Home سخن روز آرشیو سخن روز یادداشتی کوتاه در بارۀ واقعه ای دراز دامن – رامین کامران

یادداشتی کوتاه در بارۀ واقعه ای دراز دامن – رامین کامران

معمولاً تغییرات عمیق فرهنگی، یا تغییراتی که می توان در سطح تمدنی شایستۀ توجه اشان شمرد، به هنگام جوانه زدن جلب نظر نمی کند و با گذشت زمان و گسترش دامنۀ پیامدهاست که در معرض دید و اعتنا قرار می گیرد و کانون توجه می شود. اینجا می خواهم به امری اشاره کنم که دارد در در مقابل دیدگان ما واقع میشود ولی تا آنجا که می دانم به رغم اهمیت سترگش، چندان نظر ها را به خود جلب نکرده است. موضوع از انواعی نیست که معمولاً بدان ها می پردازم و یادآوری کنم که هیچ گاه سودای پیشگویی هم نداشته ام، نه در سیاست که دغدغۀ اصلی من است و نه در اموری از قبیل این یکی. محتوای مطلب توجه به امر واقع است و حدس هایی در بارۀ آینده.

ما می دانیم که زبان اصلی اسلام عربی است، زبان وحی که با پدیدار شدن امپراتوری اسلامی، به زبان فرهنگی جمعیتی عظیم در پهنۀ بسیار وسیعی از کرۀ زمین تبدیل گشته و به همین دلیل غنایی متناسب با نقش فرهنگی گسترده اش پیدا کرده است. این زبان محمل اصلی فلسفه در این حوزه بوده و نه فقط به این دلیل که زبان وحی بوده، به دلیل تراش خوردن از طریق ترجمۀ آثار یونانی به عربی و حرکت فکری که بر اساس این گنجینۀ فکری ایجاد گشته، زبان اصلی الهیات اسلامی که متکی به دانش فلسفی زمان بوده، نیز شده است. اگر بگوییم مهم ترین آثار الهیات اسلامی، چه شیعه و چه سنی به این زبان تدوین گشته است، سخنی بدیهی و پیش پا افتاده بر زبان آورده ایم.

به نظر من، ما اکنون در ایران شاهد تغییر بزرگی در این زمینه هستیم که شروعش مشهود است و توسعه اش طی دهه ها و قرون آینده، هرچه نمایان تر خواهد گشت. درست از همان تغییراتی که وقتی وسعت کامل گرفت موضوع بحث ها و تحقیقات دامنه دار میگردد: تغییر زبان الهیات شیعه از عربی به فارسی.

مقام عربی در الهیات، به طور بنیادی مدیون ترجمۀ آثار یونانی به این زبان است. آن ترجمه ها تأثیر تاریخی خود را کرده و در دوران ما دیگر مرجع علمی نیست. سال هاست که ترجمه های جدید جای قدیمی ها را گرفته، ولی اینها تا به حال موجد نهضت فکری که با مورد مثال قبلی قابل مقایسه باشد، نشده بود. زمینۀ حرکت بزرگ فعلی را انقلاب اسلامی حاضر کرد. اتفاق مهمی که با این انقلاب افتاد، توسعۀ بیش از اندازۀ حوزه های علمیه، مدرن کردن آنها و گسترش بیسابقۀ امکاناتی بود که در اختیار طلاب قرار گرفت. ولی اینها به خودی خود کافی نبود. با گسترش امکانات مادی و تأسیس کتابخانه و دادن بورس نمیتوان نهضت فرهنگی درست کرد، چیزی بیش از اینها لازم است. این چیز بیشتر، موقعیت تاریخی جدیدی بود که تغییر نقش اجتماعی دین و سازمان روحانیت پدید آورد. روحانیت، با ادعای رهبری سیاسی و انطباق ابعاد مختلف حیات اجتماعی با دین، وارد چالشی شد که میتوان بیسابقه اش خواند و به نوعی با گسترش اولیۀ اسلام و شکل گیری مکاتب فکری و فقهی دورانی مقایسه اش کرد که در نهایت به تمایز شیعه و سنی و برآمدن مذاهب اسلامی انجامید.

بلند پروازی مذهب، در مقابل مشکلاتی قرارش داد که ابعادشان در مخیلۀ هیچیک از منادیان بازگشت پیروزمندانۀ اسلام و در درجۀ اول خود خمینی، نمی گنجید، ولی روحانیت و نه فقط اسلامگرایان را وادار ساخت تا برای آنها چاره اندیشی کنند. نتیجۀ اول و اجتناب ناپذیر این کوشش ها آگاهی به این امر بود و هست که دین اولاً از حکومت ناتوان است و گذشته از این، نمی تواند برای هر مشکلی و در هر شرایطی راه حل درست عرضه نماید، پس باید به حصۀ خود قانع گردد و پا از گلیم خود دراز نکند. حوزه های حیات اجتماعی، هرکدام منطق و اعتبار خود را دارد که نمی باید مخدوش گردد.

