بهمن – منوچهر برومند (م ب سها )
ماه بهمن شد و می گرید باغ
هق هق ابر و هیاهوی کلاغ
شاخِ عریانِ درختان گستاخ
هر دم از بادِ دمان شاخ به شاخ
باد اندر تن بی رخت درخت
می چمد تا به بَرَش پوشد رخت
تُندر از ابرِ بد آیندِ عیان
تابد آن آتشِ سوزنده دمان
همه سو باز نشیمنگه زاغ
بوم با زاغِ سیه پوش ایاغ
رهروان خیس و خَمان و لرزان
می وزد تندر و توفان ارزان
آن طرف دور تَرَک کُنجِ اتاق
می دمد گرمی از آن گِرد اجاق
صرصر و صولت سرمای زمان
باغبان هیچ نیازارد از آن
تندر و بیمِ سیه روزیِ سخت
باغبان خواب و خیالش زآن تخت
باک او نیست زِ دم سردی باغ
آتشِ سرخ دَمَد شعله ی داغ
۵ / ۱۱ / ۱۴۰۰