خصلت عصر کنونی و شرقستیزیِ ایرانستیزانه- توفان
خصلت سیاسی تحولات کنونی جهان که سایهاش بر سایر رویدادها نقش افکنده و آنها را تحتالشعاع قرار داده، محصول مقابله کشورها، خلقها و طبقه کارگر جهان با نظمی است که آمریکا با سابقه استعماری، غارتگرانه، کشتار گسترده، قدرت نظامی و تحمیل استیلای دلار به جهان مسلط گردانده است. مقاومت طبیعی و انسانی که در مقابل این سلطه استعماری پدید آمده است دیگر قابل انسداد نیست و راه خود را از میان انبوهی از تضادها، تناقضات، ناهمواریها با خشمی جوشان به جلو میگشاید. البته این بدان مفهوم نیست که آمریکا و متحدینش از مقابله به مثل دست برداشته و فورا بر اساس منطق عقلانی تسلیم میگردند. خیر! امپریالیسم ببرکاغذی از نظر استراتژیک ولی قدرتمند از نظر تاکتیکی است. جهان انسانی ما جهان مبارزه عقل طبقاتی و تامین منافع غارتگران در مقابل غارتشدگان است. آنها برعکس بیرحمانه تلاش دارند که وضعیت سابق را در جهان حفظ نموده از بقای کهنه در مقابل ظهور نو حمایت کرده و در بدترین حالات کمترین خسارت را متحمل شوند. این بازی غارتگران جهانی که همان سیاست تحمیل استعماری نظریات غرب است، اشکال بیرحمانه به خود میگیرد و از جنگ، تهدید اتمی، کودتا، لشگر کشی و نظایر آنها تا دخالت آشکار در امور داخلی کشورها، تحریک به تروریسم، جنگهای محلی و منطقهای، آشوب در ممالکی که تن به صفبندی گذشته نمیدهند ادامه دارد. ما در سراسر جهان با وضعیت شکننده سیاسی روبرو هستیم و معلوم نیست در ده سال آینده مرزهای جغرافیائی امروزی در جهان و به ویژه در منطقهای که ایران در آن قرار دارد تغییر نکند.
به این جهت این ممالک باید به یک انتخاب تاریخی دست بزنند که مبتنی بر واقعیت سیر تحولات آتی جهان باشد. باید دید جهان به کدام سمت پیش میرود و چرا باید به موقع در سمت صحیح تاریخ قرار گرفت. برای گزینش این رفتار پرمسئولیت طبیعتا باید از تجارب تاریخ پربهای گذشته ایران و تجربیات دوران ننگین حکومتهای ناتوان قاجار و یا دودمان خودفروخته پهلوی که ایران را به غرب فروخته بود و تحت عنوان بازی سیاسی «بیطرفانه» میان غرب و شرق و اتخاذ «سیاست مستقل و ملی» – آنهم فقط در حرف و تبلیغات – عملا گماشته تمام عیار غرب بود، آموخت. ایران هیچگاه در تاریخ معاصر خود روی به شرق نداشته است. تاریخ زجرها، رنجهای ایران، پیروی کورکورانه از غرب و غربزدگی بوده است و هنوز هم هست. تبلیغات روسهراسی و چینستیزی محصول همین شستشوی مغزی و سیاست استعماری است.
این آموزش تجربی از گذشته و گزینش تاریخی برای راه آینده از منظر درک نیروهای ایراندوست، مترقی و دلبسته به سرنوشت ایران، ربطی به حاکمیت کنونی و جمهوری اسلامی ایران ندارد. وابسته به این است که کشور ایران برای ادامه بقاء و پیشرفت مبتنی بر این تجارب غنی تاریخی، چه اهدافی را باید در مقابل خود برای رهائی قرار دهد. این انتخاب ملی، سرنوشتساز و تاریخی را نمیتوان به سرنوشت و ماهیت حکومت مستقر در ایران گره زد. این انتخاب، یک انتخاب ملی با منافع درازمدت، تصمیم در مورد گزینش واقعبینانه جهت پیشرفت تاریخ است و حاکیست که کشور ما در کدام سمت تاریخی باید قرار بگیرد.
در سمت تجربه دردناک و غارتگرانه غرب که ایران را به خاک و خون کشید و تاریخ گذشتهی حداقل دو قرن اخیر ایران مملو از این دردهاست و یا در مسیری قرار گیرد که میخواهد به این رنج تاریخی پایان دهد. حکومتی که در این ریلگذاری تاریخی در سمت پیشرفت و تحول قرار گیرد به طور عینی نقش مثبتی برای آینده ایران ایفاء میکند صرفنظر از نوع حاکمیت آن.
