Home هنر و ادبیات (page 3)

هنر و ادبیات

  • اذانِ عُرفی- مجید نفیسی

    در همبستگی با ایرانیان در خیابان خدا زوری نیستخدا زوری نیستزوری نیست بردنِ نام خدا. خسته ام از نیایش بامداديِ مدارسخسته ام از نماز نیمروزيِ اداراتخسته ام از خطبه های نماز جمعهخسته ام از امر و نهی های خیابانیخسته ام از توسری، تازیانه، سنگسارخسته ام از مجلسی شدنِ مسجدخسته ام…

    Read More »
  • هرگز مبَر زِ ياد-منیر طه

    اي يادگارِ خشم و خروشِ جوانيم اي زندگانيم اي موجِ سربلند اي سر دو‌تا نكرده به سوداي چون و چند اینک كه عزمِ رزم به پا کردي جوش و خروش بر فلك آوردي اینک كه بازوانِ توانايت تابيده، هم به وقتِ هماوردي اینک كه چشم‌هاي درخشانت رخشيده با حماسة همدردي…

    Read More »
  • اي سرورِ آزادگان، يادت گرامي باد- منیرطه

    به ياد و در سوكِ دكتر حسين فاطمی وقتي كه آن ابله به اعدامِ تو فرمان داد، وقتي هزاران جان كنارِ جانِ تو جان داد، وقتي سرودِ «زنده بادت» بر لبت غلتيد، 1 خون‌خواهيَت را اي به خون آغشته، فرمان داد نامِ بلندت اينچُنين ورد زبان‌ها شد راه و رَوندت…

    Read More »
  • بی حجابی-منیرطه

    دخترک هرگز نمی‌دانست با یک تارِ مو لشکرِ اهریمنی را گوشمالی می‌کند (اهریمنی: با یاء نسبت) تارِ مویش بیرقِ گُردآفریدان می‌شود پرچمِ آزادگی را لایزالی می‌کند ــــــــــ بی حجابی شیخ را حالی بحالی می‌کند لاجرم زیرِ عبا را دستمالی می‌کند تارِ مویی گر ببیند می‌شود بی‌اختیار آلتش را هرکجا افتاد…

    Read More »
  • پیر دیر- سروده منوچهر برومند.م ب سها

    من آن پیر دیرم که پنداشتمچو مهر وطن در دل انباشتم به کوی خرد پرچم افراشتمهمه فر گیتی بسر داشتم براه وطن رهرویی بی گسستغروب وسحرصبح وهم چاشتم به مهرآبه* مهرش چنان پای بستکه دشمن به قهرآبه ** واداشتم اگر نفس روکرد زی ریمنی ***لگامش ز کج راهه برگاشتم زدودم…

    Read More »
  • نمی‌خواهمت ای نفت!-مجید نفیسی

    نمی‌خواهمنمی‌خواهمت ای نفت!دیر‌زمانی می‌پنداشتمکه تو بر سر من می‌سوزیاینک می‌بینمکه من بر سر تو می‌سوزم. نمی‌گویم که دلپذیر نیستنشستن در کنار بخاری نفتیو تماشای بارش برفیا گوش دادن به تاپ‌تاپ مکینه ی آبیدر خلوت باغ. با این همه، نمی‌خواهمتای اژدهای هفت سر!هنوز از دهان توآتش به جان این وطن می‌ریزد. در…

    Read More »
  • مصدق در لاهه- مجید نفیسی

    اگر به هلند می‌رویاز دادگاه لاهه دیدن کن.در یک شب بارانیپشت در بسته‌اش بایستو از لابلای میله‌ها نگاه کن:آنجا، در آن عمارت پر‌نورکنار درختهای باران‌خوردهبیش از نیم قرن پیشمردی کهنسال ایستادکه از سرزمین ما آمده بودتا از بیداد غارتگران نفتبا جهان سخن گوید.او هیچ کس را به گروگان نگرفتو تنها…

    Read More »
  • کو آن پیاله کو-منوچهر برومند،م ب سها

    کو آن پیاله کو به سر انگشت نغز یاردیگر تهی ز طاقتم از رنج این خمار ساقی کجاست ساغر شرب مدام کوخمخانه را که بست و زمی برد اعتبار بس ماه و سال رفت و عطشناک مانده ایمدور از صفای ساغر و آن لعل آبدار ساقی بیا پیاله به بر…

    Read More »
  • جمعه- علی اکبر صالحی

    قرار بود يكی از ميان شما براي كودكان بی‌خواب اين خيابان فانوس روشنی از رويای نان و ترانه بياورد! قرار بود يكی از ميان شمابرای آخرين كارتن‌خواب اين جهان گوشه‌ٔ لحافی لبريز از تنفس و بوسه بياورد! قرار بود يكی از ميان شما بالای گنبد خضرا برود برود برای ستارگان…

    Read More »
  • مرگ دیگر- ه.ا سایه

    مرگ در هر حالتی تلخ استاما مندوستتر دارم که چون از ره در آید مرگدرشبی آرام چون شمعی شوم خاموشلیک مرگدیگری هم هستدردناک اما شگرف و سرکش و مغرورمرگ مردان مرگ در میدانبا تپیدن های طبل و شیون شیپوربا صفیر تیر و برق تشنه شمشیرغرقه در خون پیکری افتاده در…

    Read More »