گرته برداری یا پرتو نگاری- رامین کامران
به کرات در بارۀ چند و چون تبلیغات پهلوی نوشته ام و بر این امر که در آن ها تصویر جای گفتار و استدلال را گرفته است و مجموعه ای پدید آورده که مناسب ذهن خردسالان یا بزرگسالان خرد عقل است تأکید ورزیده ام ـ آخرینش مقالۀ هپروت پهلوی بود. این نگاره ها نمی تواند موضوع بحث و نقد قرار بگیرد چون سطح صاف و لغزنده اش جایی به انداختن قلاب بحث نمی دهد. ولی این بدان معنا نیست که رد و نفیشان ممکن نیست. هست و به خوبی هم هست و آقای توکا نیستانی همین را هدف تعقیب می کند و به طرزی درخشان هم از عهده برآمده است.
تصاویر پر شماری که او با ذوق و همت بسیار مانند رگبار ولی رگباری که هر شلیکش دقت کار تک تیراندازان را دارد، به رسانه های اجتماعی روانه می سازد، واروی تبلیغات ابتدایی و دروغپردازانۀ دم و دستگاه پهلوی است.
ممکن است برخی این آثار را کاریکاتور به حساب بیاورند، به دلیل طعنه و استهزایی که در آنها درج است ولی این تصاویر از حد ساده نگاری کاریکاتور بسیار فراتر می رود. درست است که هرکدام میتواند در جای خود مایۀ لبخند باشد، ولی تنوع جمعشان از جهت بیان احوال، چند بعدی بودن نگاه و گونه گونی مضامین بسیار غنی تر از آنیست که در انواع کاریکاتور به آنها خو گرفته ایم. اغراقی اگر در آنها هست کاملاً مهار شده است. طراح با اغراق نیست که نظر شما را جلب می کند و احیاناً همدلی را در شما برمی انگیزد، با انگشت نهادن بر وجوه اساسی و عمیق امر است که چنین می کند. چهره هایی که نقش می کند از جنس پرتره است، احوال و ایستار گوناگون سوژه را به شما نشان می دهد، در موقعیت های مختلف قرارش می دهد و به اقتضای مورد تمامی وجوه شخصیتش را بازسازی می کند ـ بر خلاف اکثر کاریکاتوریست ها که چهره ای قالبی و ساده می سازند و در موقعیت های مختلف قرارش می دهند. در طرح های او همه چیز سیال و در معرض تغییر است. به این ترتیب ابعاد مختلف شخصیت پهلوی که البته سبک مغزی بعد اصلی آن است، به تناسب فرصت خودنمایی پیدا می کند. همه جا همان آدم است ولی هر بار از زاویه ای به ما نموده می شود.
تماشای تصاویر تبلیغاتی پهلوی و مقایسه شان با نگاره های نیستانی، فرصتی گرانبها برای مقایسه عکس و نقاشی و ادعای این دو در بازتاب دادن حقیقت فراهم میاورد. فرض پذیرفته این است که عکس با انعکاس مکانیکی نقش ها، واقع گراست و این واقع گرایی پایه ای می شود برای راستگو شمردن آن. تبلیغاتی هم که صحبتش را می کنم با استفاده از همین گرایش معمول است که کار خود را پیش می برد: ببینید چطور بود، این هم عکسش! خوب، اگر مقصود ترسیم شکل بیرونی چیزی باشد، باید حق را به عکاسی داد که آنرا به دقت ترسیم می کند. ولی اگر هدف ثبت کردن حقیقت چیزی باشد، نمی توان به همین قناعت کرد. البته همیشه می توان گفت که نگاه هر تصویر پرداز حقیقتی را می بیند که خاص خود اوست و با آن چه دیگری می بیند متفاوت است ولی این را نیز همیشه میتوان اضافه کرد که حقیقت مطلب معمولاً ورای ظاهر آن قرار دارد و در بند ظاهر ماندن راه دستیابی بدان را مسدود می سازد ـ باید از آن فراتر رفت، حال هرکس به سبک و سلیقۀ خود.
