Home سخن روز آرشیو سخن روز مملکت اسباب بازی نیست- رامین کامران

مملکت اسباب بازی نیست- رامین کامران

خیال پردازی اجتماعی بخشی از حیات تاریخی ماست که حذف شدنی نیست. دلیل هم ندارد که حذف شود، راهیست برای تصور وضعیتی غیر از آن چه که موجود است و راهگشای تغییرات مطلوب احتمالی. معمولاً نظم موجود، چارچوبی دور این خیال پردازی ها می کشد که دامنۀ تأثیر گذاری آنها را محدود میسازد. حرفها میماند در حد بحثهای خصوصی یا محافل حاشیه ای ایدئولوژیک. ولی وقتی نظم بنیادی جامعه دچار بحران یا مختل بشود، این گونه سخنان فضای بیشتری برای عرضه و علاقمندان یا حتی پیروان پر شمار تری پیدا می کند. باز شدن بند های واقعیت اجتماعی به خیالپردازی و طرح اندازی مجال بیشتری می دهد و از آنجا که همه به یکسان پابند منطق نیستند تا خودشان حد و حدودی برای جولان اندیشه قائل گردند، این آزادی را به حساب آزادی مطلقی می گذارند که می توان پهنه اش را در همه سو در نوردید. دوران های بحران و انقلاب، دوران های پر گویی و خیالپردازی بی حساب هم هست. کمتر سخن عجیبی است که در این دوره ها گفته نشود و شما نشنوید.

در موقعیت فعلی ما که نظام موجود اعتبارش را از دست داده است و چیزی هم که بتواند جایش را بگیرد عرضه نشده یا لااقل نظر مردم را نگرفته است، فرصت مناسبی فراهم آمده برای این نوع ورزش فکری که می تواند به کوشش سیاسی نیز تبدیل گردد و پیامد های جدی و گاه خطرناک هم داشته باشد. یکی از این مضامین که به طرز عجیبی محل توجه و مرکز بحث شده فدرالیسم است.

بحث تحمیلی

نفس اتفاق مایۀ تعجب است، چون این مسئله هیچ گاه جزو مباحث مرکزی سیاست ایران نبوده است و جز از سوی گروه های حاشیه ای که وزنۀ فکری و سیاسی قابل توجه نداشته اند، مطرح نگشته است. به عبارتی طبیعی هم بوده که چنین باشد. ترکیب ساختاری مملکتی که شکلی دارد و به این ترتیب کار می کند، معمولاً مورد بحث قرار نمی گیرد. محل معمول دعوا، نظام سیاسی و سیاست هایی است که حکومت در پیش می گیرد و برخی می پسندند و برخی خیر، نه این کلیاتی که معمولاً فرض بحث است و چارچوب دعوا های معمول.

طرح بحث در این مورد را می توان به چند عامل نسبت داد. یکی وجود گروه هایی که خواهان تجزیه هستند و فدرالیسم را به عنوان مقدمۀ کار، مقدمه ای که می تواند صورت ظاهر الصلاح داشته باشد، در میان می آورند تا از این راه به سوی هدف نهایی حرکت کنند. دیگر قدرت های خارجی که خیال از هم پاشاندن ایران را دارند و و با پشتیبانی از گروه اول مشوق فدرالیسم شده اند. این دو از یاوری غیر مستقیم فکری و سیاسی گروه های چپ گرا نیز بهره می برند. گروه هایی که هنوز پسمانده های لنینیسم و گفتار شوروی در بارۀ ملیت ها و لزوم استقلال آنها را در ذهن  دارند و به  همین دلیل اصولاً به فدرالیسم نظر مثبت دارند و اگر مشوق این گونه بحث ها هم نباشند، با میل در آنها شرکت می کنند. طبعاً عده ای هم که فرهنگ سیاسی قابل توجهی ندارند و تقدم و تأخر مضامین برایشان خیلی مهم نیست و البته متوجه پیامد های کار هم نیستند، تماشاچی این مباحث می شوند و گاه با سخنگویان دم می گیرند.

