مردم باش -سروده منوچهر برومند( م ب سها)
به مردمی ۱ که فرو بسته دست در قفسست
به عفو کوش فضیحا که زجر و ظلم بسست
هر آنکه خلق به جور و جفا بیازارد
به پیشگاه خدا نابکار بلهوسست
نیرزد آنکه شود خاطری پریش از کس
کسی که خاطر خلق خدا بخست خسست
نگر به قافلهء عمر و سیر تند زمان
روان چو آب و بشهدش شتاب بس مگسست
مباش غرّه به دوران اقتدار سپنج
که دور گشت و گذارش به سرعت نفسست
نفیرِ کوس لِمَن مُلکیت جهان کر کرد
بگوش هوش شنو زنگ کوته جرسست
به کارگاه عمل صلح جوی و مردم باش
که مردمی ۲ چو متاعی هماره دسترسست
۱: مردمی : انسانی
۲: مردمی: انسانیت