رویاهای بی مادر – ر.س
ما زن های خاور میانه ایم.
همان الهه های مو مشکی.
همان زن هایی که تار تار موهایشان،
عزادار رویاهای ممکن دنیا
ومحال خاورمیانه است.
ما همان افسانه های سیاه گیسیم که
لا به لای موهایمان، عاشقانه های غمگین بیروت
و ظلمت شب های سوریه پنهان شده.
همان هایی که در پیچ و خم زلف هایشان،
بمب های کابل و هرات نشسته.
همان زن هایی که گیسوانشان،از غم سپید نمی شود،
سیاه و سیاه تر می شود،
رنگ روزگار سیاه افغانستان و عراق و خاور اندوه.
ما همان زن هایی هستیم که درد،مثل دجله
در قلب هایمان جاری ست
و بغض گلویمان، از زاگرس بزرگتر است.
خانه ی هر کدام از ما یک کربلا«دشت بلا»ست.
ما زن های خاورمیانه ایم.
ما معشوقه ی قاتل هایمان می شویم.
ما شهرزادهای قصّه گوی داعش و طالبانیم.
ما نوامیس قاتلان صاحب اختیاریم.
ما برای تمام رنج های جهان مادری کرده ایم،
اما از فرزند خودمان سهمی نداریم
ما تکه ای از زمین خاورمیانه ایم که جنازه های زیادی در آن دفن شده
و پر از امیدهای مرده است،
اما باز هم خرید و فروش می شود.
ما همان هایی هستیم که هرروز مرگ را مثل عضوی از تنشان،
مثل موهای سیاهشان،پشت گوش می اندازند و در حالی که صدای مرگ را شبیه یک فرشته ی نا امید،مدام،می شنوند،
مثل تنها سرباز یک ارتش
دنبال فرزندشان می دوند
همان هایی که بالاتر از سیاهی،رنگ لباس هرروزشان است.
همان لباسی که هر صبح به تن می کنند و کنار مردی می ایستند،که ایمان دارد خشم خدا، بیش از مهرش سهم زنان است.
ما وارثان قدیمی ترین خانه های خداییم
خدایی که همه ی پیامبرانش را زنان به دنیا آورده اند
اما هیچ پیامبر زنی ندارد.
ما وارث دین مردمانی هستیم که ما را زنده به گور می کردند
ما متمدن ترین تنهایی جهانیم
ما قدیمی ترین ننگ بشریتیم
ما دلیل هر گناه و هرعذاب، ما خود گناه و عذابیم.
ما همان زن هایی هستیم که به جای گوشواره از یک گوششان مرگ آویخته
و از گوش دیگرشان رؤیاهای محال و محال های رؤیایی
ما همان قوی ترین موجودات جهانیم
که خیلی حق داریم بمیریم
اما مثل تنها بازمانده ی جنگ
زنده مانده ایم که
«رؤیاها بی مادر نشوند»……