چگونه منطق و عِلم کاربردی در بین مردم غرب ترویج یافت و جایگزین خرافات قرون وسطایی شد!- سهیلا شاکرینی
حدود سالهای ۱۷۵۰ تا ۱۸۵۰ میلادی در غرب (حدود ۱۱۲۹-۱۲۲۹ کریم خان زند و ناصرالدین شاه قاجار) زمان شروع صنعتی شدن اول اروپا و بعد امریکا بود. حین این تغییر فیزیکی بود که در سیستم فکری و معیاری-اعتقادی سیاستمداران و مردم غرب نیز تغیرات کیفی و همه گیر بوجود آمد.
…و برعکس آن، یعنی با حذف کردن اکثریت صنعت، تولید و توسعه از جامعۀ ما تزریق خرافات و عقب مانده نگهداشتن مردم را آسان کرده اند.
تغییر کیفی در معیارها و ارزش های مردم غرب به این دلیل بود که صنعت و علم کاربردی جدید، سیستم اقتصادی و فکری جوامع غربی را تغییر داد، و بدلیل پُربار بودن نتایج آن تغییرات، در مدت کوتاهی طبقه متوسط نیز بوجود آمد.
جوامع غربی (که تا قبل از این، یعنی تا اواخر قرون وسطی عموما مذهب زده و در فقر و بی دانشی یک زندگی رعیتی را می گذراندند) در اثر فعالیت های صنعتی و اقتصادی … که بر پایه علم و منطق استوار بود … تغییرات بنیادی فیزیکی و کیفی پیدا کردند … تا انجا که هر فردی که به هر گونه ای در سیستم صنعتی اقتصادی جدید کار میکرد (در این زمان همه جمعیت اروپا از زن و مرد و کودک و پیر و جوان بکار گرفته شده بودند) … در ساختن شهرها و جامعۀ نو اروپا و افکار مدرن آن خواه ناخواه اشتراک پیدا کرد.
چگونه در غرب میلیونها فرد و گروه های مختلف وارد گود شدند و درگیرِ خلق کردن سرنوشت خود و تعیین اهداف دولت و ساختن جوامع خود شدند؟ این داستان جالبی دارد. در اواخر قرون وسطی در اروپا (حدود ۵۰۰ – ۱۵۰۰میلادی) تجار، مردان ماجراجو، اشراف و درباریان اروپائی با کشتیهای قوی و مسلح خود دائم برای تجارت بین اروپا و سرزمین های شرق، امریکای جنوبی و افریقا رفت و آمد میکردند. انها وقتی در شرق بودند کشتیهای خود را با انواع اجناس، مثل، کتاب، پارچه و لباس، اسلحه و زیورآلات، رنگ و عاج فیل و مروارید، ادویه جات، انواع گیاهان و خوراکهای نایاب در اروپا، و طلا و نقره و سنگهای گرانبها پر میکردند و به اروپا برای فروش میاوردند.
ولی در اروپا منابع طبیعی و کالاهای ساخته شده چشمگیر یا متعدد برای فروش در بازارهای شرق پر برکت و پر از صنعتگر وجود نداشت؛ و در برگشت، این تجار اغلب مجبور بودند با کشتی های خالی یا کم بار به شرق برگردند، و سفر کشتی های خالی مقرون به صرفه نبود. بهمین دلیل به مرور تجار اروپائی شروع کردند به تاسیس کارگاههای متعدد در اروپا، برای تولید زیاد انواع اجناس ساخته شده، مثل ابزارهای کار، اسلحه و پارچه های پشمی، و مجسمه، تا بتوانند با کشتی های پُر به شرق برگردند و با بازارهای پُر بار شرقی رقابت کنند. این تقاضای ممتد و پر منفعت تجار اروپائی برای اجناس ساخته شده در اروپا، شدیدا فعالیتها اقتصادی و مالی، و همزمان، شکوفائی اختراعات صنعتی و تولیدی را در اروپا برانگیخت و در صنایع مختلف گسترش داد، و در عرض چندین دهه مراکز و کارخانه های بزرگ تولید انواع کالا در اروپا برپا شد.
