Home سخن روز آرشیو سخن روز انقلاب مال کیست؟-رامین کامران

انقلاب مال کیست؟-رامین کامران

من از ابتدای اعتراضات سال گذشته به این شعار «زن…» نظر مثبتی نداشتم و بار ها این امر را به صراحت بیان نمودم. کارم موجب گله و اعتراض شد. طبعاً قصدم مکدر کردن کسی نبود، اگر بر سر مسئله ای که این اندازه حساسیت برمی انگیزد، پافشاری کردم به این دلیل بود که فکر می کردم و می کنم که اهمیتش بسیار زیاد است، حتی بیش از آن چه که طرفداران گاه متعصب این شعار تصور می کنند. این جا می خواهم قدری به ماهیت این شعار و دلایل اهمیت آن بپردازم.

وقتی ما شعاری میدهیم، بخصوص در شرایط اعتراضی و شبه انقلابی که تنشها را به حد اکثر میرساند، چرا این کار را می کنیم؟ اول بیان صریح نظراتمان است و رساندن آنها به اطلاع عموم. برای همین هم هست که میاییم و در خیابان داد و فریاد راه میاندازیم. ولی وجه اطلاعی تنها بعد شعار نیست. می خواهیم حرفمان را به کرسی بنشانیم، یعنی به کسانی که موضعی ندارند یا این که موضع مخالف دارند، بقبولانیمش. این وجه مبارزاتی کار است.

محتوای شعار هایی را که می دهیم کلاً می توانیم به دو دسته تقسیم کنیم: یکی ارزشی که در آن ها آنچه را لازم یا برتر یا اهم می شماریم، اعلام می کنیم؛ دیگر مطالباتی که طی آنها خواسته هایمان را بیان می نماییم، می گوییم که می خواهیم چه اتفاقی بیافتد. شعار های انقلابی معمولاً مخلوطی از این دو است و بخش اصلیش از نوع دوم. چون انقلاب می کنند که تغییری ایجاد کنند و اگر این وجه مطلب در شعار منعکس نباشد، اصلاً نمی توان صحبتی از انقلاب کرد.

حال بیاییم سر این شعاری که صحبتش را می کنیم. این شعار در بهترین حالت صرفاً ارزشی است، یعنی چیز هایی را بیان می کند که شعار دهندگان به آنها علاقه و عنایت دارند: زن و زندگی و آزادی که البته به سختی می توان با آنها مخالفت کرد، هیچ کدام این ها به جد نمی تواند موضوع مخالفت باشد. کمااینکه شعار مخالفی را هم برنیانگیخته که مثلاً مرد، مرگ و استبداد که حتی فرضش هم مسخره است. آنچه به شعار حالت مبارزاتی داده است، محتوایش نیست که پیش پا افتاده است، قرار گرفتنش در محور مخالفت است. یعنی که صورت مبارزاتی گرفته چون عده ای با خشم فریادش می زنند و با عده ای دیگر درگیر می شوند که شعار های متفاوتی دارند که البته هیچ کدام هم عکس این نیست. در حقیقت می توان گفت که از این دید، تقریباً هر حرف دیگری می توانست همین کارکرد را که همبسته کردن یک گروه و جبهه گیری در مقابل حکومت است، داشته باشد.

نکتۀ اصلی اینجاست که در این شعار اثری از مطالبه که خاصیت اصلی شعار های انقلابی است، نیست و این که در مرکز اعتراضات قرار بگیرد، مایه ی تعجب است. چطور می توان انقلاب کرد و مطالبۀ روشنی نداشت؟

 وقتی معلوم نیست که چه میخواهید به دست بیاورید چیزی به شما نخواهند داد. اصلاً آمده اید توی خیابان که چه؟

این شعار، از هر کجا که به جنبش القأ شده باشد که ظاهراً از صفوف کرد ها شده و نسبش به عبدالله اوجالان میرسد، همه گیریش را ظاهراً مدیون دو چیز است. اول اینکه معترضان در برابر آن واکنش منفی نشان نداده اند و مانعی در تکرارش نمی دیده اند، امری که با در نظر گرفتن خنثی بودن نسبی آن منطقی است. دوم تبلیغات وسیعی که از جانب رسانه های بزرگ برای آن انجام گرفت و به عنوان شعار اصلی انقلاب در همه جا پراکندش. تصور می کنم که گسترۀ تبلیغ برای این شعار مشخص و یگانه، از تبلیغاتی که برای شعار های اصلی انقلاب اسلامی صورت گرفت، بسیار فراتر می رود.

ولی دلیل دوام این شعار را فقط نمی توان در نقطۀ زایشش جست. چون شاهدیم که هنوز هم به اصرار تکرار می شود و بسیاری با تعصب بر اعتبار آن اصرار می ورزند، کاری خطرناک که به نظر من جنبش را به اغمأ برده است و می تواند آنرا بکشد. به نظر من در این جا می توان چند دلیل اصلی جست. اولی ابهام معنایی این شعار است که به هر کس فرصت می دهد تا هر چه را که مایل است در قالب آن به تصور درآورد و به خود و دیگران چنین تلقین کند که معنا و هدف اعتراضات آنیست که او در سر دارد. متأسفانه کسی متوجه خطر برخاسته از این موقعیت نیست. اگر شعاری یا مطلبی، از خود معنای روشن نداشته باشد و نتوان از آن منطقاً معنایی که بتواند کمابیش مورد اتفاق باشد، استخراج کرد، کشمکش بر سر محتوایش در نهایت با زور حل خواهد شد نه با بحث و استدلال. معنای شعار جمهوری اسلامی که تنها مخرج مشترک تفسیر های متنوع آن اختلاف بر سر معنای اصلی بود، همین طور تدقیق شد.

