Home سخن روز آرشیو سخن روز دریاهمه وقت خوابش آشفته است-رامین کامران

دریاهمه وقت خوابش آشفته است-رامین کامران

چندین سال است که درگیر بحران خاورمیانه هستیم و چند سال است که این بحران تشدید شده است. روشن است که همه نگرانند و از خود میپرسند که در میانۀ این دشمنی ها آیندۀ ایران چه خواهد بود. تهدید ها وسیع است و می تواند آتیۀ ایران را به خطر بیاندازد. نگرانی مردم فقط برای خودشان نیست، برای فرزندانشان و نسل های بعد نیز هست. می خواهیم بدانیم که به کجا میرویم و چه سیاستی باید پیشه کنیم. اینها سؤالات اساسی است که همه می خواهند پاسخی برایش بیابند. برای این کار حاجت به نوعی نقشه برداری از ارتفاع نسبتاً زیاد داریم. به ترتیب نگاهی بیاندازیم به کانون های تنش، بعد به محور اصلیش و تغییری که پیدا کرده و آخر آیندۀ محتمل آنرا در نظر بیاوریم.

 عامل و سرچشمۀ اصلی تنش های فعلی و به احتمال قوی آن هایی که در آینده پیدا خواهد شد، اسرائیل است با سیاست توسعه طلبی بی حدش و البته قساوتی که به پشتوانۀ یاری بی دریغ کشور های غربی در حق حریفان خود نشان می دهد. وسایل کار را متحدان غربی در اختیارش قرار می دهند تا بتواند برتری نظامی و تکنولوژیک خود را حفظ کند و به راهش ادامه بدهد.

امروزه حوزه های اصلی تنشی که خاورمیانه را به لرزه انداخته غزه است و لبنان. هر دوی اینها به فلسطین و اشغال طولانی مدتش توسط اسرائیل باز می گردد. روشن است که اگر مسئلۀ فلسطین حل شود، این دو شعله خاموش خواهد شد و خاورمیانه آرامشی را که سال هاست از آن محروم شده، بر خود خواهد دید. ولی فعلاً چنین منظره ای در افق دیده نمی شود و نقداً هیچکدام طرف های دعوا خیال عقب نشینی ندارد، پس تنش ها هم ادامه خواهد داشت.

تحول وضعیت کلی منطقه به مقدار زیاد تابع عاقبت جنگ فعلی در غزه و لبنان خواهد بود. دو جنگی که اسرائیل، به رغم پافشاری و سبعیت، قادر به بردن هیچکدامشان نیست. تا آن جا که به لبنان مربوط است، نابودی حزب الله توهمی بود که به سرعت بی پایگی اش اثبات شد و خیال حذف این نیرو هم از صحنۀ سیاسی لبنان بی جاست. کوبیدن جنوب لبنان و خالی کردنش از سکنه در پاسخ به فراری داده شدن مردم شمال اسرائیل، تنها دستاورد حملات این کشور است که طبق معمول به استفادۀ بی خطر از نیروی هوایی ختم می شود و از حملۀ جدی زمینی ناتوان است و البته مردم غیر نظامی را می کوبد و می کشد. در غزه هم که این روش ابعاد جهنمی پیدا کرده، درگیر شدن با جنگ پارتیزانی، اسرائیل را زمین گیر کرده و تلفاتی بدان وارد نموده که می توان بی سابقه خواند. خلاصه اینکه جنگ را نمی شود تا ابد ادامه داد، حتی اگر راه ختمش معلوم نباشد و آیندۀ سیاسی پس از آن هم روشن نباشد. گردونۀ در جایی خواهد ایستاد و حل مشکلات و ترمیم خسارات بر گردن دیگران خواهد افتاد.