حقیقتی که نیستانی می بیند و به ما هم نشان می دهد حتماً ورای صیقل مصنوعی تصایر تبلیغاتی قرار گرفته است و با پرده دری اوست که هویدا می گردد. در این جا نقاشی است که راستگوست و در مقابل آن، عکس بیش از ادعای کاذب واقعگرایی چیزی ندارد که به شما عرضه نماید. عکس با زیباسازی می کوشد تا شما را با واقعیتی باسمه ای بفریبد و نقاشی با نشان دادن آنچه که الزاماً زیبا نیست و قالبی هم نیست، به شما راست می گوید، اصل داستان را برایتان بازگو می کند. آنچه نقاش ما دستکاری می کند حقیقت امور نیست، ظاهر فریبندۀ آنهاست. عکاسی با تظاهر به نقش برداری بی دستکاری در پردازش تصویر، با فرض شمردن اینکه عکس برگردان واقعیت است، ریا میکند ولی نقاشی با قبول دستکاری، حرفش را با صداقت می زند و ماهیت سوژه را به شما نشان می دهد ـ نوعی پرتونگاری واقعیت.
کارهای نیستانی طرحهای گئورگ گروس، نقاش معروف آلمانی اوایل قرن بیستم را در ذهن من تداعی میکند. یادآوری کنم که گروس هم در کاریکاتور بسیار طبع آزمایی کرده بود و بسیاری از آثارش را می توان در جایی بین نقاشی و کاریکاتور قرار داد. او نگارگر آلمان بعد از جنگ جهانی اول بود، با کهنه سربازان ناقصش، با روسپیان زشتش، با سیاستمداران مرتجعش، با افسران شق و رقش، با ثروتمندان بی شفقتش… دنیای زشتی در اطراف خود می دید و نقشش را چنان ثبت می کرد که به چشمش میامد ـ صداقتی که معمولاً از هنرمند انتظار می رود. نیستانی هم رسواگر و ریاستیز است. انگیزۀ اصلیش در پیشه کردن این روش سیاسی است، مثل مورد گروس و گروه بزرگی از هنرمندان دورۀ وایمار. من با سوابق کار های هنری وی آشنایی ندارم، ولی به نظر میاید که سیاست است که چشمش را به حقیقتی که ترسیم می نماید، باز کرده. واکنش اخلاقی به ریا، همیشه و همه جا واکنشی است مبارک و محترم. او زشت نگار نیست، واقع نگار است و ارزش اصلیش در همین است، در اینکه نگاهش را از قید تصاویر سطحی و رسمی رها کرده. یادآوری کنم که نقاش مسئول زشتی واقعیت نیست.
با این همه، به نظر من آن چه که وی تا به امروز کرده، بخش کوچکی از توانایی اوست و مسافت کوتاهی از راهی که قادر به پیمودن آن است. در عین دانستن قدر کارهای او، چه از بابت هنری و چه سیاسی که حتماً ارزشش در چشم من کم از هنر نیست، تصور می کنم که این توان بسیار بیشتر از آن است که بخواهد صرف هیچکسی در حد پهلوی بشود ـ حال هر قدر بارآور هم باشد. ما در دوران زشتی زندگی می کنیم، نه فقط در ایران، بل در همۀ جهان. توان نیستانی در حدی است که میتواند نگاه و نقش هایش را بسیار از ایران فراتر ببرد، هرچند آنچه جداً امیدوارم که انجام دهد گستردش فرش نقاشیش به پهنای ایران است.
ما از انقلاب ایران و ایران انقلابی تصاویر هنری کم شماری داریم که قابل اعتنا باشد، چه نوشتاری و چه تصویری. نقاشی های رسمی را هم که همه می دانیم از چه قسم است. باید این هنر انقلابی باسمه ای، همان پردازشی را به خود ببیند که تبلیغات مضحک پهلوی. باید قلمویی این دوران مهم تاریخ ما را از دریچۀ هنر ثبت و ضبط کند و شاهدی بشود بر پختگی فرهنگی کشورمان. بسط یافتن توان و نگاه نیستانی می تواند در پر کردن این خلاء نقش بزرگی ایفا کند و کراهت عمیق این دوران را، چنان که باید، در تاریخ هنرمان ثبت نماید. امیدوار باید بود که چنین بشود.
۲۶ مهر ۱۴۰۳، ۱۷ اکتبر ۲۰۲۴
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است