چرا فلسطین ؟- رامین کامران
یکی از مضامینی که دائم در بحثهای سیاسی دست به دست میشود این است که چه دلیل دارد یک ایرانی از فلسطین دفاع کند؟ البته گاه این دفاع به طرفدای از این و آن گروه سیاسی فروکاسته میشود تا با به میان کشیدن پای ایدئولوژی، حمله به مخاطب را آسان سازد، ولی در همه حال اصل مسئلۀ فلسطین مطرح است. حرف این است که چرا دائم حرف فلسطین را میزنید؟ به صورت عامیانه تر اینکه به تو چه؟ به ما چه؟ و از این قبیل… این سخن تکرار و حداقل طنین تبلیغات اسرائیلی است که به همه میگوید رویتان را برگردانید و به جای دیگر نگاه کنید و بگذارید ما کارمان را بکنیم ـ مقصود از کار هم قتل عام است البته و انواع و اقسام جنایات. ولی از همۀ این حرفها گذشته، نفس سؤال، نه تنها مشروع که شایستۀ پاسخ است، واقعاً چرا و به چه دلیل؟ هر کس که موضعی به نفع فلسطینیان اتخاذ کرده است، باید بتواند به آن پاسخ بدهد. حال پاسخ هر قدر شخصی و بردش هر قدر محدود باشد.
ردۀ اول دلایلی که میتوان عنوان نمود، دلایل کلی است و بشردوستانه. این بدیهی است که در حق مردم فلسطین ظلمی واقع شده، ظلمی سهمگین که بیش از هفتاد سال است که تداوم دارد و نشانی هم از پایانش نیست. نمیتوان رنج مردمی که نیرویی خارجی هم سرزمینشان را گرفته، هم مالشان را برده اند، هم کشتارشان کرده، هم شکنجه شان کرده، هم تحقیرشان کرده و خلاصه اینکه از هستی ساقطشان نموده، نادیده گرفت. این امری نیست که به آن بتوان بی اعتنایی کرد و ادعای آدمیت هم نمود. نمیتوان به سرنوشت ابنای بشر و بخصوص به رنج آنان توجهی نداشت فقط تحت این عنوان که هم وطن، هم زبان، هم فرهنگ، هم مذهب، هم… نیستیم. اتخاد چنین موضعی نفی مفهوم آدمیت است که قرار است تمامی این انسانهای دو پا را شامل گردد و کسی که از آن ببرد از آدمیت خویش بریده است. البته میتوان چنین کرد، ولی باید سقوط اخلاقی ملازم آنرا نیز پذیرفت و بر فرومایگی خویش مهر اعتبار زد. میدانم که برخی چنین میکنند، ولی تصور نمیکنم که روش قابل توصیه باشد. این قبیل افراد بسا اوقات، نکاتی را که آمد ذیل عنوان انسان دوستی ساده لوحانه فهرست میکنند و از واقعبینی به دور میشمرند و به این ترتیب تخطئه مینمایند. میتوان گفت که انساندوستی را از لحاظ سیاسی سست میشمارند و یا اینکه اصلاً سیاسی نمیشمرند. در نهایت هم میگویند که اگر انساندوست هستید و نظر به همهُ ابنای بشر دارید، چرا از هزاران بی عدالتی که در اقصی نقاط جهان رخ میدهد، سخنی نمیگویید و فقط چسبیده اید به این یکی؟ یعنی که باز هم بهتر است رویتان را برگردانید و مزاحم نباشید. پس برای توجیه رفتارمان نمیتوانیم فقط به انسانیت ارجاع بدهیم، باید به حوزه های محدودتری از پیوستگی های انسانی پا بگذاریم.
