هرگز مبَر زِ ياد-منیر طه
اي يادگارِ خشم و خروشِ جوانيم
اي زندگانيم
اي موجِ سربلند
اي سر دوتا نكرده به سوداي چون و چند
اینک كه عزمِ رزم به پا کردي
جوش و خروش بر فلك آوردي
اینک كه بازوانِ توانايت
تابيده، هم به وقتِ هماوردي
اینک كه چشمهاي درخشانت
رخشيده با حماسة همدردي
هرگز مبَر زِ ياد
زنجيرِ گيسوانِ سپيدم را
تا دستبندِ دستِ سيهكارگان كني