در روستاهای اروپا، مرد و زن با فرزندانشان، مزرعه و کارگاههای ناچیز و زندگی سنتی خود را ترک میکردند و به شهرها و مراکز کارو تولید کارخانه ای میامدند، و بدلیل رونق تولید همه مشغول کار میشدند.
در کارخانه ها و در حین کار، میلیونها شروع به یاد گرفتن کارها و مهارتهای جدید کردند. در محل کار، کاوش، کنجکاوی در مورد علم و صنعت و فرایندهای نو هزاران علاقمند و افراد با استعدادهای مختلف را درگیر حل کردن مشکلات و ابداع و اختراع برای بهتر و با صرفه تر کردن پروسه کار و تولید کرد؛
و آنها انواع ابزار و پروسه های جدید برای تولید و پالایش، ماشین آلات جدید برای صنعت و کشاورزی و جاده و ساختمان سازی و برق و لوله کشی شهرها ووو را در حین کار اختراع کردند، و بکار بردن آنها مهارتهای جدید آموختند؛
چون تجار و کارخانه داران و بانکداران و مدیران موسسات دولتی و خصوصی دائم تقاضای کالاهای نو و پروسه و راههای جدید برای حل کردن مشکلات کاری میکردند.
و با اینکه سختی زیاد بود، میلیونها انسان اروپائی و امریکائی که شاغل در صنایع و ادارات مدرن خود بودند، درگیر حل کردن مشکلات خود و ابداع راهها و کالاهای نو شدند، و در طول یکی دو قرن کم کم کشورهائی اباد و زندگی مدرن و راحت برای خود ساختند.
یک مثال مهم، بوجود امدن مراکز تولید کارخانه ای و صنا یع مربوط به پارچه بافی و منسوجات در انگلیس بود. تا حدود ۱۷۶۰ پارچه بافی و منسوجات اکثرا با دست و در خانه ها یا کارگاههای کوچک محلی و روستائی در اروپا انجام میشد. ولی در عرض ۳۰ سال و با تاسیس کارگاههای بزرگ توسط تجار، که اقشار مختلف از شهر و روستا را باستخدام گرفتند، موقعیتی پیدا شد برای افرادی با استعدادها و علاقمندی به رشته های مختلف که ماشین آلات و ابزار متعدد جدیدی برای تولید سریعتر، بیشتر، بهتر و ارزانتر کتان و پارچه های دیگر اختراع کردند. این باعث شد که تجار اروپائی بتوانند کالاهای نخی با کیفت و تنوع بالا و قیمتهای مناسب برای فروش و رقابت با کالاهای کتانی شرق که از کیفیت بالائی برخوردار بود و خریداران زیادی در شرق و اروپا داشتند تولید کنند.
این اختراعات و تحولات در آسان شدن، بهتر، زیادتر و ارزانتر شدن تولید باعث تشویق تجار و کارخانه داران، زمینداران و اشراف متمول و درباریان شد که کارخانه های منسوجات بسیار ساختند، کار زیاد شد و تجارت رونق گرفت ، و درامد بالا برای مردم بیشتر باعث بوجود امدن طبقه متوسط در انگلیس شد … در این دوران بود که این طبقه متوسط انواع کالاهای هنری، علمی، تئوریک، فلسفی و روشنفکری را تولید کردند، و امور مدنی جوامع غربی را ارتقاء دادند.
طبقه متوسطی که در انگلیس (و دیگر مراکز مهم اروپا) بوجود آمد در قرن بعد، با تحصیلات بهتر، درامد بهتر و مهارتها و توانائیهای برتر، وارد همۀ امور جامعه و حکومت در کشورهای خود شدند. انها در بهتر ساختن شرکتها و کارخانه های خود، در پیشبردن آموزش و پروش و بهداشت و سیستم های قضائی خود شرکت کردند، معانی تازه برای عدالت، تفریح و زندگی، برای حقوق فرد و شهروندی، قانون، دولت و کشورداری بوجود آوردند … و پیاده کردن و کاربردی کردنِ آن معانی جدید و مدرن در شهر و جامعه خود را هدف خود قرار داده، و نهایتا دنیای مدرنی بدلخواه خود ساختند.