ولی باید به دورتر از این دو کانون نگاه کرد. ختم درگیری های فعلی هر صورتی پیدا کند، محور اصلی تنش که بین ایران و اسرائیل قرار دارد، تغییری نخواهد کرد. یادآوری بکنم که شکل گیری این محور نسبتاً جدید است. تا چند سال پیش، محور تنشها منازعۀ بین اعراب بود و اسرائیل. سال ها کشمکش بر این مدار می چرخید تا کشور های عرب یکایک از میدان به در شدند. مطالبات فلسطینیان البته بر جا ماند. محور جدید تنش از رقابت برای سیادت بر خاورمیانه برمی خیزد و جایگزین دعوای اعراب و اسرائیل شده. دعوای اصلی این جاست و کشور های عربی هم در آن نقشی اگر داشته باشند، جنبی است.

دلیل اصلی و عمیق شکل گیری این محور ، بر خلاف آنچه که ممکن است به نظر بیاید نه ایدئولوژی اسلامگرای حکومت ایران است و نه حتی طرفداریش از فلسطین. اهمیت هیچکدام این ها را انکار نمی کنم، ولی نقششان را عمیق نمی دانم، اینها دعوا های روز است نه ریشه ای.

آنچه تکانی چنین شدید به خاورمیانه داده است، صعود ایران به مقام قدرت منطقه ایست که ریشه اش احیای استقلال این کشور بعد از انقلاب اسلامی است. به این که از فرصت های ایجاد شده توسط این استقلال چگونه میتوانسته استفاده بشود و چگونه شده، نمی پردازم چون مرور بر آنها فقط مایۀ اسف خواهد بود و ما را از تعقیب مطلب اصلی دور خواهد انداخت. این نقطۀ شروع بود، ولی آنچه به تقویت اهمیت ایران میدان داد، برنامه ریزی جاه طلبانۀ سیاست خارجی این کشور نبود، حتی اگر ایدئولوژی اسلامگرا شعار هایی در این جهت در دهان ها انداخته بود. نقطۀ شروع توسعۀ نفوذ ایران، دخالت آمریکا در خاورمیانه بود. گذرا بگویم که تعرض اسرائیل به لبنان و اشغال بخش جنوبی آن نطفۀ حزب الله را بست و پایۀ حضور ثابت ایران در سیاست این کشور شد، مقدمات این توسعه را فراهم کرده بود. اشغال عراق فرایندی مشابه را در سطحی وسیعتر به حرکت انداخت و بعد هم نوبت داعش شد که به خیال مبارزه با ایران با روش مجاهدان افغانستان، با ابزار مشابه و با مخارج سرسام آور تأسیس شد و در نهایت شکست خورد و نفوذ ایران را به سوریه نیز گسترش داد. غزه هم از طریق حماس جای خودش را در استراتژی ایران پیدا کرد.

استقلال ایران حرکت و لرزه ای تکتونیکی ایجاد کرد، مشابه آن که حرکت عمیق ترین لایه های زمین در جا به جا شدن قاره ها ایجاد می کند. واکنش آمریکا و اسرائیل در مقابل این تحول روشن بود: مقابله با توانایی ایران و به فعل آمدن امکانات آن. آمریکا با در عزای نفوذ از دست رفته و با سودای بازسازی آن و اسرائیل با نگرانی از اینکه خیالات برتریش در خاورمیانه به مانعی جدی و بسیار بزرگ برخورده است. یادآوری کنم که مشکل این دو محدود به سیاست خصومت آمیز جمهوری اسلامی نسبت بدان ها نبود و از آن بنیادی تر بود. نفس برآمدن قدرتی مستقل برایشان نامطبوع و دردسر افرین بود.