دلیل دوم را باید در بستگی عاطفی بدان جست که در جای خود قابل درک است. وقتی شما شعاری را پرچم مبارزه کرده اید و در راه آن انواع شداید را متحمل گشته اید و برخی از نزدیکانتان در دفاع از آن به خاک افتاده اند، نمی توانید به این راحتی از آن دل بکنید و طبیعی است که چنین باشد. نمی توان آسان تمام این هزینه را نفی کرد و شعار را بی اعتبار شمرد یا حتی در صورت حفظ اعتبار آن، به تغییرش دل داد.

عامل دیگری هم هست که به نظر من کاملاً سیاسی است و از آن هایی که شمردم خطرناک تر. این امر که شعار «زن…» یک وجه تملیکی هم دارد که از کارکرد های کلی شعار که در بالا شمردم، جداست، هرچند در بسیاری موارد دیده می شود و به هیچ وجه امر نادری نیست. شعار جمهوری اسلامی سند مالکیت خمینی بود بر انقلاب چهل سال پیش و حالا نوبت این یکی است. از روز اول دو گروه بر جنبش اعتراضی که بسا اوقات مصرند انقلابش بنامند، ادعای تملک کرده اند و کوشیده اند تا به عبارت ساده، صاحبش شوند.

یکی برخی گروه های فمینیست که صحبت از انقلاب فمینیستی می کنند. گذشته از این که اصلاً انقلاب فمینیستی چه معنایی می تواند داشته باشد، می توان پرسید که چه شاخصی قرار است این جنبش را فمینیستی کند. نقطۀ شروع مرگ خانم امینی بوده، ولی این به تنهایی کافی نیست. خواست آزادی پوشش که می تواند بیان حق طلبی زنان باشد، تقریباً به طور آنی از صحنه حذف شد و جا به براندازی داد. کاری ندارم که مطالبه چه اندازه واقع بینانه بود. مهم این بود که به هیچ صورت نمی توان فمینیستی خواندش. براندازی خواستی است موجه و مربوط به کل ملت، نه این و آن دسته اش. کشته ها هم، مثل هر انقلابی، بیشتر از بین مردان بودند.

دوم گروه های کرد که چون شعار از خطۀ آنها برخاسته، مصر به حفظ آن بوده و هستند و در اهمیت و عمقش هم بسیار اغراق می کنند. اصرار در کاربرد «ژن، ژیان…» هم کوشش دیگری است برای زدن مهر کردی بر اعتراضات. انقلاب ژینا یعنی انقلاب ما ـ این هم برای جدا کردن حسابشان از بقیه. در این جا هم فقط باید همه گیری اعتراض و تسریش به تمامی کشور را یادآوری کرد که جا به تصاحب قومی نمی دهد. انقلاب زنانه ندیدم، انقلاب منطقه ای و کردی نیز به همچنین. کنار هم نشاندن فمینیسم و کرد گرایی هم مسخره است چون همه می دانند که موقعیت زنان در کردستان چه اندازه سنتی و متحجر و نامطلوب است. بر همه روشن است که بالا بودن نسبی آتش اعتراض در کردستان حاصل جنب و جوش احزاب تجزیه طلب و دارای نفر بود که در این نوع فعالیت ها تجربه دارند.

در پایان بازگردیم به سؤال اصلی این نوشته که عنوان مطلب شده: انقلاب مال کیست؟

اول از همه اینکه انقلابی در کار نیست. آنهایی که اصرار دارند انقلاب شده و به طرز مضحکی طالب به رسمیت شناخته شدت آن از سوی دول غربی هستند. فقط می خواهند مالکیت خویش بر این انقلاب فرضی را به چنین ترتیبی احراز نمایند. یعنی بگویند که به جای دولت مستقر در ایران باید با آنها به عنوان نمایندگان ملت ایران مذاکره شود که نهایت وقاحت است.

دوم این که اگر انقلابی باشد باید ملی باشد، یعنی متعلق به کل ملت ایران، نه این گروه و آن منطقه و این حرف ها.

دیگر این که شعارش باید مطالباتی باشد و همگان را شامل گردد و فایده اش به همۀ ملت ایران برسد.

باید اهداف حرکت به طور روشن و مشخص سیاسی باشد. با سخن آشفته و ذهن مغشوش نمی توان به جایی رسید، در هیچ مورد و بخصوص در انقلاب.

اگر این شرایط جمع شود، راهی برای برون رفتن از اغمای فعلی پیدا خواهد شد و اگر نشود، خیر. انضباط فکری و عملی بهای پیروزی است. تصور نکنید چند رسانۀ مزدور این انضباط را به شما القأ می کنند. سودشان در این است که به قول یکیشان همه چیز درهم بماند تا بتوانند در بلبشو به اهدافشان برسند. منضبط شدن کار خود شماست و باید به رغم اینها انجام بپذیرد.

۱۹ مارس ۲۰۲۳، ۲۸ اسفند ۱۴۰۱

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است rkamrane@yahoo.com