هیچ – افسانه خاکپور

آیا آنهمه هیچ بود

آن آمدن ورفتن ها

گشتن درشهرها وپس کوچه های غریب

بی وقفه جستن و بازجستن ها

گفتن وشنفتن ها

آنهمه اشتیاق وانتظار

امید و آرزو

روبیدن غباراز گلبرگ ها

برچیدن دانه دانه برگ و بارها

در شب تار

طرح تازه ای برای فرداها افکندن

آیا آنهمه هیچ بود

افسانه خاکپور

11 اکتبر دوهزارو بیست و یک