جمعه- علی اکبر صالحی
قرار بود يكی از ميان شما
براي كودكان بیخواب اين خيابان
فانوس روشنی از رويای نان و ترانه بياورد!
قرار بود يكی از ميان شما
برای آخرين كارتنخواب اين جهان
گوشهٔ لحافی لبريز از تنفس و بوسه بياورد!
قرار بود يكی از ميان شما
بالای گنبد خضرا برود
برود برای ستارگان اين شب خسته دعا كند!
پس چه شد چراغ آن همه قرار و
عطر آن همه نان و
خواب آن همه لحاف؟!
من به مردم خواهم گفت
زورم به اين همه تزوير مكرر نمیرسد
حالا سالهاست كه
شناسنامههای ما را موش خورده است
“فرهاد” مرده است
و
“جمعه”
نام مستعار همه هفتههای ماست.