ماایرانیان باقهرمان هایمان زنده ایم- کیومرث صابغی
انتشار نامه های فروغ نوستالژی ارتکاب گناه های رهبانی که در داستان سیاوش جلوه ی ملکوتی مییابد و نیاز های دست نا یافتنی که شیرین و فرهاد را ،و نه لیلی و مجنون را ،اسطوره های اخلاقی و عاطفی ( و نه عاشقانه ) نقش میکند در میان برخی روشنفکران متجدد , ادب دوستان قدیم و منتقدین ادبی و همچنین آنهایی که هنوز در تاریخ زندگی میکنند بر انگیخته است .اما چرا ؟ و آیا اساسا ” فراموش نمی کنیم ” پارادوکسی است نا هنجار و یا حافظه ای است ضرور ؟
بر خلاف این ادعا که ایران به سبب دسترسی و آشنایی با تمدن غرب به تجدد رسید و صد و اندی سال پیش و پس از انقلاب مشروطه ساختار جامعه دولت – ملتی یافت , تمام نشانه های بافت فرهنگی و تمرکز و ارجاء به سنت و همچنین نفوذ طبقات و اقشار اجتماعی در تار و پود تحولات و جنبش های مدنی , حتی شکل کمونیستی آن در قالب حزب توده , گواه بر اینست که آشنائی ایران با تمدن غرب بیش از آنکه پیوندی اجتماعی باشد وسیله ی جهت ابراز آرزو های شکل نگرفته و غیر قبل دست رسی بود . یعنی رسیدن به آزادی های ممکن برای رفع نیاز ها و نه ضرورتا تغییر ساختار اجتماعی . حال اینکه آنانی که آن زمان در تلاش متحقق کردن تجدد در ایران قابلیت تحلیل و انجام همه جانبه این مهم را داشتند یا نه امری است دیگر , اما صدور امروز این حکم که ایران به تجدد دست یافت از جانب روشن فکران ایرانی نا به جا است . و تا به امروز میبینیم که تعریف ایرانیان , حتی روشنفکران ما , از تجدد و تمدن چند گانه است . به گمان من نه فرهنگ است که ساختار جامعه را شکل بندی مدرنیته میبخشد , بلکه نوع تولید و ابزار تولیدی است , در اینجا صناعت , که رابطه انسانها با جامعه شان را تعریف میکند. و ایران هیچگاه از سکوی پرش اجتماعی فاز ” ارباب و رعیت ” و “امت و امامت ” عبور نکرد , اگر چه به اشکالی از جلوه های مدرنیته و تجلیات آن , انهم به دلیل ضرورت و شرایط , عمل کرد . و به همین دلیل به گمان من ایران یکی از کشورهای معدود سنتی است که در کشاکش دو جهان متجدد و قدیم در تقلا است . فروغ شکل اسطوره ای این تقلا است .
افسانه فروغ از آنجهت در ذهن ما , لا اقل نسلی که هم سن و سال من است یعنی ۶۰ تا ۸۰ ساله , زنده است که خاصه در زمینه احساسی بیش از آنکه ماده گرا باشد رویائی و ایده الیست بود و بسیاری علیرغم توکل و مسلح بودن به تئوریهای زنده و امروزی هنوز هم وقتی به ته خط برسند نشانه ی شاخک میزند. این شا خک ها ضرورتا بد نیستند , چه بسا که میتوانند سبب آرامش روحی هم بشوند , لکن گواه بر این هستند که ترازوی اندازه گیر ما جای پا در سنت دارد . آیا همه سنت ها بد هستند ؟ اصلا نه . اما آنهایی که ما را در تاریخ قفل میکنند بد هستند. فروغ را از گناه آزاد کنیم تا تیشه فرهاد بر فرق ما ننشیند . فروغ را آزاد کنیم تا حافظ را نه به خاطر اینکه چه نقش اجتماعی داشت بلکه به دلیل زیبائی شعرش به یاد بیاوریم . فروغ را و تن دادن به مردش التماسی و یا رشوه ای برای رسیدن نبینیم تا گلستان از قبل فروغ در تاریخ ثبت نشود .
فروغ آنچه کرد با گلشیفته فراهانی قیاس نشود , چه که جهانی که فروغ در آن عریان شد و جهانی که گلشیفته برهنه شد دو نسل تفاوت دارد . فروغ زندگی و نیاز هایش را در شعرش بیان کرد . حال اگر این نیاز های فروغ با ارزوهای بر باد رفته من و شما یکی است شعر فروغ را به یاد بیاوریم نه قضاوتمان از فروغ را . این است سنجش تفاوت نقد سنت گرایانه و نقد مدرن .
کیومرث صابغی . هفتم اکتبر ۲۰۲۰