سیاست گود تر از دمکراسی است-رامین کامران
بی آبرویی امروزین آمریکا تمام کسانی را که از سیاست تصویری در حد اخبار روز و تفسیر های رسانه ای دارند، غافلگیر کرده است و بیش از همه سیاستمداران میان مایۀ آمریکایی را که همگی محصول همین دمکراسی فاسدی هستند که می بینیم و جز لولیدن در آن کاری ازشان بر نمی آید.
ریشه و بن سیاست، مبارزه ایست که هیچ داوری جز قدرت ندارد و اولین نتیجه اش تعیین نظام سیاسی است. آن حالت طبیعی که فیلسوفانی نظیر هابز تصویر کرده اند، همین است، با این تفاوت که ایجاد امنیت هیچگاه به طور بی شکل تحقق نمی یابد، بلکه از ورای تأسیس یک نظام سیاسی معین متحقق می شود. در سطح یک واحد سیاسی، قدرتی نداریم که خام باشد، نظامی سیاسی داریم که قرار است امنیت را تضمین کند.
بلبشویی که اخیراً در آمریکا شاهد بودیم، از همین نوع بود. یعنی کسی آمد و با قصد کودتا، خیال تغییر نظام سیاسی کشوری را داشت که مردمش او را برای دور جدید ریاست جمهور برنگزیده بودند ـ از اول هم طی کرده بود که اگر من انتخاب نشوم، یعنی تقلب شده. نقداً بساط لاپوشانی به راه است و ظاهراً کسی تمایل ندارد تا تمهیدات و وسعت این کودتا را برای همگان روشن کند. لابد عده ای فکر آبروی کشورشان هستند که چه بخواهند و چه نخواهند، بر باد رفته ولی به نظر می آید که عدۀ ظاهراً بیشتری در فکر حفظ کسب و کار سیاسی خود هستند و نمی خواهند اعتبار امامزاده ای که متولیش هستند، متزلزل بشود.
وقتی پای تغییر نظام سیاسی پیش می آید ، نمی توان به همان رفتار و واکنش هایی بسنده کرد که برای گذران سیاست در دمکراسی روزمره کافیست. مثل وقتی که آبتنی می کنید و از ساحل کمی دور می شوید و زیر پایتان ناگهان خالی می شود، یا باید شنا بلد باشید یا اینکه غرق بشوید. آنچه ما نقداً شاهدیم، تقلای سیاستمدارانی است که شنا بلد نیستند و می کوشند تا از جریانی که دارد از ساحل دورشان می کند، رهایی بیابند و اول کاری که برای رهایی می کنند، انکار جریان آب است! رسانه ها هم که یاری می کنند… معلوم نیست که با آن هفتاد میلیون رأی چه می خواهند بکنند.
آدمی که برای میدان این بازی مناسب باشد از قماش سیاستمداران معمول نیست که بیست و چهار ساعت در همه جا جولان می دهند و بی مایگی شان در شرایط بحرانی هویدا می شود. مثل همین هایی که با این بضاعت مزجات، نه فقط اختیار آمریکا دستشان است، برای زندگی میلیونها آدم دیگر هم در دنیا تصمیم می گیرند، از جمله من و شما، کودتا می کنند، تحریم می کنند، فردی و گروهی دیگران را می چاپند و الی آخر.
اینها بر حسب اتفاق در جلوی صحنه قرار نگرفته اند، ثمرۀ یک فرآیند انتخاب اجتماعی و نه طبیعی، هستند، نوعی داروینیسم که مناسب ترین ها را برای محیطی معین برمی گزیند. کسانی برنده شده اند که در هر قدم، با این نظام فاسد بیشتر هماهنگی نشان داده اند، نظامی که در آن همه چیز قابل خرید و فروش است و دائم در معرض مزایده. پولکی بودن انتخابات آمریکا که از اول فرض مسئله بوده، با حکمی که چند سال پیش دیوان عالی صادر کرد و کمک نامحدود مؤسسات اقتصادی را به نامزد های انتخاباتی مجاز شمرد، به درجه ای رسیده که می بینید.
اگر این همه ناتوانی و بی عرضگی می بینید، اتفاقی نیست. از کسانی که گفتم، در موقعیت بحرانی کاری برنمی آید و هر جا باشند همین طوری هاج و واج می مانند. جا زدن در مقابل زباله ای در حد ترامپ و بعد حتی جرأت نداشتن برای متهم کردنش به خیانت و کشیدنش به دادگاه، معرف کیفیت طبقۀ حاکم آمریکاست. دویست سال است که همین قبیل اشخاص را ـ البته با تعداد کمی استثنأ ـ در صندوق هایی که رویشان عکس های جفرسون و لینکلن را چسبانده بوده اند، به ما فروخته اند.
اشخاص بسیار کم شماری مرد میدان مبارزۀ سیاسی در این حد هستند. وقتی دعوا بر سر نظام سیاسی است، شعور و قابلیتی بسیار بالای معمول لازم است ـ از آن نوعی که بختیار داشت. یادآوری کنم، در ایتالیا و آلمان، سیاستمداران و روشنفکران ضد فاشیست کم نبودند، ولی در هیچکدام این دو کشور سیاستمداری در قامت بختیار پیدا نشد که در بالاترین مقام، تمام قد در مقابل فاشیسم بایستد و با تمامی صراحت ممکن بگوید که ایستاده ام تا نیایی. آنها نداشتند و ما داشتیم. آمریکا هم که اصلاً ولایت همبرگر است…
هر وقت به فکر افتادید که مثل آدم های بیعار وقتتان صرف بدگویی به ایران و ایرانی بکنید، به این تفاوت هم کمی فکر کنید.