به دار زدن محسن- مجید نفیسی
به یاد محسن شکاری
آه باران!
تا چند بر بام خانهی من میکوبی
و خواب مرا میآشوبی؟
آیا از دروازهی زندانی میآیی
که مادر محسن آنجا دیروز
با شنیدن خبر اعدام پسرش
فریادی از جان برکشید؟
پنجره را باز میکنم
تا فریاد او را بهتر بشنوم
از زندان و چوبهی دار
از خاکسپاری و زاری.
میخواهم به خیابانهای ایران بازگردم
در کنار مهساها و محسنها بایستم
و از زن, زندگی, آزادی سخن بگویم
تا حکم اعدام برافتد
ملاقاتل, در دادگاه بایستد
و عصر آدمیت آغاز گردد.
نهم دسامبر دوهزاروبیستودو