Home هنر و ادبیات آرشیو هنر و ادبیات کو آن پیاله کو-منوچهر برومند،م ب سها

کو آن پیاله کو-منوچهر برومند،م ب سها

کو آن پیاله کو به سر انگشت نغز یار
دیگر تهی ز طاقتم از رنج این خمار

ساقی کجاست ساغر شرب مدام کو
خمخانه را که بست و زمی برد اعتبار

بس ماه و سال رفت و عطشناک مانده ایم
دور از صفای ساغر و آن لعل آبدار

ساقی بیا پیاله به بر گیر و می بریز
در کام تلخ مان که خماریم و بی قرار

در کوی بیقراری دوران فتنه ساز
مفتون فتنه ایم ز رفتار روزگار

آن فتنه آفتی که تبه کرد ملک جم
صاحب دلی نماند و غم آورد زی دیار

آمد جنون و جهل و درآویخت توامان
فتنت ربود عزت و بنمود تیر دار

ساقی بیا و باز سخا کن به بذل می
جامی لبالبم ده و از تشنگی در آر

خواهد “سها ” دمی که نباشد جفا و جور
باز آید اعتبار و نبیند دلی فکار

منوچهر برومند
پاریس هیجدهم اوت دوهزارو بیست و دو