لغو بکنند یا نکنند؟- رامین کامران
چند سال است که خط تمایز اصلی بین گروه های اپوزیسیون، خطی که معنای قاطع سیاسی دارد، از بین کسانی میگذرد که پیرو سیاست آمریکا هستند و گروهی که پیرو خط ملی اند.
نفس این امر بسیار مایۀ تأسف است که گروه قابل توجهی از فعالان سیاسی یک کشور ـ البته بسیار کم شمارتر از آنکه سر و صدا و تبلیغاتشان به مردم القأ میکند ـ به این سادگی و صراحت و بدون درنگ و شرم، سیاست کشوری دیگر را که تا به حال حتماً خیری در حق ایرانیان نکرده و اکنون هم زیر شدیدترین فشار قرارشان داده، مرجع بشمارند و پیروی از آنرا برای دیگران هم تبلیغ کنند. معجزه، از یک طرف برخاسته است از نفرت بی حساب ایرانیان از نظام اسلامی که کورشان کرده و از طرف دیگر، از کوششهای تبلیغاتی بسیار پرخرج، ولی به نسبت ثمربخش دستگاه های تبلیغاتی آمریکا. نتیجه اینکه بخش قابل توجهی از اینهایی که به هر شکل در این هیاهوی سیاسی، صدایی بلند میکنند، عملاً، نه فقط علیه جمهوری اسلامی، بل علیه منافع کشورشان و خودشان بسیج شده اند و در این وانفسای واگیر بیماری، علیه سلامت و حیات خودشان و هموطنانشان.
به بی اعتباری خود تحریمها نمیپردازم که از اصل نه مشروعیت سیاسی دارد، نه اخلاقی و نه حقوقی و اتکایش فقط به زور آمریکاست. فعلاً بحث بر سر آزاد کردن داد و ستد دارو و تجهیزات پزشکی است.
گروهی که در رسانه های مختلف و بخصوص رسانه های اجتماعی، هوچیگری میکند، با وقاحت تمام مخالف این کار است، و از پراکندن هیچ دروغی هم ابا ندارد. یکی میگوید که تحریمها اصلاً بر زندگی مردم ایران تأثیر نگذاشته است، انکار فلاکت روزافزون مردم؛ دیگری مدعی میشود که دارو تحریم نیست، در صورتی که با بسته شدن تراکنشهای مالی، عملاً همه چیز تحریم است؛ بعدی فریاد میزند که هر چه بیاید، حوالۀ لبنان و عراق و سوریه خواهد شد و به روی خود نمیاورد که هیچکدام این کشورها در تحریم نیست و همه میتوانند مایحتاج خود را از بازارهای جهانی تهیه کنند؛ آخری هم داد سخن میدهد که حکومت پول نقد میخواهد تا به جیب بریزد، انگار پولی که برای معاملۀ معین آزاد بشود، نقدینه است که به جیب برود.
همۀ این دروغها از یک حقیقت تغذیه میکند و برای همین هم هست که مشتری پیدا میکند: حکومت ایران به نهایت فاسد است و اولویتش حفظ حیات خویش و پیش بردن سیاستهایش است. آنچه در این میان مغفول میماند، قربانی شدن مردمی است که اکثراً با آن حکومت مخالفند و قرار است به این ترتیب نجات پیدا کنند ـ لابد بعد از فوت!
دروغگویی هایی که در بارۀ «هوشمند» بودن تحریمها انجام میشد تا افکار عمومی را بی حس کند، امروزه که روش جا افتاده است، دیگر تکرار نمیشود. توجیه اولیه این بود که حکومت را تضعیف خواهیم کرد تا مردم موفق به ساقط کردنش بشوند. امروز کمابیش به صراحت میگویند که مردم را تحت فشار قرار میدهیم تا ناچار به ساقط کردن رژیم بشوند. توجیه قبلی دروغ بود، این یکی هم هست.
انقلاب جامعۀ مدنی قوی میخواهد و دولت ضعیف. تحریم، جامعه را تضعیف میکند و به تناسب، دولت را قوی. این توجیهات حرف مفت است. برنامۀ اصلی تضعیف کشور است، به همان ترتیبی که با عراق انجام گرفت و حملۀ کم زحمت و تقریباً بدون تلفات را برای اشغال این کشور و ساقط کردن صدام حسین، ممکن ساخت. باقی هوچیگری است.
اگر مقصود واقعاً ساقط کردن رژیم باشد، درسی که جنگ سرد به همۀ دنیا و در صدر همه، به آمریکائیان داد، پیش چشم ماست. جنگ سرد و افزایش تنش که با خیال پس راندن شوروی انجام گرفت، مطلقاً ثمربخش نبود، چون نتوانست جلوی پیشرفت کمونیسم را بگیرد. آنچه در نهایت شوروی را کشت، تنش زدایی بود که ایدئولوژی ناکارآمد کمونیستی را زمین زد و رژیم را از درون پوک کرد. الزام به تغییر مشی، زاده از همین بی اعتباری ایدئولوژی بود و در نهایت ـ چنانکه باید ـ به مرگ نظام انجامید.