آن چه که این بحث بی موضوع را به مرکز توجه آورده طرح مرتب و مکرر آن توسط رسانه های بزرگی فارسی زبان خارج است که نه تنها فضای بی تناسبی به حضور و سخن خواستاران فدرالیسم اختصاص داده اند، نظرات مخالف را هم از صحنه حذف کرده اند تا فقط همین یک صدا به گوش همگان برسد. بحث، خواهی نخواهی به همه تحمیل شده و به هر کجا که نگاه می کنید صحبت از این مضمون است. عادی شدن مسئلۀ فدرالیسم که حتماً یکی از اهداف مبلغان بوده، به این ترتیب انجام گرفته و وبال گردن همه شده. همگان با این اعتقاد بدان می پردازند که گویی مسئله ای اساسی و حیاتی است که نیست. چون از چند گروه تجزیه طلب و حاشیه ای که بگذریم، در مرکز خواست های هیچ گروه سیاسی قرار ندارد.

انگیزۀ این گروه های یکسان نیست، ولی این امر در همراهی شان خلل ایجاد نمی کند چون همدلی جای خالی همفکری را پر می کند. دولتهای خارجی و امربران ایرانی شان دنبال ایجاد جنگ داخلی و فروپاشی ایران هستند. چپ گرایان دنبال اوهام قدیمی راجع به عدالت و حقوق ملت ها هستند و هر چه که بدان ها احساس تداوم پیکار های قبلیشان را که دیگر بی موضوع شده، بدهد، در نظرشان مهم و عزیز جلوه می کند و البته توجهی ندارند که تعریفی از ملت را سر لوحۀ کار خود قرار داده اند که در حقیقت تعریف قوم است و به دلیل همین اشتباه است که می توانند این طور بی خیال از حقوق ملت های دربند ایران سخن بگویند. مردم از همه جا بی خبر هم که نگاه می کنند ببینند چه بحثی رواج دارد و جریان را دنبال می کنند. دوتای اول که چشم دیدن ایران را ندارند. سومی هم تصور می کند که فدرالیسم کمابیش مترادف آزادی بیشتر است و اگر هم نباشد، تجربۀ بی ضرری است که میتوان آزمود. مردم هم که تماشاچی اند.

فدرالیسم و عدم تمرکز

یکی از مشکلات اصلی این بحث، تداخلش با مسئلۀ عدم تمرکز است. برخی تمرکز را نامطلوب و حتی مترادف استبدادش می شمرند که نیست ولی در جمع خواستار عدم تمرکز هستند که حرف قابل بحثی است. اول از همه باید گفت که وجود ملت متکی به دولت است و دولت یعنی تمرکز قدرت سیاسی. اگر تمرکز نباشد، دولت نیست و اگر دولت نباشد، ملتی در کار نخواهد بود. این هایی هم که شعار فدرالیسم می دهند و در حقیقت دنبال تجزیه هستند، می خواهند برای خود دولتی بر پا کنند که البته قومی خواهد بود و هزار و یک عیب دیگر هم خواهد داشت ولی شرط پیدایشش تضعیف یا نابودی دولت ایران است. چون تا این دولت برجاست به هدفشان نخواهند رسید. حفاظت از دولت اولویت مطلق است.

استبدادی بودن دولت نمی تواند برخاسته از تمرکز آن باشد که ذات دولت اقتضأ می کند. استبداد امریست مربوط به نظام سیاسی. البته تمرکز استبداد را تشدید می کند، ولی مترادف استبداد نیست. دستگاه دولت قدیم ایران را نگاه کنید که هم سبک و هم کوچک بود ولی در استبدادی بودنش شک نمیتوان کرد. تمرکزش این بود که قدرت سیاسی در قلب آن متمرکز شده بود ولی دستگاهش نا متمرکز بود چون توان تمرکز اداری مدرن را نداشت. آن استبداد با کمک و از طریق کنترل نخبگان محلی اداره می شد، یعنی از این بابت نا متمرکز بود. بسیاری از امور در محل حل و فصل میشد ولی تصمیمات اساسی در مرکز گرفته میشد. حاکمی که به محل فرستاده میشد اختیارات بسیار داشت ولی هر تصمیمی نمی توانست بگیرد و در همه کار دخالت کند و اصلاً امکان عملی چنین کاری را نداشت.

