کند، نیچه معتقد بود، برای اصلاح جامعه بشری، لازمست یک “ابر انسان” قدرت سیاسی را بدست گرفته، و با استفاده از توانایی های حکومت، انسان های تراز نوینی را پرورش داده و اداره امور جامعه به دست نخبگان تراز نوین سپرده شود.
پیش از خمینی، لنین، هیتلر، استالین، و مائو بر اساس نظریه نیچه در صدد بدست گرفتن قدرت سیاسی و تربیت انسان تراز نوین برآمده بودند، که البته پایان کار آنها با شکست رقم خورده بود. خمینی با تلفیق نظریه نیچه و مذهب شیعه و بر خلاف کلیه نقطه نظرات علمای شیعه، به این راه پا نهاد، و با تالیف کتاب،” ولایت فقیه” همچون پیشینیان به توضیح ماموریت آتی خود پرداخت.
امروز با گذشت بیش از چهل سال از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، شکست قطعی نظریه نیچه در معجون ابر انسان و مذهب، با شواهد آشکار محرز است.