در این شرایط، ادعای اینکه میخواهیم با روشی که نادرستیش آزمایش شده و با احتراز از کاربرد روشی که مؤثر بودنش را همه به چشم دیده اند، نظام سیاسی ایران را عوض کنیم، کسی را قانع نمیکند. هدف چیز دیگری است: از هم پاشاندن ایران. فشار آوردن بر مردم، هدفی جز عاصی کردن و روانه کردنشان به خیابان ندارد، ایجاد شورشی کور که میتواند فرضاً مانند لیبی، بهانه ای بشود و فرصتی فراهم بیاورد برای حملۀ نظامی. آن وقت برای همین مردم قصه میگویند که کسی که در میانۀ واگیر بیماری، راه دارو را به رویتان بسته است، قرار است بیاید و شما را آزاد کند! ابعاد وقاحت عظیم است و رشدش به مقدار زیاد، مدیون ساده لوحی کسانی است که از سر استیصال هر چیزی را باور میکنند.
آزادی مردم ایران مستلزم تقویت جامعۀ مدنی است و درست در جهت مخالف تحریم قرار دارد. کسانی که امروز از تحریم دفاع میکنند، این کار را تحت عنوان براندازی انجام میدهند و این صفت را به خود میبندند. ولی وقتی به سابقه شان نگاه کنید، میبینید که طی سالهایی که براندازی از سوی دیگران طرح و تبلیغ و برای انجامش راه پیشنهاد میشد، حتی از اسمش هم گریزان بودند و از وقتی برانداز شده اند که سیاست آمریکا عوض شده. براندازی اینها که از قبولش هم ابایی ندارند، آنیست که توسط آمریکا انجام بپذیرد، با حمله و اشغال نظامی، درست به سبک عراق. این ترتیب عمل است که با تضعیف جامعه هماهنگ است. حرف شان این است که خود ایرانیان توان انجام این مهم را ندارند، ولی با کارهایشن همین مردم را تضعیف میکنند.
ترتیب کارشان را ببینید: استراتژی ندارند، چون قرار است کار را کس دیگر انجام بدهد، کارگران را چه به معماری ساختمان؟ طرحی برای ایران آینده دارند؟ ندارند، فقط چسبیده اند به دم پهلوی و تحت این عنوان که مردم ایران در انتخاب آزادند، از همینجا میخواهند جلوی هر بحثی راجع به جمهوری و سلطنت را بگیرند تا خرشان از پل بگذرد. برای روشن کردن تکلیف روحانیت برنامه ای دارند؟ خیر، اینرا هم ندارند و عوض هر حرف و برنامه ای، گاه و بیگاه یک سکولاریسم چاشنی گفتارشان میکنند که تازه معنای درست آنرا هم نمیدانند. اصلاً طرحی در سیاست داخلی که اصل کار است دارند؟ باز هم خیر. فقط در سیاست خارجی اظهار نظر میکنند و اصل سخنشان هم این است که باید رابطه را با اسرائیل و آمریکا، خوب کرد. حتی فحشهایی هم که میدهند مال دوران بروبروی حکومت شاه است، یا صحبت از ارتجاع سرخ و سیاه میکنند که از روز اول هم اسباب خنده بود، یا به هر کس مخالفشان است میگویند: توده ای! اصحاب کهف سیاسی!
اگر فقط به خود اینها نگاه کنید، طبیعی است که از خود بپرسید: اینها به چه ترتیب و در نهایت برای چه میخواهند در ایران به قدرت برسند؟ ولی وقتی در قضیه دقیق شوید و نقششان را درست بسنجید، میبینید که بسیار منطقی است که چنین باشند، چون اصلاً قرار نیست بیش از این باشند. در خدمت کس دیگر هستند و هر چه او گفت و هر وقت که او گفت، خواهند گفت و خواهند کرد. صاحبکارشان برنامه دارد، نه خودشان.
هدف، کشاندن مردم است به همان راه انقلاب اسلامی، تا از فرط نفرت از رژیم، حتی نگاه نکنند که دارند به چه راهی میروند. جالب اینکه همین مردمی که این سخنان را میپذیرند، در ته دل تصور میکنند که از انقلاب قبلی درس گرفته اند به بلوغ سیاسی رسیده اند و… چون منظره تغییر کرده، خیال میکنند که راه هم عوض شده!
در این شرایط، کوشش برای پی گرفتن خطی که حساب نظام را از مردم و کشور جدا کند، کار پر زحمتی است، پر زحمت است، ولی باید کرد ـ قرار نیست که کار سیاسی آسان باشد. اگر بدخواهان موفق شوند که ایران را از هم بپاشانند، دیگر تمامی کنشهای سیاسی که تحت عنوان آزادی کردن، آباد کردن… ایران انجام میگیرد، بی معنی خواهد شد و قضیه، سالبۀ به انتفای موضوع. رنج کشیدن مردم ایرانه نه هدف است، نه وسیلهُ رسیدن به هدف. ما در مقابله با این وطنفروشی از پا نخواهیم نشست.