پس با شراکت و درگیر شدن مستقیم اکثریت مردم در پروسۀ ساختن و نوسازی فیزیکی زندگی، و خلق کردن معانی و افکار جدید بود که صنعت، علم و منطق به داخل زندگی عموم مردم وارد شد، و قسمتی از تار و پود زندگی روزمره و اعتقادات مردم جوامع غرب شد.
این سیستم، این زندگی قاطی شده با علم و صنعت، مردم را ملزم کرد که در زندگیشان خود-مقصود بشوند. یعنی اهداف و نتایج فعالیت و زندگی شخصی و اجتماعی خود را خود مشخص کنند، و بر مِلاک ان اهداف، منابع و امکانات خود را بسنجند و شروع به تولید نتایج و بازده بشوند، یعنی علم و منطق وارد زندگی روزمره شد. به این ترتیب بود که، بر خلاف مردم قرون وسطی، مردم قرون صنعتی شدن و بعد از آن، ربط خود را نه در رعیت کم انتظاری برای ارباب بودن، بلکه ربط خود را در شهروندی تولید کننده بودن و ساختن جامعه و زندگی ئی پویا و پایا دیدند.
زندگی کردن با علم و صنعت و سازندگی کشور خود به انها منطقی فکر کردن اموخت. منطقی فکر کردن فقط یک امر ذهنی نیست. منطقی فکر کردن یک پروسه ذهنی-عملی است. فکر کردن عملی و بکارخور، فکر کردن منطقی، مستدل و در جهت اهداف مشخص شده لازم بود تا ابزار ، ماشین آلات، پروسه و راه حل های جدید و ابداع و ساخته و اداره شوند، فکر کردن عملی و کاربردی، منطقی و مدلل برای اهداف مشخص شده لازم بود، تا مزارع بر اساس نیاز بازار و مردم کشت شوند، تا قوانین، فلسفه، هنر و تئوری هائی که بدرد بهبود و پیشرفت زندگی روزمره فرد و جامعه میخورد تفکر و نوشته شوند.
و چنین بود که از سالهای بعد از قرون وسطی به بعد، خود-مقصودی در تعیین هدف، قسمتی از تار و پود جوامعی شد که توانائی تولید کردن نیازهای خود را دارند. و به این ترتیب بود که، بر خلاف مردم قرون وسطی (که دین و مذهب و خرافات راه و رسم زندگی را برای آنها تعیین میکرد)، این مردم خود رسالت و ربط خود را در جامعه و جهان بوجود اوردند.
این حالت خود-مقصودی در مسیر وهدف، که در مراحل و قرنهای اول بصورت عملی و تجربی بدست امده بود، کم کم با اهداف پیچیده تر پالایش شد و نمو کرد و از اواخر قرن نوزدهم در غرب با نامهائی مثل Mission Statement & Vision Statement (رسالت نامه) توسط شرکتها، افراد، خانواده ها، دولتها و ادارات و موسسات مورد استفاده قرار گرفت. روندِ شکل گرفتن رسالت نامه یا چشمانداز نامه (و یا بگفته من) “ربط ما چیست؟ سهم ما چیست؟” را میتوانیم در همه جوامع انسانی پیدا کنیم اگرچه با موقعیت ها و مکانیزم های مختلف.
…متاسفانه سال هاست که، برعکس آن روند مفید، در کشور ما عمل کرده اند. یعنی با حذف کردن اکثریت صنعت ، تولید و توسعه از جامعۀ ایرانی، عقب مانده نگهداشتن مردم و ورود خرافات را آسان کردند.