آگاه شدن به ناتوانی اسلام در چالشی که خمینی به آن تحمیل کرده بود، محتاج تفکر و سنجش بود و تعریف دوبارۀ مقام و موقعیت مذهب و نقشش در جامعه، مستلزم تفکر و پژوهش بیشتر. مهم عاقبت چالش های بزرگی نیست که به این ترتیب ایجاد می گردد، ابعاد کوشش هایی است که در راه برآمدن از پس آنها صورت می پذیرد. صحبت از موفقیت نهضت های فکری و فرهنگی، به اعتبار یافتن یا نیافتن پاسخ سؤالی که در ذهن مشارکت کنندگان شکل گرفته بوده یا مورخ طرح می کند تا وقایع پرشماری را ذیل عنوان نهضت فرهنگی، منظم سازد، معنا ندارد. دستاورد واقعی نفس کوششهایی است که واقع شده است. موفقیت فرضی و نهایی، اگر هم ممکن باشد و واقع گردد، نقطۀ ختام نهضت خواهد بود، ختم حیاتش.

این مساعی با مدد گرفتن از آثار فلسفی و کلاً تولیدات علوم انسانی غربی که به فارسی ترجمه شده و می شود، انجام گرفت و ادامه دارد و امکان توقفش هم متصور نیست. اسلامگرایان ایرانی، اسلام را به خیال چیره کردنش بر جهان مدرن با این جهان طرف کردند و به این ترتیب در تغییر گفتار مذهبی و نوآوری کلامی را چهار طاق گشودند. سیلی راه افتاد که بند آمدنی نیست و بستن در را ناممکن کرده است. حرکتی که با زیاده خواهی مذهب شروع شد، از خود شتابی گرفته که با ختم این جسارت متوقف نخواهد گشت. این موج جدید فکری که از چهل سال پیش در ایران شروع شده است و حوزه و تفکرات دینی را درنوردیده، در درجۀ اول متکی به ترجمۀ آثار فلسفی مدرن است که به فارسی انجام گرفته و زبان تألیف آثار جدید کلامی را هم فارسی کرده است. تغییری به نهایت مهم که نظیرش را به سختی می توان جست ـ خیلی اساسی تر از ترجمۀ قرآن به این و آن زبان. تغییر زبان الهیات در یک مذهب بسیار نادر است و البته مهم و تعیین کننده. احتمالاً در آینده، وقتی از الهیات کلاسیک شیعه صحبت کنند خواهند گفت که قسمت اعظم آن به زبان عربی است و اضافه خواهند کرد که زبان الهیات مدرن شیعه فارسی است. اضافه کنم که دامنۀ این تأثیر از حوزۀ ایران و تمدن ایرانی فراتر خواهد رفت و به هر کجا که در آن ردی از تشیع باشد، خواهد رسید. این افکار نوین راه خویش را به همه سو باز خواهد کرد. این هم پیروزی دیگری برای زبان فارسی که راهش را عربی دوستان گشوده اند.

سخن شاید خلاف انتظار به نظر بیاید، ولی این تحول، تشیع را از قبل ایرانی تر کرده است و بیشتر هم خواهد کرد.  خمینی می خواست ایرانیان را از نو مسلمان کند، اما مثل خیلی چیز های دیگر، پیش بینی نکرده بود که به این ترتیب تشیع را ایرانی تر خواهد کرد. اینرا به قصد اثبات بی خردی او نیاوردم چون تحصیل حاصل است، فرصتی برای تذکر بود، خواستم از یاد ها نرود.

گفتم که ادعای پیش بینی ندارم چون از امری صحبت می کنم که واقع شده است و هرچند نطفه اش تازه بسته شده، به رأی العین مشهود است. به هر حال، این تحول، چه طی دهه ها و قرن های آینده پیش برود که به نظر من خواهد رفت و چه نه، در سرنوشت این مقاله که از یاد ها خواهد رفت، تأثیری نخواهد نهاد. این هم عنایتی است که تاریخ با فراموشاندن ما و سخنان ما گاه به خطا هایمان می کند و بعضی اوقات به سخنان درستمان نیز تعمیمش میدهد، ولی در جمع به ما مجال می دهد تا گاه با خاطر آسوده از این تفریحات بکنیم.

۲۳ فوریۀ ۲۰۲۲، ۴ اسفند ۱۴۰۰

rkamrane@yahoo.com

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است