به کودکان غزه و اشکلان-مجید نفیسی
همسایهی من دارد به مصر میرود
با سه نوهاش
که در اینجا به دنیا آمدهاند
از پدری فلسطینی و مادری اسرائیلی.
آنها میخواهند از تمساحان رودخانهی نیل دیدن کنند
که هر روز پس از چاشت نیمروزی
در ساحل پرریگ دراز میکشند
و دهانهایشان را ساعتها باز میگذارند
تا ” مرغان سلیم”، ریزههای گوشت را
از لابلای دندانهای تیزشان پاک کنند،
و آنگاه پیش از بازگشت به آب
دهانهاشان را به آرامی میبندند
مبادا که مرغان مسواکگر
غافلگیر شوند.
من از این همه همزیستی در طبیعت
به وحشت میافتم
و بیاختیار فریاد میکشم:
همسایهی من! همسایهی خیالباف من!
نوههایت را به دور دامنت نگهدار
مبادا که تمساحان جنگی
زرهپوشهای خود را به جنبش درآورند
و مرغان آهنینبال
بر فراز سر آنها
خوشههای بمب بریزند.
هجدهم اوت دوهزارونه