دولت مدرن است که امکانات و گاه اختیارات بسیار وسیع دارد و به همین دلیل هم هست که می توان بحث عدم تمرکز آنرا مطرح نمود، بحثی که در نظام قدیم اصلاً موضوع نداشت. امروزه می توان بسیاری از اختیارات دولت مرکزی را به شهرستان ها و استان ها محول نمود، بدون اینکه به جایی بر بخورد. اگر لیبرال باشیم که این ترتیب عمل را بسیار پسندیده محسوب می کنیم، چون دستگاه دولت لیبرال باید تا حد امکان کوچک باشد و اختیارات محدود داشته باشد. وقتی مردم خودشان از عهدۀ ادارۀ امری بر می آیند، باید کار را به خودشان واگذاشت، هم مردم راضی ترند و هم سر دولت بی خود شلوغ نم یشود. دولت دمکراتیک می تواند متمرکز باشد، یعنی بیش از آنچه که ذات دولت اقتضأ می کند متمرکز باشد و تصمیماتی را که اتخاذشان در محل ممکن است، خود بر عهده بگیرد، ولی به این دلیل تبدیل به دولت استبدادی نمیشود. این هم که یک نفر از خوزستان برود بشود فرماندار مهاباد، به معنای استبداد نیست.

تقسیم حاکمیت

آن چه در دولت نا متمرکز تقسیم می شود، اختیارات اداری است نه حاکمیت. در فدرالیسم این حاکمیت است که تقسیم می شود. برای همین هم هست که فدرالیسم می تواند به تجزیه میدان بدهد. آنچه محرز است فدرالیسم از قماش عدم تمرکز نیست ، تمرکز را هم، حال هر عیبی بدان نسبت بدهیم، نه می توان متضاد فدرالیسم شمرد و نه نوعی فدرالیسم رقیق.

فدرالیسم در جایی برقرار می گردد که چند واحد سیاسی دور هم جمع بشوند و بخواهند کشوری واحد ترتیب بدهند و برای این کار بخشی از حاکمیت خویش و نه تمامی آنرا به دولت مرکزی واگذار بکنند. به همین دلیل امکان خروج از کشور فدرال محفوظ است، ولی انجام این کار بعید و مشکل است و من مثالی از آن نمی شناسم. برای اینکه وحدت، منطق و مکانیسم خود را دارد و هنگامی که واقع شد، به طرف تحکیم هر چه بیشتر حرکت می کند، مورد جنگ های انفصال معروف ترین نمونۀ این امر است. برای همین هم هست که در کشور های فدرال، اختیارات دولت مرکزی دائم رو به تزاید است و باز هم بهترین نمونۀ آن ایالات متحده. این هم به نوبۀ خود نشان می دهد که وحدت و تمرکز اصل است و عدم تمرکز فرع. البته این فرع می تواند مفید و مطلوب باشد، ولی نباید جای اصل را بگیرد. تبدیل مملکتی هم که سال ها یک پارچه بوده به دولت فدرال امریست لغو و بی معنا.

خوشبختانه تمایز بین تمامیت ارضی که حفظ حدود و ثغور مملکت را شامل می گردد و یکپارچگی که یک دستی اعمال حاکمیت را بیان می کند، این چند وقته جا افتاده و لزومی به تأکید بر آن نیست. متأسفانه تا چندی پیش این دو نیز با هم خلط می شد. یادآوری کنم که یکپارچگی هم مترادف تمرکز نیست. در مملکتی که حاکمیت واحد است و یک جا جمع شده، عدم تمرکز می تواند مبنا باشد.