پارهای ایرانیان که فاقد آیندهنگری بوده، در کنار غرب قرار داشته و در شیپور آنها میدمند و دمیدهاند، بدون توجه به منافع ملی و آتی ایران، نوع تحلیل و ارزیابی خویش حول این تصمیمگیری تاریخی را، وابسته به وجود نوع حکومتی میکنند که در ایران بر سر کار است. در حالی که ما در اینجا با یک گزینش ملی روبرو هستیم و نه انتخاب طبقاتی. مهم برای آنها این است که حکومت ایران پیرو غرب باشد و همان سیاستهای خانمانبرانداز زمان تسلط دودمان پهلوی را در ایران سامان دهد. کعبه آمال و قبله آنها واشنگتن و لندن است و وجود جمهوری اسلامی ایران که حتی آن را سرمایهداری نیز نمینامند، بهانهای بیش نیست تا به توجیه ایرانستیزی خویش بپردازند. اگر همین جمهوری اسلامی کنونی ایران، با همین «محسنات» یوغ آمریکا را به گردن بگیرد و به سمتی رود که ارباب اشاره میکند، همین «آخوندها» برای این مزدوران قابل دفاع خواهد بود، زیرا این صفبندی جدید به بقاء وضع ناعادلانه سابق جهانی در خدمت اربابان آنها یاری میرساند. در میان این صف آشفتهفکران جریانهائی هم هستند که به علت تحلیل نادرستی که از وضعیت ایران و جهان داشتهاند و دارند با تشدید تضادهای ملی و طبقاتی چه در عرصه جهانی و چه در میدان داخلی برای تعیین سیاست خود در مخمصه قرار گرفتهاند و با سیاست گردش به شرق ایران به سبب استقرار جمهوری سرمایهداری اسلامی در ایران به مخالفت و نقزدن میپردازند و میخواهند این مخالفت غیرعقلانی خود را با انبوهی از شعارها و اعتراضات بورژوالیبرالی پر سر و صدا و توخالی، تحتالشعاع قرار دهند تا ذهنیت شنونده را از بیان پرسشهای جستجوگرانه منحرف گردانند.
این وضعیتی است که ایران در آن به سر میبرد. تشدید تضاد در داخل و آتش زدن هیزمهای نارضائی توسط پروژههای امپریالیستی که فقدان رهبری انقلابی به آنها میدان میدهد، زمینهای از ناامنی و ناآرامی خلق میکند که مسایل واقعا عمده تحتالشعاع مسایل سطحی و غیرعمده قرار میگیرند. رهبران سردرگم، آشفتهفکر، خردهبورژواهای عجول و تهیمغز که فاقد دید درازمدت مبارزاتی هستند، بازیچه دست لحظه و نتایج کور و زودرس حضور توده در خیابان قرار میگیرند و در همان زمینی بازی میکنند که ارتجاع جهانی و در مورد کشور ما، یعنی غرب جنایتکار و غارتگر قرار گرفته است.
ارتجاع جهانی برای رسیدن به نیات شوم خود طبیعتا سکوت نمیکند. آنها در ایران به بسیج اصلاحطلبان که اساسا امروز در حکومت نیستند، دست میزنند تا با تکیه بر زبان و قلم آنها به شورشهای اجتماعی در ایران دامن زنند. اصلاحطلبان که بیشترین مدت را در ایران بر سر کار بودهاند و خودشان یکی از مسببان مهم این فجایع اقتصادی، بیعدالتیها، فساد، رانتخواری، دزدی و سرکوب در ایران هستند با شناختی که از کارکرد خودشان در گذشته داشته و از ضعفهای جناح کنونی حاکمیت واقفند، بهترین متحد غربگرایان و سیاستمداران گردش به غرب در ایران محسوب میشوند. آنها نقش مهمی در به گمراه کشاندن اعتراضات مردم به حجاب اجباری و قتل مهسا امینی ایفاء کردند و در تمام این دوران چندماهه ناآرامیها، در شیپور غرب مینواختند.
