Home سخن روز آرشیو سخن روز روحانیت بر سر دوراهی- رامین کامران

روحانیت بر سر دوراهی- رامین کامران

چند سالیست که از دل حوزه هم شکوه از بد عاقبتی حکومتگری روحانیت به گوش می رسد که از سوی برخی به سکولاریسم تعبیر می گردد و مایۀ نگرانی شمرده می شود. همه می دانند که حکومت اسلامی به هر رو رفتنی است و اول بیان و نخستین نتیجۀ ختم حیاتش، اخراج روحانیان از حکومت و در بهترین حالت، ختم اختلاط دین و سیاست خواهد بود و روحانیانی که از حالا از این حرف ها می زنند، خیال پرداز نیستند، واقع بینند و به پیشواز آینده ای مقدر رفته اند.

موضع من که طرفدار لائیسیته و جدایی دین و سیاست هستم روشن است، خواستار سقوط هر چه زودتر رژیم و جدایی قاطع این دو هستم. ولی تا برقراری لائیسیته راهی هست که هنوز طی نشده و تصور می کنم که تا آن جا، روحانیت شیعه، لااقل یک بار دیگر، نقش سیاسی مهمی بازی خواهد کرد، نه از موضع اقتدار، ولی واجد اهمیت. نقشی که بر تعیین روابط آیندۀ دین و سیاست در ایران تأثیر عمده خواهد داشت. با پایان عمر نظام اسلامی، روحانیت باید ـ خواه ناخواه ـ از حوزۀ حکومتگری خارج شود. سؤال اینجاست: آیا از سیاست هم بیرون خواهد رفت یا فقط از حکومت؟ دیگر اینکه از کدام در خارج خواهد شد؟

دو راه

به هنگام خروج دو راه پیش پای این گروه باز خواهد بود. یکی کلاً به سوی بازسازی نظام قبل از انقلاب می رود: درآمدن به خدمت نظام حاکم بعدی و عرضۀ پشتیبانی ایدئولوژیک در برابر گرفتن انواع امتیاز. قاعدتاً این انتخاب مستلزم وجود حکومتی اتوریتر است و به سختی بتواند در دمکراسی به اجرا گذاشته شود. به دنیا نگاه کنید، هر جا ردی از اقتدار گرایی پیدا می شود، مذهب هم میاید و خودی نشان می دهد. راه دوم نو است و تا آنجا که به ایران مربوط می شود، بکر. این راه لائیسیته است. امتیازش برای روحانیت به دست آوردن استقلال است از قدرت سیاسی و همۀ فوایدی که استقلال می تواند به همراه بیاورد. بهای کار، پذیرفتن جدایی دین و سیاست است و صرفنظر از دخالت در سیاست.

طبعاً انتخاب با روحانیان است و تحمیل یک گزینه به آنها ـ اگر هم ممکن باشد ـ کار درستی نخواهد بود و ثبات تعادلی را که قرار است از آن زاده شود، از اساس متزلزل خواهد ساخت. البته تشویق و ترغیب و تسهیل ممکن است و لازم هم هست، ولی نقداً فقط می توان بخت این دو گزینه را سنجید و در باب انتخاب آیندۀ روحانیت، حدس هایی زد یا بدان امید هایی بست. همین جا اضافه کنم که هر انتخاب، کمابیش با شکلی از سازماندهی روحانیت هماهنگی دارد که نمی توان به آن بی اعتنا بود یا خردش شمرد. گفتم کمابیش، برای اینکه شکل سازماندهی معلول مستقیم و جبری انتخاب نوع رابطه با سیاست نخواهد بود، اما بین اقسام این دو سازگاری منطقی هست که گزینندگان را به سوی خویش می خواند. فراموش نکنیم که وضعیت سازمانی روحانیت دیگر آنی نیست که قبل از انقلاب بود و صورت نوین تثبیت شده ای هم نگرفته است. وضعیتی بینابینی است که تا حکومت این طور است، تعادلش همین طور ناپایدار خواهد ماند، ولی بعد از سقوط نظام، باید ترتیب ثابتی پیدا کند.