این تصور هم برای برخی ایجاد شده و از جهات بسیار تبلیغ هم میشود که فدرالیسم مترادف آزادی بیشتر است که اینهم سخن نادرستی است. تقسیم حاکمیت به اختیارات واحد های فدرال می افزاید، ولی به خودی خود آزادی افراد را بیشتر نمی کند. اصلاً دعوا در سطحی بالاتر از فرد واقع می گردد. ترتیبات ادارۀ واحد فدرال به طور مستقیم از فدرال بودن ساختار کشور تأثیر نمی پذیرد که بگوییم بر آزادی فرد می افزاید. بسا اوقات طلب آزادی با استمداد از دولت فدرال، یعنی واحد مرکزی قدرت ممکن میگردد. مورد سیاهان آمریکا که بر همه معلوم است، ولی می توانیم بیاییم تا امروز و به مسئلۀ سقط جنین نگاه کنیم. اینها تنها موارد مثال هم نیست.

چه بهایی در برابر چه؟

فدرالیسم راه را برای تجزیه باز می کند و عدۀ قابل توجهی از طرفدارانش محض همین امر است که سنگش را به سینه می زنند.

در این وضعیت، برخی چنین عقیده دارند که خوب چه اشکالی دارد که فدرالیسم را بیازماییم، از این جا می آییم و کشورمان را فدرال می کنیم، به کلی بی اعتنا به مشکلات و خطرات این کار. این ها توجه ندارند که زلزلۀ اجتماعی اجرای چنین طرحی از آن زلزله ای که یک انقلاب می تواند ایجاد کند، بسیار فراتر می رود. شما در انقلاب قرار است که به هیچ چیز مملکت دست نزنید و فقط نظام سیاسی آنرا عوض کنید. به پشت سرتان نگاه کنید و ببینید که هر انقلاب چگونه سامان اجتماعی ایران را بر هم ریخته است و حتی وقتی تغییراتش مثبت بوده، چه پس لرزه هایی به دنبال آورده که گاه تا چند دهه طول کشیده. فقط تصور کنید که اگر قرار باشد به غیر از نظام سیاسی که تغییرش لازمۀ فدرال کردن یک کشور است، تمامی ساختار اداری کشور نیز بر هم بریزد و اصلاً کل ارتباط حقوقی افراد با یکدیگر نیز تغییر کند، چه خواهد شد. پرداخت چنین بهای بالایی را تحت چه عنوان می توان توجیه کرد؟ این جا بحث تغییر رنگ دیوار مهمانخانه نیست که بتوان دلبخواه عوض کرد.

فدرالیسم در هر مورد اولویت های ملی را تضعیف می کند و اگر یکسره به ته صف نفرستد، به طور دائم در رقابت با اولویتهای محلی قرارشان میدهد و به تحقق اینها مشروطشان می کند. توان دولت ملی با فدرالیسم کاهش می یابد و اگر می بینید که تقویت مرکز، شیب تحول تمام دولت های فدرال است، به این دلیل است که حیات ملت به توان دولت ملی وابسته است نه توان دولت های کوچکی که در دل آن قرار می گیرد. همه می خواهند قوی تر بشوند تا گلیم خود را در این دنیای پر آشوب از آب به در ببرند.

مشکل اصلی کدامست؟

با وجود این که به نظر من بحث راجع به فدرالیسم تحمیلی و بی موضوع است، به هیچ وجه پرداختن به عدم تمرکز را بی مورد نمی دانم. بسیاری مسائل هست که همین طوری در معرض دید ما نیست و به این ترتیب درست مرئی و حلاجی می شود. مسائلی که مربوط است به ساختار اداری کشور و این  که چگونه می توان ایران را با مشارکت هر چه بیشتر مردمش گرداند. نه به این ترتیب که هر چند سال رأی بدهند، به این ترتیب که در گرداندن کار های مملکت مشارکت روزمره داشته باشند. محاسن این امر یکی و دو تا نیست. به این ترتیب است که دمکراسی زنده و پویا می شود. هیچ چیز مردم را بیش از این به کشورشان دلبسته و دلسوز نمیکند که احساس کنند اختیار آن در دست خودشان است و به معنای دقیق کلمه صاحب کشور هستند. تقسیم اختیارات که معمولاً از آن تحت عنوان عدم تمرکز یاد می شود، این امکان را فراهم می آورد و باید به آن توجه کرد.

