سیاست انفرادی – رامین کامران
تا به حال چند بار پیش آمده که از پس روی درک و ارزیابی سیاسی مردم ایران و بخصوص اپوزیسیون بگویم و البته هر چه هم بگویم کم است، چون آیندۀ ملک و ملت مستقیماً بسته است به سطح این دو و سطح این دو بسیار پایین. مشکل ما از انقلاب مشروطیت تا به امروز سیاسی بوده و هست و تا حل نشود کار کشورمان درست نخواهد شد. امتحان تاریخ است این، آن قدر مردود می شوید تا بالاخره نمرۀ درست بگیرید. اگر ما عجله داریم، صبر تاریخ بی نهایت است…
یکی از جنبه های این درماندگی سیاسی، پدیده ایست که می توان «سیاست انفرادی» خواندش که نباید با «سیاست فراغتی» اشتباه گرفت. این دومی مال آنهایی است که هر موقع فرصت شد و حوصله داشتند، به جای اینکه بروند سینما یا چرخی در شهر بزنند، یاد سیاست می افتند و قدری وقت صرفش می کنند. اینها همیشه هستند و رفتارشان که به دلیل غیر جدی بودن، به نوعی لاابالیگری می ماند، اسباب ملال است، ولی ضرر چندانی به جایی نمی زنند، همان طور که دوچرخه سواران آماتور مشکلی برای مسابقات دوچرخه سواری ایجاد نمی کنند.
آنهایی را می گویم که فعالیت می کنند و پیگیر هم هستند، ولی گویی یکی از خصایص عمدۀ کار سیاسی را هنوز که هنوز است و بعضاً بعد از سال ها فعالیت، درک نکرده اند: کار سیاسی کاریست جمعی و اگر تک نفره باشد، نه تنها نتیجه نمی دهد، اصلاً کار سیاسی نیست. عرض کردم کار سیاسی، نه تفکر سیاسی، مقصودم عمل بود وگرنه تفکر سیاسی حتماً به تنهایی انجام پذیر است.
حال چرا می گویم که کار سیاسی یا جمعی است و یا این که اصلاً نیست؟ به این دلیل که مفهوم مرکزی سیاست قدرت است و هدف منطقی از فعالیت سیاسی، دستیابی به قدرت و استفاده از آن است برای ادارۀ جامعه. تحقق چنین برنامه ای به صورت فردی انجام پذیر که نیست ـ هیچ ـ در تصور هم نمی گنجد. حتی اگر کسی سودای این را داشته باشد که فردی ترین دیکتاتوری دنیا را هم برقرار سازد، باید این آرزو را از مجرای عمل گروهی جامۀ عمل بپوشاند و ممکن نیست که دست تنها بتواند به چنین هدفی برسد ـ تکلیف باقی هم که روشن است.
این سیاست انفرادی که همیشه وجود داشته و از حد اظهار نظر و احیاناً نطق و خطابه فراتر نمی رفته است، در دورۀ اخیر و به یمن پیدایش رسانه های اجتماعی که نوعی فردگرایی افراطی و برابری قلابی را ترویج می کند، توسعۀ بی سابقه ای پیدا کرده است و تقریباً می توان گفت که هر کس در موقعیتی قرار گرفته تا در این میدان جولانی بدهد. مشکلی که با تحولات تکنیکی اخیر پیش آمده، این است که بسیاری کسان که آمادگی داشتند تا در شرایط عادی، یا شاید بهتر است بگویم در شرایط ماقبل رسانه های اجتماعی، به دنبال کار سیاسی جدی بروند و به این یا آن گروه نزدیک بشوند یا در چارچوب آنها، حال به طور رسمی یا غیر رسمی، فعالیت بکنند، می توانند میل به فعالیت خود را از طریق همین رسانه های اجتماعی ارضأ بکنند. کارکرد اصلی این اسباب جدید، ایجاد توهم حیات اجتماعی است در آن مکانی که فضای مجازی خوانده میشود و البته توهم عمل با کلیک کردن. افیون جدید توده ها که آیندۀ درازی هم خواهد داشت. این تصور حرکت در عین فلج، همراه است با توهم استقلال و قدرت فردی در عین بی پناهی و ناتوانی عملی. نتیجه اش، لااقل در مورد سیاست، پیش چشم شماست.
هر کاری که ذاتاً جمعی باشد و گروهی، از رقابت فاسد کنندۀ این رسانه ها آسیب می بیند و در رأس همه سیاست. کسی هم که مثل ایرانیان در قعر چاه سیاست باشد که تکلیفش روشن است. به فضای حیات سیاسی ایرانیان بنگرید: اثری از گروه های سیاسی به معنای اخص، یعنی گروه هایی که به صورت داوطلبانه و بی دستمزد، حول ایدئولوژی معین، مجهز به برنامۀ مشخص و معطوف به هدف روشن تشکیل شده است و در راه تحقق این هدف فعالیت می کند، نمی بینید. کار اگر دستجمعی است، در درجۀ اول سرش ـ عیان و پنهان ـ به دولت هایی بند است که مشغول بسیج تبلیغاتی هستند و اگر فردی است، فراغتی است یا انفرادی.
نکتۀ قابل تأمل اینجاست که این سیاست انفرادی چیزی از امکانات مانور قدرت های دولتی نمی کاهد، چون اصلاً در میدان تصاحب قدرت سیاسی بازی نمی کند، فقط بخت شکل گرفتن گروه های سیاسی را کاهش می دهد که خیلی سریع تر از سفره های آب زیرزمینی، فروکش کرده اند و کسی هم در فکرشان نیست. حتی می توان گفتت سیاست انفرادی مکمل وضعیت فاسد فعلی است که دولت ها فقط نقش خود را بازی نمی کنند، بل نقشی را هم که قاعدتاً توسط جامعۀ مدنی ایفا گردد، خود بر عهده گرفته اند.
منظرۀ غم انگیزی پیش روی ماست، تصویر ملتی که از هر دخالت جدی در رقم زدن سرنوشت خود چشم پوشیده است و به جای این که بازیگر تاریخ خود باشد، تماشاچی اش شده است.
۱۸ اکتبر ۲۰۲۱، ۲۶ مهر ۱۴۰۰