راه اول

راه اول راهیست آشنا، سنتی. اطمینان خاطری را می تواند به همراه بیاورد که که هر راه حل آشنایی، حال هر قدر ناقص. راحتی خیال از اینکه امر غیر مترقبه و بیسابقه و غافلگیر کننده ای در کار نخواهد بود. شراکت در قدرت سیاسی، حال هر قدر محدود و تابع میل صاحب اصلی قدرت، امر مطبوعیست. اصل قدرت، سیاسی است و هر قدرتی که در هر جا حاصل گردد و قرار شود که جای دیگر به کار گرفته شود، باید بالاخره از چهار راه سیاست گذر نماید. قدرت، هر منشأ و ماهیتی داشته باشد، این جاست که بیشترین قابلیت تسعیر را پیدا می کند. آرامش و سکونی که راه حلی سنتی به همراه میاورد، در جای خود، قابل اعتناست، نوید راحت و آسودگی است. فراموش نباید کرد که بلبشویی که خمینی با حکایت ولایت فقیه و حرص حکومتگریش بر پا کرد و تا به حال چهل سال طول کشیده است، در جنب تاریخ چندین قرنۀ تشیع قدری ندارد و در چشم گروهی که مرجع تاریخیش همیشه گذشته بوده است و اگر خواسته نوآوری بکند ـ حتی به سبک خمینی ـ آنرا تحت عنوان رجوع به اصل عرضه کرده، وزنی در حد میراث کهن ندارد. مشوقان روحانیت در رفتن به این راه، خواستاران حکومت اتوریتر هستند، از هر رنگ و قماش. اصلاح طلبان و ملی مذهبی هایی هم که دائم در محاسن و مناقب خویش داد سخن می دهند، در نهایت خواستار همین انتخابند: ماندن مذهب در میدان سیاست. یادآوری کنم که این رویکرد حد و حدود دمکرات بودنشان را از حالا روشن می کند و نشان می دهد که تا کجا می توانند پیش بروند، حتی اگر خیال می کنند فراتر از آن خواهند رفت. برای هر کس که بخواهد از مذهب در سیاست سؤ استفاده کند، ساختار چند قطبی و ناپایدار روحانیت که تا انقلاب بر پا بود، بهترین گزینه است.

راه دوم

راه حل دوم نو است و بی سابقه، لااقل در ایران و پا گذاشتن در آن، سودای نوجویی و جوشش ذهنی می طلبد که سنت ارضایش نمی کند. ذهنی می خواهد که نه فقط از نوآوری و آزمودن نو نمی هراسد، مایل بدان است و حتی لازمش می شمرد. هر جا که لازم بداند، جرأت ترک سنت را دارد تا به راه حلی دست پیدا کند که رضایت خاطرش را جلب نماید. این گزینه، با تمام نو بودن، به هیچ وجه دور از تحقق نیست و نه فقط مطلوب که محتمل است.

طنز تاریخ در اینجاست که رهگشای این تحولی که نه فقط فقه متحجر و عقب مانده، بل الهیات مستعد گسترش و تغییر شیعه را به حرکت آورده، نهضت سیاسی خمینی است که ابداً چنین هدفی را تعقیب نمی کرده است. توسعۀ حوزه های علمیه که به مقدار زیاد محض تربیت کادر برای حکومت اسلامی انجام گرفته است، همراه با گشودن راه تماس با اطلاعات روز  جهان و از آن مهم تر، زبان آموزی و آشنایی با پژوهش های نوین و تحول الهیات در مغرب زمین و بخصوص حوزۀ مسیحیت، خواه ناخواه راهی را گشوده که دیگر کسی توان مسدود کردنش را ندارد.

اقبال به بافته های یاوۀ امام امت که عصاره اش غصب کامل اختیارات امام زمان توسط روحانیت بود، معلول پستی سطح دانش در بین روحانیانی بود که راحت فریفتۀ گفتار سست او شدند و حرص قدرت چشمشان را بر این که دارند با قبول آرای خمینی، تمامی سیر رهایش تشیع را از بن ویران می کنند، بست. حالا نشسته اند و منظره را تماشا می کنند، نه تکلیف امام زمان را روشن می توانند بکنند، نه تکلیف عصمت را و نه حتی خودشان را تازه فهمیده اند که به جای مذهبی کردن سیاست، مذهب را سیاسی کرده اند ـ چه فکر می کردیم… در عوض البته جیبشان پر شده که در جای خود اسباب تسلای خاطر است.ولی خوشبختانه امروزسطح دانش مذهبی و بخصوص کلامی، به یمن آشنایی با زبان ها ی اروپایی و ترجمۀ پرشمار آثار مهم فلسفی و مذهبی، بالا رفته است و می توان امیدوار بود که لااقل در برابر این نوع خطا ها بزرگ مختصر حفاظی پیدا شده باشد.