خانواده های بزرگ فرهنگی و تمدنی بشریت را به گروه های متفاوت تقسیم کرده که در آنها اشتراکات تثبیت شده طی قرون، همسانی ها و نزدیکی هایی ایجاد کرده که نمیتوان نادیده گرفت. بلافاصله یادآوری کنم که قرابت فرهنگی فقط از اشتراک مذهب برنمیخیزد، حتی اگر این عامل در آن نقش مهم داشته باشد. اشتراکات فرهنگی بین کشور هایی که امروز مسلمان خوانده میشوند، ریشه در چند هزار سال تاریخ دارد و از اسلام کهنتر است و تازه اگر هم رنگ مذهب گرفته باشد، فقط به امور اعتقادی ختم نمیشود. هم مذهب بودن نکتهُ مهمی است در ایجاد نزدیکی بین مردمان، هرچند بوتهُ اختلاف و جنگ هم میتواند باشد. ولی باید بین اشتراک فرهنگی که از مذهب برمیخیزد و اعتقاد مذهبی تفاوت قائل گشت. این نکته ربطی به معتقد بودن و عمل کردن به فرایض دینی ندارد. مؤمن باشید یا نباشید، مذهب مدار باشید یا لائیک، تغییری در این نمیدهد که میراث فرهنگی مشترک دارید و از آن تأثیر پذیرفته اید. میتوان با این با آن بخش از مذهب مخالف بود و یا از دستوراتش پیروی نکرد و حتی در جهت خلاف آنها عمل نمود، ولی ارث فرهنگی را نمیتوان نفی کرد. این جزوی است که از وجود شما، چنانکه در فرهنگ محل تولد و نشو نمای تان موجود بوده و رنگش را به شما پس داده است. این امر در احساس نزدیکی به مردمان فلسطین نقش خود را بازی میکند، نه به یکسان نزد همه، ولی به طور ثابت و در همه حال موجه. نه میتوان وجودش را نفی کرد و نه اعتبارش را. تازه اینجا هم میتوان گفت که مگر در بین مسلمانان فقط فلسطینی ها مظلومند؟ مثلاً اویغور ها چطور و… پس باید دایره را از اینهم تنگ تر کرد.
حال بیاییم سر سیاست که حلقهُ آخر و اصلی است. اینجاست که محل اصلی دعواست و باید بتوانیم موضع خویش را در این سطح توجیه نماییم. شاهدیم که دعوا با براهین سیاسی صورت میپذیرد و از این مهمتر، داوش سیاسی است.
اول از همه باید گفت که هر کس کاملاً مجاز است که خود، به ابتکار و پسند خویش انتخاب کند که به چه ظلمی بپردازد و به کدام نه. رسیدگی به همهُ مظالم در ید قدرت احدی نیست و باید انتخاب کرد. انتخاب هم نمیتواند صرفاً از دیدگاه انساندوستی انجام بپذیرد که برای همه ارزش برابر قائل است یا در سطح فرهنگی که این برابری را به گروه بزرگی از انسانها محدود مینماید. انتخاب به ناچار سیاسی است. در این میدان، هر کس در عمل به اولویتهای سیاسی خویش ارجاع میدهند. نکتهُ اصلی همینجاست، هرکدام ما آزادیم و حق داریم، صرفاً بر اساس گزینشهای سیاسی خویش، انتخاب کنیم که از چه گروه و چه موضعی دفاع میکنیم. هر کس در مورد تبعات گزینش خویش مسئول است، ولی در باب نفس گزینش جوابی ندارد که به کسی بدهد.
آنهایی که از فلسطین دفاع میکنند، دفاعی که مترادف موضعگیری علیه اسرائیل است، دلایلی دارند که میتوان به سادگی فهرست کرد ـ بارها تکرار شده است.
اول از همه اینکه منافع خود و ملتشان را در نظر میگیرند که به سختی میتوان بی اعتبارش شمرد. دشمنی اسرائیل با ایران و نه فقط نظام اسلامی، کاملاً روشن است، حتی اگر اولی را تحت لوای دومی به ایرانیان عرضه میکند. پشتیبانی از گروه های تجزیه طلب، تشویق انواع فشار و بخصوص فشار اقتصادی بر مردم ایران و بسیج نیرو در جهت منزوی کردن و تضعیف کشور، تشویق آمریکا به حمله به ایران، همه و همه به صورت دائم صورت میپذیرد. قصد شکستن کمر ایرانیان است و از هم پاشاندند کشورشان. انواع ترور و حملات متوجه به ایران را نیز نمیتوان از قلم انداخت.