به همین دلیل نباید به سبک عوام تصور کرد که ختم این یا آن منازعۀ موضعی، آتش اختلاف را خاموش خواهد کرد یا اینکه حداکثر، تغییر نظام سیاسی ایران ممکن است چنین تأثیری داشته باشد. خیر! این آتشی نیست که با این تدابیر فرونشانده شود و دهه ها فروزنده خواهد ماند. هدفی که طرف اسرائیلی ـ آمریکایی در قبال ایران تعقیب می کند از هم پاشاندن این کشور و تجزیۀ آن است. این سیاست مدتهاست بر همه عیان گشته و کارگزاران فارسی زبانش نیز برای همۀ ما شناخته شده اند ـ روشی قاطع برای خلاصی از ایران مستقل. قبول نکردن این مقابله در حکم عقب نشینی و در حقیقت قبول شکست است. نمی توان احضاریۀ تاریخ را پشت گوش انداخت. صلح طلبی یک جانبه نه حفاظت است، نه ضمانت، فقط نشان ساده لوحی است و عاقبتش درناک.

مهم این است که این محور برای سال های آینده شکل دهندۀ تحولات خاورمیانه خواهد بود، با جنگ سرد یا ولرم و یا گرم، ولی در همه حال با تنش و کشمکش. داستان فلسطین بر جای خود هست ولی حتی اگر این دعوا حل هم بشود که نقداً معلوم نیست به چه ترتیب، رقابت ایران و اسرائیل برای برتری در خاورمیانه بر جا خواهد ماند. آیندۀ منطقۀ ما به این خط نوشته خواهد شد. منازعۀ اعراب و اسرائیل به تاریخ سپرده شده، کافیست به موضع کشور های عرب در قبال جنایات اسرائیل در غزه نگاه کنید.

از ابتدا بگویم که داعیۀ ایران و اسرائیل برای سیادت در منطقه به هیچوجه از یک قماش و در یک حد نیست. اول از همه این که ایران بر خاک هیچیک از کشور های همسایه ادعایی ندارد و به هیچوجه در صدد گسترش ارضی نیست. می بینیم که سیاست نظام حاضر هم که به روشنی بیان و با جدیت دنبال شده است، تغییر نکردن مرزها در منطقه است. موضع جبهۀ مخالف، خاورمیانۀ نوین است که اگر روندش ابهام دارد، عاقبتش ندارد. از این گذشته، ایران قرن ها چنین مقامی داشته و سابقۀ تاریخی و فرهنگی و امکانات انسانی و… آن اقتضا می کند که در چنین مقامی قرار بگیرد. در مقابل، اسرائیل واجد هیچکدام اینها نیست و پادگان نظامی بزرگی است که نام کشور گرفته و وجودش هم بسته به پشتیبانی هر روزۀ متحدان غربی آن است و اگر این پشتیبانی برای یک ماه هم قطع شود، عمرش به سر خواهد رسید. توان اصلیش جاسوسی و جنگ است و اگر اولی هنوز کارآمدی خود را نشان می دهد، دومی مدت هاست که به نهایت کارآیی خود رسیده است. آنچه مانده نیروی هوایی و بمباران است که حتی وقتی از سوی قدرتی در حد آمریکا هم انجام می گیرد، نمی تواند پیروزی را تضمین کند، تخریب البته چرا. ولی اسرائیل مدت هاست که به حد اکثر توان خود در زمینه های مختلف رسیده است و در عمل پیشرفتی برایش متصور نیست. نه کمک ها می تواند بیشتر شود و نه کشور می تواند از این که هست نظامی تر بشود. این نکته بسیار مهم است. اسرائیل تمام ترقیش را کرده و رسیده به آخر خط.

در مقابل، اولین نکته ای که باید در مورد ایران یادآوری نمود این امر است که به طور مستقل عمل کرده و توان نظامی خویش را تا حد فعلی بالا برده که در خور توجه است. به علاوۀ اینکه، بر خلاف اسرائیل، هنوز تمامی امکانات خویش را از قوه به فعل نیاورده است و در جایی که حریف تمامی راهی را که توان داشته پیموده، هنوز افق بسیار بازی پیش رو دارد. ایران توانسته به رغم فشار های بسیار دولت های غربی بر قدرت خود بیافزاید و از جمله صاحب صنایع نظامی در خور توجه و مستقل بشود. یعنی این که پیشرفتش مشروط به خواست و لطف کسی نیست و همین مهم ترین ضمانت ادامۀ آن است.