از سوی دیگر، دولتی کردن روحانیت، در ساختار این گروه تغییرات عمده پدید آورده و پایگان سنتی آنرا طوری از بنیاد بر هم ریخته که صرف بازگشت به قبل اگر هم آسان بنماید، حتماً مطلوب نیست. فراموش نمی باید کرد که قدرت گیری بی قاعده و فاجعه بار خمینی، در آن چارچوب ممکن گشت. آینده طرحی نو می طلبد که باید درانداخت. فقط گروهی به وحدت و استقلال روحانیت میدان خواهند داد که سودای سؤ استفادۀ سیاسی از مذهب را از سر به در کرده باشند.

فضای گزینش

انتخابی که از آن صحبت می کنم، در محیط سیاست و در فضایی به تمام معنا بحرانی انجام خواهد پذیرفت، در محیطی دستخوش تغییر مدام، تحت فشار سیاست خارجی مداخله جو که حتی در فروپاشاندن کشور تردیدی نخواهد کرد و کشمکش گروه های سیاسی داخلی که در صددند تا هر یک نظام سیاسی مطلوب خویش را بر پا سازند ـ به علاوۀ برخی تعاملات دو جانبه.  نمی توان از این تنش ها پیشگیری کرد، ولی می توان منتظرشان بود، باید از هم اکنون خود را برای آنها آماده کرد و احیاناً انتخاب خود را انجام داد و در فرصت مناسب به اجرایش گذاشت. روحانیان هم باید مانند سیاستگران، خود را برای این دگرگونی عظیم و پر خطر آماده سازند.

در بحران پیش رو، گزینش اصلی، چنان که باید، متمرکز بر معین کردن نظام سیاسی خواهد بود نه روشن کردن وضعیت آیندۀ روحانیت. این دومی تابع گزینش اول خواهد بود. مذهب تابع سیاست بوده و خواهد ماند، حتی اگر مثل امروز عربدۀ برتری سر بدهد. در این شرایط، طمع سؤاستفادۀ سیاسی از مذهب را هم نباید از یاد برد ـ مردم عادات بدشان را به این راحتی ترک نمی کنند. اگر به سوی حکومت اتوریتر برویم، حال چه توسط سپاه، چه آمریکا، چه با پهلوی و چه بی پهلوی و چه با هرکدام این فواحشی که از هم اکنون برای ایفای نقش مباشر عمو سام، تقاضا نامه پر کرده اند، روحانیت هم به سوی بازگشت به مواضع سنتی خویش، راهنمایی خواهد شد. اگر ـ چنان که شاید ـ به سوی دمکراسی برویم، راه حل لائیک، به هر ترتیب بر کرسی خواهد نشست.

مردم

آخر کار یادی هم بکنیم از مردم که قرار است صاحب مملکت باشند. مردم هم در این میان نقش بازی خواهند کرد، نقشی بزرگ ولی نه الزاماً حساب شده و سنجیده و منظم، ولی در هر حال تعیین کننده، اول از ورای حرکت های بزرگ اجتماعی تا بعد نوبت به رأی و رأی گیری برسد.

به غیر از طمع خارجی و خدمۀ داخلیش، آنچه نقداً مایۀ نگرانی است، عطش انتقامجویی همین مردمی است که چهل سال تحقیر و زورگویی و وقاحت اسلامگرایان را دیده اند و توسط این گروه از حقوق اولیۀ خود محروم گشته اند و به همین دلیل کینه ای نسبت بدانها و بخصوص آخوند ها پیدا کرده اند که فورانش را از هم اکنون در گوشه و کنار شاهدیم. این فشار حتماً در تشویق روحانیت به ترک قدرت و هر ادعا بر قدرت مؤثر خواهد بود، ولی به آسانی می تواند فراتر از این حدی که استفادۀ سیاسی معقول دارد، برود. نفرتی که افسار بگسلد جز مصیبت نمی زاید. کینۀ مردم، فشار قابل توجهی را معطوف به روحانیت خواهد کرد و به سوی خروج از حکومت گری گسیلش خواهد نمود، ولی الزاماً راهنمای انتخاب راه درست خروج نخواهد بود.

