زبان ما و مقصود ما- رامین کامران
آندره مالرو، در کتاب ضد خاطراتش از ملاقاتی که با رهبر چین کمونیست داشته، یاد میکند و میگوید که مائو طی این دیدار از وی پرسیده که این حزب سوسیالیست شما دیگر چه صیغه ایست و پاسخ گرفته که حزبی است سوسیال دمکرات که از واژگان انقلابی استفاده میکند.
داستان جالبی است و مصادیقش را میتوان در همۀ دنیا و از جمله ایران جست. تفاوت بین خواستها و سیاست واقعی احزاب مختلف از یک سو و زبانی که برای بیان آنها به کار میگیرند، مختص احزاب سوسیالیست و چپگرا نیست، کمابیش در همه جا مشاهده میشود. البته در مورد احزاب چپگرا صورتی خاص دارد و به دلایل روشن، از الگویی کمابیش ثابت پیروی میکند. دلایل این وابستگی به واژگان انقلابی را، حتی در مورد احزابی که رسماً و به طور روشن، مشی رفورمیستی اتخاذ میکنند، میتوان از نظر گذراند.
مشکل اصلی کار مشکل هویتی است. ما معمولاً گرایش به حفظ هویت خود داریم، خصوصاً بخشهایی از آن که به نظرمان مهم و اساسی مینماید. دغدغۀ هویت امریست جدی و در همه هست و تغییر هویت سیاسی، نه آسان است و نه همیشه مطبوع. همه مایلند هویت خویش را حفظ کنند و به هر صورت از تغییر بنیادی آن احتراز نمایند. ما هویت را عین خودمان میدانیم و بریدن از آنرا مترادف بریدن از خویشتن. نمیخواهیم تصویری را که از خویش داریم، به این ترتیب بشکنیم. ثبات برای همه جذاب است و در کار سیاست که ثبات قدم از محاسن محسوب میگردد، جذابتر. در این وضعیت هر چه که بتواند تحول یا تغییر هویت را تعدیل یا ترمیم کند، نظرمان را جلب میکند.
مارکسیسم، در درجۀ اول، گفتاری انتقادی است، انتقاد از آنچه که کاپیتالیسم مینامد. این گفتار کاملاً دو قطبی است و وجه سلبی آن کاملاً بر وجه اثباتیش غالب است. وقتی هویت سیاسی شما حول این محور سازمان یافته باشد، صرف نظر کردن از مبارزه با کاپیتالیسم و اعتبار قائل شدن برای جامعه ای که قرار است بر این اساس سامان یافته باشد، به هر ترتیب صورت بگیرد، مترادف دور افتادن از مارکسیسم است و میتواند به آشتی با دشمنی تعبیر گردد که نفی اش اساس هویت مارکسیستی است. تغییر هویت دادن، بخصوص هویت ایدئولوژیکی این چنین در هم فشرده و جامع، سخت است و نا مطبوع. حفظ واژگان انقلابی، این دوری را تعدیل میکند و احساس کنار آمدن با دشمن چندین ساله را که ناخوشایند است، مهار میسازد.
گرایش به مارکسیسم، معمولاً گرایش انقلابی است و فاصله گرفتن از آن میتواند به کنار گذاشتن راه حل جدی و دل دادن به چاره های اصلاح طلبانه که رقیق و بی اثر فرض میشود، تعبیر گردد. رفتن دنبال چارۀ رقیق، میتواند به حساب جدی نبودن در چاره یابی گذاشته شود که نزد خود فرد احساس خوشایندی برنمیانگیزد و انعکاسش در نگاه دیگران نیز میتواند بسیار نامطبوع باشد. ادامۀ استفاده از واژگان انقلابی، تا حدی از پیدایش این احساس جلوگیری میکند و دهان منتقدان را نیز میبندد و در جمع مسکن قابل توجهی است.