ولی با این وجود مشکلات مهمی هم بر سر راه ایران هست.

اول از همه تنهایی استراتژیک که بسیاری بر آن انگشت نهاده اند. این امر درست است و بیش از آنکه زادۀ موقعیت تاریخی باشد، حاصل سیاست بد و نادرست حکومت اسلامی است. اول از همه به دلیل گروگانگیری احمقانۀ سفارت آمریکا که خمینی هم با نادانی همیشگیش آنرا تأیید نمود. در شرایطی که با انقلاب، نفوذ آمریکا در ایران ختم شده بود، گروگان گرفتن دیپلماتها حاصلی جز ضرر های سیاسی و مادی و بخصوص بی آبرویی، نداشت ـ داغ ننگ این کار هنوز بر خاطرم نقش است. در شرایطی که میشد روابط معمولی با این کشور داشت، هیچ دلیلی برای انگیختن دشمنی از سوی آن نبود. این کار که بیش از انحراف از قانون بین الملل و رویۀ دیپلماتیک و حتی اخلاق معمول، به معنای عمیق کلمه ابلهانه بود، میدان مانور ایران را در سیاست خارجی به طرز چشمگیری تنگ کرد. متأسفانه در طول زمان بر این دشمنی افزوده شد و طرفداران اسرائیل هم در زنده نگاه داشتن و تشدید آن از هیچ کوششی فروگذار نکردند، به حدی که ابراز دشمنی با ایران صورت یکی از بدیهیات سیاست آمریکا را گرفته و هر کس در سیاست دستی دارد یا چشمم بر مقامی دارد، تأکید بر آنرا در فهرست موضعگیری های خود درج مینماید. مرگ بر ایران هم شد «مرک بر آمریکا»ی سخنرانان آمریکایی. سرقت دارایی های ایران در آمریکا که چند سال است تحت لوای غرامتگیری راه افتاده، تا اینجا پردۀ آخر ماجراست و ضرری بی مورد که دلیلی نداشت به ایران تحمیل گردد.

در وضعیت فعلی، راه خروج از این تنگنای استراتژیک، چنانکه بسیاری گفته اند، چرخش به شرق است. باید  بین قطبهای موجود قدرت انتخابی انجام داد. روشن است که ایران انتخابی جز شرق ندارد و این وضعیت را غرب به او تحمیل کرده است. به هر صورت، هر چه هست، موقعیت ایران همین است که هست و باید پذیرفت و بر اساس آن عمل کرد.

مشکل دیگر برتری دادن ایدئولوژیک به اسلام بود، در تعیین سیاستها داخلی و خارجی. از داخلی میگذرم، ولی وجه خارجیش ایران را از استفاده بهینه در منطقۀ نفوذ سنتی فرهنگش که فرهنگ ایرانی است، محروم ساخت. در اینجا به کار بستن راه حل به سادگی مورد قبلی نیست، زیرا برتری ایدئولوژی اسلامی با ذات این رژیم عجین شده و خلاصی از آن ممکن نیست، حال هر قدر هم از هخامنشیان سخن برود و بر تداوم سیاسی ایران در طول تاریخ تأکید بشود…

ولی مشکل اصلی از موقعیت ایران در فرآیند رشد قدرتش برمیخیزد، چنانکه بسیاری بر آن هم انگشت نهاده اند. ایران از موقعیت قدیم خویش خارج شده و گام در جرگۀ قدرتهایی گذاشته که در سطح منطقه نادیده گرفتنی نیست و قرار است از این پله در سطح جهانی نیز به حساب بیاید. منتها موقعیتش در این صحنه تثبیت نشده و همین آنرا به نوعی متزلزل ساخته است. تثبیت موقعیت دو رو دارد. یکی گرد هم آوردن اسباب این کار و دیگری به رسمیت شناخته شدن از سوی دیگران. از بابت اسباب، آنچه که به نظر بسیاری هنوز به دست نیامده و باید بیاید، سلاح اتمی است. ولی تا آنجا که به قبول دیگران مربوط است، روشن است که نه غرب و نه شرق تمایلی بدین کار ندارند. عقب انداختن قبول، به نوعی بیرون نگاه داشتن ایران است از جرگۀ بزرگان جهانی که مطلوب اعضای فعلی باشگاه است. ولی به هر حال، ایران تا اینجا خود را تحمیل کرده و باز هم خواهد کرد. به روی خود نیاوردن، تا جایی ممکن است و جواب میدهد و در نقطه ای بی اثر میشود.