آن چه مهم ایست بسیج مردم و منتظم کردن نیروی مردم، حتی همین نفرت است در راه رسیدن به هدف درست. نیروی اصلی این جاست و جایگزینی هم ندارد. من تصور نمی کنم که تا هنگام شروع درگیری، کسی فرصت سازماندهی درست پیدا کرده باشد، مگر آن هایی که در حکومتند. روشن است که اصلاح طلبان را نیز در همین گروه جا می دهم، هرچند خود دودوزه بازی می کنند و از مزایای حکومت و اعتبار مخالفت و علاوه بر این دو، یاوری های نو محافظه کاران به صورت همزمان برخوردارند. در این وضعیت، مخالفان جدی، از جمله خود ما، امکان سازماندهی نخواهند داشت. درست است که سازماندهی اهمیت عمده دارد، ولی همه چیز نیست و وقتی می تواند واقعاً کارآیی داشته باشد که متکی به گفتاری محکم و قانع کننده باشد که هیچ گروه اسلامی ندارد. جدایی دین و سیاست است که می تواند محور گفتار مردم پسند گردد و این مضمون برای اسلامبازان قابل استفاده نیست.

در نبود امکانات سازماندهی، راه اصلی تحقق گزینۀ دوم، رواج هر چه بیشتر این مضمون است و گفتار مدونی که طی سال ها برای توضیح و تبیین آن ساخته شده است. تودۀ مردم را باید هر چه بیشتر با این گفتار خوگیر ساخت، تا جایی که این سخنان تبدیل به خواست اولیه و بلافصلۀ آنان شود. این تنها بیمه ایست که می توان برای آیندۀ روشن ایران جست. تبلیغات وسیلۀ اصلی این کار است و می دانیم که امکانات میهن دوستان طرفداران لائیسیته چه اندازه قلیل و در مقایسه با کسانی که از پشتیبانی خارجی برخوردارند، چقدر ناچیز است. ولی حیات سیاسی ما و آیندۀ ایران، هر دو به این امر وابسته است. باید از هر وسیله ای استفاده نمود و نمیباید از هیچ کوششی در این راه دریغ کرد.

تا آنجا که به ما مربوط می شود

اول از همه باید از همین حالا، با نقشۀ میدان نبرد آشنا شویم و درست بدانیم که باید در چه محیط و فضایی عمل کنیم. این نکتۀ اول و اساسی ترین نکته است. دیگر این که آگاه باشیم و بپذیریم که جبهه بندی دعوای آینده، به داخل روحانیت هم خواهد کشید، اهمیت این موضوع را درک کنیم و بر اساس آن عمل نماییم. موضعگیری روحانیان مهم خواهد بود و باید بر آن تأثیر نهاد. این چیزی نیست که بتوان ندیده گرفت. باید مخاطبان، حریفان و همراهان خویش را در هر گروه درست بشناسیم و حرکت هایمان را بر اساس این شناخت سامان بدهیم.

ممکن است تمایل داشته باشیم تا در وهلۀ اول تقسیم بندی سنت گرا و نوآور را بر اساس گروه سنی افراد انجام بدهیم. اینکه افراد مسن به نوآوری بی میل باشند و جوان ها طالبش، حرف بی اساسی نیست و با تجربه منطبق است، ولی این تقسیم بندی قاطع و بی استثنأ نیست. مسئله باید در عمل تدقیق بشود.

در بسیاری موارد مثال، تحقق لائیسیته از یک مرحله درگیری شدید با مذهب و مذهبیان شروع شده. وقوع چنین امری جبری نیست و در صورت وقوع می تواند زخم هایی به جا بگذارد که التیامشان سال ها وقت خواهد برد. در ایران، به دلیل حرکتی که در تفکر مذهبی ایجاد شده و بخصوص با به میدان آمدن نوآوران مذهبی، فرصت گرانبهایی برای احتراز از هر تنش بی مورد و بی فایده فراهم آمده که باید قدر دانست و از آن حد اکثر استفاده را کرد. این گفتار نوین مذهبی است که باید تبدیل به گفتار غالب و رسمی روحانیت شیعه شود تا با به حرکت درآوردن تفکر کلامی، هم جان تازه در گفتار مذهبی شیعه بدمد و هم جدایی سیاست و مذهب را که منطقاً با آن ارتباط دارد، تسهیل و تحکیم کند. این برد تاریخی بزرگ در دسترس ماست. کار البته به هر رو انجام خواهد شد، ولی اگر به این طریق انجام بپذیرد، بردی به نهایت بزرگ خواهد بود.

۲۱ فوریۀ ۲۰۲۲، ۲ اسفند ۱۴۰۰

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com