کسانی که به مارکسیسم گرایش پیدا میکنند، دارای انگیزۀ قوی دفاع از حق و حقوق زحمتکشان هستند. اگر هم از مارکسیسم فاصله بگیرند، این دلمشغولی را به آسانی رها نمیکنند و البته دلیلی هم ندارد بکنند. این تعهد در نظرشان امری وجدانی است و هر کس که وجدان دارد میخواهد در برابرش سربلند باشد. خلوص نیت، خلوص عمل هم میطلبد. راهی که مارکسیسم، برای ختم کردن آلام محرومان عرضه میدارد، به تمام معنا رادیکال است. نه فقط از این جهت که انقلابی است، از این بابت که قرار است همۀ مشکلات را یکسره و یکجا حل بکند و داستان بهره کشی طبقاتی را ختم بنماید. حفظ واژگان انقلابی در عین قبول راه حل های رفرمیستی، این احساس را تقویت میکند که فکر حل همۀ مشکلات از سر ما بیرون نرفته است. به اقتضای شرایط به راهی مرحله ای و تدریجی میرویم، ولی حل کامل و قاطع مشکلات را فراموش نکرده ایم. اگر در برابر موقعیت تاریخی فعلی، قدری عقب نشینی کرده ایم، در برابرش تسلیم نشده ایم.
جدایی از مارکسیسم بسا اوقات در حکم فاصله گرفتن از بینش اقتصاد محور است و گاه جدا شدن کامل از آن را در پی میاورد و نیز تمرکز توجه به سیاست را که تغییر کوچکی نیست. قبول این دگرگونی هم آسان نیست و وقتی عمل، سیاست محور شد، نگاه داشتن واژگان قدیم میتواند تغییر را تعدیل نماید و رابطه را با تفکر اقتصاد محور حفظ کند. نه فقط با حفظ دلمشغولی اقتصادی، بل با ادامۀ محور انگاری اقتصاد.
به هر صورت، همۀ اینهایی که آمد، مربوط است به زبان سیاسی ما. این زبان همیشه به سرعت افکار ما تغییر نمیکند. مهم اصل فکر و روشی که در پشت این واژگان قرار میگیرد. در این کار نقطۀ چرخش اصلی، قبول دمکراسی است و سر نهادن به رأی مردم، ترک خیال دمکراسی کامل و بی عیب و پذیرش همین دمکراسی هایی که می بینیم. از اینجاست که گروه های چپ وارد بازی واقعبینانۀ آزادیخواهی میشوند. عصارۀ تغییر در اینجاست. روشن است که شراکت این گروه ها و افراد در جبهه ای که هدفش برقراری دمکراسی باشد، به هیچوجه مورد ایراد نمیتواند باشد، حتی اگر واژگانی را که به کار میگیرند ردی، گاه پررنگ، از عقاید مارکسیستی آنها داشته باشد.
حال که تا اینجا آمده ایم، میتوانیم گامی فراتر هم برداریم. هیچ بیفایده نیست که از خود بپرسیم که آیا در دمکراسی آیندۀ ایران قرار است آنهایی هم که اصولاً با دمکراسی مخالف هستند و برنامۀ حذف آن را در سر دارند، از آزادی بیان و تبلیغ و عمل سیاسی برخوردار باشند یا نه؟ پاسخ به این پرسش جز مثبت نمیتواند باشد. دمکراسی تنها نظامی است که به مخالفان خود هم امکان فعالیت سیاسی میدهد و وادار به سکوتشان نمیکند. اگر چنین کند، اعتبارش ساقط میگردد. درست است که اینهم یکی از دردسرهای آزادیخواهی است، ولی اینجا هم نکته ای هست که نباید از نظر دور داشت. مرز این اجازه، دست نبردن به خشونت است و بر هم نریختن بازی دمکراسی با کوشش در نفی تصمیم اکثریت. اگر کسی این قاعده را بپذیرد، دلیلی برای حذفش از بازی سیاسی نیست.
دمکراسی محتاج بردباری است. از همینجا تمرین را آغاز کنیم.
۲۴ اوت ۲۰۱۸
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com