در مورد لزوم ساختن سلاح اتمی عملاً اجماعی بین ایرانیان، چه مردم عامی و چه کارشناسان، پدید آمده است که بسیار گویا و مفید است. فقط اینرا یادآوری بکنم که داشتن این سلاح نه نوشداروی همۀ درد های استراتژیک است و نه ختم فشار و تنش خواهد بود و نه مترادف برتری بی رقیب ـ حتی در منطقه، چون اسرائیل از هم اکنون به این وسیله مجهز است. ولی تأثیر نمادین آن و سپس ضمانتی که در برابر حملۀ نظامی به کشور پدید میاورد بسیار مغتنم است. یادآوری کنم که این سلاح ضامن دوام رژیم نخواهد بود، مگر در برابر حملۀ خارجی ـ در این سطح هم کسی بین رژیم و مملکت تفاوتی قائل نمیگردد. آنهایی که میگویند داشتن بمب اتمی جلوی سقوط رژیم را خواهد گرفت، در حقیقت امید به ساقط کردن آن با حملۀ خارجی دارند. ولی رژیم سیاسی هر چه باشد، ایران نیازمند سلاح اتمی است. نه به انتخاب خودش، به تحمیل دیگران.

وقتی به آیندۀ نزدیک یا حتی دور نگاه میکنیم یک امر روشن میشود: با ختم درگیری های اخیر و حتی حل فرضی مسئلۀ فلسطین، مشکل رقابت بین ایران و اسرائیل حل نخواهد شد. حتی ساقط شدن نظام اسلامی و ختم شدن تأثیر ایدئولوژی اسلامی در سیاست خارجی ایران، در ساختار رقابت خارجی با اسرائیل تغییری نخواهد داد. یادآوری کنم که در این صورت ایدئولوژی صهیونیستی که همتای اسلامگرایی شیعه است، بر جا خواهد ماند زیرا راه تحولی مشابه ایران در جهت خلاصی از ایدئولوژی، در اسرائیل مشاهده نمیشود. تمام پویایی توسعه طلبی اسرائیل از اینجا سرچشمه میگیرد و در آینده هم اسباب زحمت خواهد بود، ولی با بالا رفتن توان ایران که حل مشکل نظام سیاسی تسریعش خواهد کرد، روز به روز از تأثیر گذاری آن کاسته خوهد شد. ترقی ایران، صرفنظر از عدم یا وجود تنش، مترادف پسروی اسرائیل خواهد بود. موقعیت دولتهای تماشاچی منطقه هم که اسرائیل، در اتحادی مضحک، علیه ایران بسیجشان کرده است و کارآیی چندانی در دعوا ندارند و بیشتر مزاحمت ایجاد میکنند تا چیز دیگر، به نرمی از جبهۀ اسرائیل به طرف مقابل سر خواهند خورد.

این بود دورنمایی که به چشم من میاید. حتماً دقت کردید که در ترسیم آیندۀ محتمل بحثی از آرامش و آسایش به میان نیامد. به این دلیل که آرامشی در کار نیست و نخواهد بود، بی جهت دنبالش نگردید. به قول شاعر گرانقدرمان دریا همه وقت خوابش آشفتست.

۱۰ آبان ۱۴۰۳، ۳۱ اکتبر ۲۰۲۴

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است