Home هنر و ادبیات آرشیو هنر و ادبیات کابوس – مرتضی روشنی « سیروس »

کابوس – مرتضی روشنی « سیروس »

بدام کابوسی وحشتناک درسرزمین جنایتهایم
در شهری با پنجره هائی تاریک
از پنجره ها دستهای خون آلود آویزان
و از سرانگشتان خون
بروی سنگ ریزه و کاغذ پاره های کف کوچه میچکد
افعیهائی از سریر سقف بازارکذب و ریا
روندگان راه راستی را میبلعند

و آنجا نیکو کاران
پیچیده در زنجیر ظلم
با گرسنگیها در راز و نیازند
و ظالمان لمیده در بستر نعمت و نازند
درون قصر ی پر نقش و نگار
با دالانی تاریک و بی روح
به در و دیوار نقش طناب دار
و جسدهای آویزان
مرده های هرگز نبوده زنده

استخری لبریز از خون و اشباحی مجنون
با جنون وحشیانه در خود میلولند
و منتظر حلول حلال خوران بارگاه قساوتند
اینان بیشرمانیند که با شادی شوم و لذت تمام
ناظر شیون مادران جگر گوشه از دست داده اند

ای شب زنده داران حریم انسانی کجائید ؟
ای منکران جهل و ریا و نادانی
هادیان راه راستی و صداقت
برهانید مرا از این کابوس وحشتناک
بس است : طاقت تحمل این همه درد نیست
رمقی در این تن با بلا هم آغوش زرد نیست

تاب و توان خویشتن از دست داده ام
در چـــاه منجلاب عـمیقی فتاده ام

این شعله های سرکش سرشکستگی
که از دیار ورشکستگی آزادی می آیند
و از آتش فقر و تباهی به آسمان آرزوها میریزند
با آن نغمه های شوم جغد جماران
که آمیخته در گرد و غبار توفان جهل
تمدن کهن بی دریغ را
به قهقرای وحشیگری تاریخ سوق میدهند

و این کبوتران بی آزار صلح و صفا
که صید صیادان لاشخور میشوند و
در چنگال بی امان غاصبان قسی
در خون خود میغلطند …..

کجائید ای کاوه ها فریدونها ؟
ما مانده ایم و این غم جان کاه زندگی
زنجیر به پا روانه ی بازار بــر د گی
درود :
ای آرزوهای یتیم و در بدرم
درود :
ای ساعتهای غم انگیز انتظار آزادی
افتاده در راهی مسدود
خفه در کوره راه ریا
و جنگ و ستیزیهای سخت
با سخیفانی بی احساس
و خروار ها بیچارگی
از دامان پر برکت حیله ها
دوندگانی به دنبال بد بختی

کمانهای رنگین حاصل جهل و جنون
از خونهای سبز و قرمز و آبی
بر روی آسفالت خیابان زندگی
صحنه ای از نقاشی نقاشان مزدور
با تصویرشلاق شکنجه گران و اوباشان عبوس و مغرور
در هیاهوی زجه ی مادران جوان مرده
رنجور و زار و غمین و افسرده
پیچیده در کفن سیاه
و سکوت و سوگ سرد

فرزندی طعمه ی لاشخوران
و همسری در زندان ستمگران
زیر شنکجه ی سربازان امام زمان
و بارش باران درد و غم
بر روی شکوفه های رها شده از بستر قفس
و گل های مخفی شده در غنچه ها
که در تیر رس نفس بادهای سرخ و قسی لرزانند
باد های خانه بر انداز
از سر زمین خشک و جهالت خیز تازیان
با انبوهی غبار تیره و تار
وزان به قصد قصاص تمدنهای کهن

ای حماسه سرایان صبح صادق آزادی
سرایندگان سرود صلح و صفا
و – ای نغمه پردازان پر شور و نوا
که از سر زمین امید ها می آئید
آیا انتظار شنیدن سرود آزادی بر آورده خواهد شد ؟
تا در گوش شادیها طنین انداز گردد ؟

ای ستاره های کهکشانها
از راهی بس دور و دور تر
در شبی که آرزوها با آزادی هم آغوشند
شبم را چراغانی کنید
تا درپرتو نور شعف –
منصور وار
همچو پروانه گرد جمال یار
در لابلای قطرات اشگ
خنده های خفته ام بیدار شوند
و در شعله های شمع سرور آزادی بگدازم .

مرتضی روشنی « سیروس »

نقل از کتاب « فریاد آزادی» از شاعر که در سال 1397 چاپ و منتشر شده است.

سیروس روشنی (زاده ۱۳۰۶ – درگذشته دی ۱۳۶۰) شاعر ، پزشک و متخصص بیهوشی پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به علت پیروی از آیین بهائیت مورد تعقیب و در زمستان سال ۱۳۶۰ تیرباران شد.