توسعه طلبی اسرائیل نیز هست. این کشور از روز اول تعیین نکرده که مرزهایش کجاست و اصلاً هم علاقه ای به این کار نشان نمیدهد. وقتی چنین برنامه ای در کار است، آنهم از سوی کشوری که ریشهُ تاریخی ندارد مگر افسانه های لق و مبهم چند هزار سال پیش، کار عملاً هر شکلی میتواند بگیرد و تا هر کجا میتواند برود. نه فقط تبعات کوشش در این راه، حتی اگر ناموفق باشد، میتواند دامنگیر ایران بشود، اگر به توسعهُ گستردهُ اسرائیل ختم گردد، جداً اسباب زحمت خواهد شد، چون اساساً حد یقف ندارد. پس هر چه که در راه این توسعه مانع ایجاد کند، ارزشمند است.
مدل حکومتی اسرائیل هم در جای خود واجد اهمیت است. حکومتی که از دل مذهب درآمده، به یک ایدئولوژی مذهبی مبتنی بر غصب مقام تاریخی منجی آخرالزمان تکیه دارد و تمامی بار تعصب مذهبی را وارد میدان سیاست کرده است، سرمشق بسیار بدی است برای تمامی منطقه و حتی دنیا ـ به آمریکا نگاه کنید. درست است که ما هم اکنون گرفتار مشکل مشابهی در قالب تشیع هستیم، ولی برای رفع آن و ساقط کردن حکومت اسلامی موجود میکوشیم. وجود الگوی مشابهی در همسایگی ما کارمان را تسهیل نمیکند که هیچ، میتواند دیگران را هم به این سو منحرف سازد، بخصوص که این کشور تا به حال از بابت کسب قدرت و تحمیل خود به دیگران موفق عمل کرده. یادآوری کنم که اسلامگرایان ایرانی، برای توجیه رفتار و روش خود کم به مورد اسرائیل استناد نکرده اند و نمیکنند. هر کس بخواهد پای مذهب را به سیاست بکشد تا راه رسیدن به اهداف خویش را هموار سازد، از چنین منابعی الهام میگرد. این روش فاسد است و این راه خطرناک.
میتوان این براهین را نپذیرفت و گفتار جایگزینی عرضه کرد که همه روزه از سوی رسانه های بازرگ فارسی زبان خارج تبلیغ میگردد. طرف مقابل هم براهین سیاسی دارد، هرچند بسط نایافته و خام. اصلش این است که اسرائیل متحد مردم ایران است علیه نظام اسلامی. واسطهُ دخالت اسرائیل هم پهلوی است که به صورت منجی به ایرانیان معرفی میشود، البته با تبلیغاتی که هرچند وسیلهُ بسیار در اختیار دارد، از نظر ساختار به نهایت ابتدایی است و در حد کتاب مصوری که برای بچه ها سر هم کرده اند. نمیگویم که کسی حق ندارد این راه را انتخاب نماید، ولی قاطعاً میگویم که این حرفها بی پایه است و خلاف منافع ایران و مردمش ـ حال نظام سیاسی کشور هر چه باشد. هرکس میتواند موضع طرفداری از سیاست اسرائیل در قبال ایران را اتخاذ کند، ولی حق ندارد اینرا طرفداری از منافع ایران وانمود سازد. حق همه برای انتخاب سیاسی محفوظ است، ولی حق دیگران نیز برای نقد و رد اعتبار آن نیز به همچنین. کسی نمیتواند حقوق مردم فلسطین را انکار نماید و از دیدگاه انسانی و فرهنگی دفاع از این حقوق را مردود بشمارد. اگر هم بخواهد فقط از دریچهُ سیاست و فارغ از هر دغدغهُ دیگر به این مسئله بنگرد، میباید براهینی محکمتر از اینهایی که میشنویم به دیگران عرضه بدارد.
۴ آذر ۱۴۰۳، ۲۴ نوامبر ۲۰۲۴
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است