ولی با این وجود مشکل اصلی را نمی باید از یاد برد. مشکل ما از مشروطیت بدین سو استبداد مدرن بوده است و بیش از چهل سال است که گرفتار یک نظام مستبد و فاسد مذهبی هستیم. مشکل نه از یک پارچگی برمی خیزد و نه از تمرکز ساختار ادارۀ کشور. مشکل این است که حاکمیتی که متعلق به ملت است از او سلب شده و در دست عده ای قرار گرفته که به نام همین ملت هر کاری خواستند می کنند. مسئله ای که ما باید حل کنیم تا بتوانیم راه زندگانی معقول را پیش پای مردم ایران بگشاییم، معضل رابطۀ مذهب با سیاست است و برقرار کردن سیستم دمکراتیکی که درست کار کند و بتواند کشور را اداره نماید. در کار سیاست دوام و ادارۀ مملکت اصل است، چون مترادف حیات واحد سیاسی است که اگر مختل شود همۀ حرف های دیگر بی معنا خواهد بود. دمکراسی آیندۀ ایران باید در وهلۀ اول از عهدۀ این کار بربیاید و البته در کنارش به لزوم عدم تمرکز و هزار و یک چیز دیگر هم توجه بنماید.

می گویند که ایران یکی از قدیمی ترین دولت های روی زمین است. درست هم می گویند، ولی این حرف دنباله ای دارد که به آن توجه کافی نمی شود، اینکه مردم ایران بسیار دولت مدارند و در همه کار خود را با دولت طرف می دانند و هر چه می خواهند از دولت طلب می کنند. عدم تمرکز باید این عادت چند هزار ساله را از سر ایرانیان بیاندازد. کار مفیدی است؟ البته! ولی زمان می برد و نمی توان یک شبه به انجامش رساند. عدم تمرکز فقط به ضرب فرمان دولت تحقق نمی یابد، آمادگی و قبول مردمی را هم لازم دارد. باید کار را روی این ریل انداخت ولی مملکت داری به راندن قطار بیشتر شبیه است تا ماشین سواری. نمی توان دائم پیچ و واپیچ زد. در رویارویی با حکومت مذهبی، آنچه اولویت دارد، مسئلۀ لائیسیته است که آن هم قرار است با استفاده از موقعیت تاریخی فراهم آمده، عادت چند هزار سالۀ دیگری را از سر این مردم بیاندازد و تازه هیچ تضمینی هم نیست که درست به انجام برسد.

ترتیب تقدم امور را نباید فراموش کرد. قرار نیست که دمکرات ها و لیبرال ها در کار اصلی که جمع و جور کردن و ادارهُ مملکت است، سستی نشان بدهند. چون اگر چنین کنند، در اولین فرصت قلدری سر بر خواهد آورد و تحت لوای کارآمدی و با تکرار این اتهام قدیمی و پوچ که دمکرات ها فقط بلدند حرف بزنند و کاری از ایشان برنمی آید، قدرت را خواهد گرفت و همان خواهد کرد که دو پهلوی کردند و ما را به این جا رساندند. این بخشی است که اولویت مطلق دارد. طرح های بزرگ اصلاح اجتماعی و اداری پس از این و در سایۀ این قرار می گیرد. البته که باید به فکر همه چیز بود، ولی این نکتۀ اساسی را از یاد نبریم.

۲۹ مارس ۲۰۲۳، ۹ فروردین ۱۴۰۲

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com