این یاران غرب در نمایشات اعتراضی ناتو در اروپا و از جمله در برلن، به بهانه قتل مهسا امینی در زیر شعار بیمعنائی که «هر کس از ظن خودش یار آن» میشود، لباس «زن زندگی آزادی» به خود پوشاندند، با شعارهای ضدروس و مبارزه با ولادیمیر پوتین، در مخالفت با دولت قانونی سوریه و حمایت از تروریسم داعش و اسرائیل برای تقویت سیاست کلان گردش به غرب به میدان آمدند. این سیاست مکمل سیاست روسستیزی و چینهراسی این اصلاحطلبان در ایران است که تا کنون چندین بار جزایر کیش، قشم و سایر جزایر ایران در خلیج فارس و تمام ماهیها، آبزیهای آن خلیج را به چینیها فروختهاند و اسناد جعلی آن را برای تحریک و فریب افکار عمومی منتشر کردهاند. البته ایران با چین به پاس حکومت دولتمردان اصلاحطلب هرگز مراوده دوستانهای از بدو انقلاب تا کنون برقرار نکرده، در این روابط خرابکاری نموده و امروز نیز که دستشان موقتا از امور جاری تا حدودی کوتاه شده است، فقط به اشاعه دروغ و تحریف در مورد مناسبات ایران و چین محدود شده است. سیاست اصلاحطلبان و ایرانستیزان غربگرا مانند گربه مرتضی علی است، از هر طرف پرتش کنید با دست و پا بر زمین میافتد. دست پای سیاست آنها همواره مضمون چینستیزی دارد. این مبلغان ضدچینی قادر نیستند مصالح و منافع ملی ایران را در این دوران تاریخی تشخیص دهند و به تکرار اکاذیب دشمنان ایران میپردازند تا از گردش ایران به سمت شرق و اتصال ایران به دالانهای تجاری- اقتصادی- سیاسی- راهبردی شرق به غرب و جنوب به شمال محروم شود. برای کسانی که گماشتگی غرب و در راسش آمریکا را عین آزادی و استقلال تعریف میکردند و میکنند طبیعتا مفهومی به عنوان سیاست مستقل و ملی وجود ندارد. برای آنها سیاست نه شرقی و نه غربی در عرصه خارجی تعیین منافع ملی در این تحرکات شگرف جهانی نیست، بلکه دوری از معبود آنها غرب است که کولهبار رنج و عذابش هنوز بر شانه ملت ایران سنگینی میکند.
غرب به یاری مزدورانش در ایران در پی ایجاد یک حرکت خیابانی انبوه از ناراضیان جان به لبرسیده شوربختانه ولی کوتهبین و غضبآلود است تا در ایران بر ضد منافع ملی ایران و سرنوشت میلیونها ایرانی در قرن آتی ناآگاهانه و با توهم نقش بازی کنند. البته شواهد دال برآن است کسانی که به درستی سیاست گردش به سوی شرق را در برنامه خود دارند، ظاهرا هنوز از آن قدرتی برخوردار نیستند که در مقابل این تهاجم دشمنان داخلی و خارجی ایران مقاومت نمایند. سیاست گردش به شرق به شدت شکستنی است. تبلیغ دشمنان اتخاذ سیاست مستقل برای ایران این است که گویا گردش به شرق مترادف نوکری چین و روسیه میباشد.
نئولیبرالها، که کارگران ایران را به بردگان بدل کردهاند و هر روز با خصوصیسازی و حیف و میل منابع عمومی که متعلق به مردم است فربهتر میشوند در این نوای کنسرت چینهراسی و روسستیزی میدمند و آن چنان ته دل رقبای خویش را از درون خالی کردهاند که آنها نیز در بحثهای خود با توجه به زمینه طبقاتی و ناآگاهی سیاسی، دورانهای گوناگون تاریخ روسیه یعنی تزاریستی، شوروی سوسیالیستی لنینی- استالینی و سوسیالامپریالیستی خروشچفی- برژنفی و امپریالیستی پوتین را درهم میآمیزند و به تعامل با مخالفان دست میزنند. موافقان گردش به شرق نه تنها قادر با مقابله با استدلالات فتنهانگیز اصلاحطلبان نئولیبرال نیستند، بلکه حتی خودشان نیز برخی از استدلالات آنها را به عاریه میگیرند. از جمله این که به نقد قرارداد 1921 شوروی با ایران دست زده و دولت سوسیالیستی را اشغالگر ایران معرفی میکنند. انسان حیرت میکند که چگونه امکان دارد تا بدین حد بشود تاریخ معاصر ایران را وارونه جلوه داد. این بیخبری از تاریخ ایران و گسل نسلها در نتیجه سرکوب ارتجاع داخلی، پرده ابهامی بر مناسبات ایران و شوروی در زمان سوسیالیستی بودن این کشور میاندازد. شوروی سوسیالیستی در بعد از انقلاب کبیر اکتبر از همه قراردادهای استعماری تزاریسم در ایران چشم پوشید و از استقلال ایران به دفاع برخاست و امپریالیسم بریتانیا را که ایران را اشغال کرده بود به عقبنشینی واداشت. این قرارداد ضامن استقلال و بقاء ایران بود. در فصل اول قرارداد دوستی شوروی سوسیالیستی با ایران آمده: «دولت شوروی روسیه مطابق بیانیههای خود راجع به مبانی سیاست روسیه نسبت به ملت ایران … یک مرتبه دیگر رسماً اعلان مینماید که از سیاست جابرانه که دولتهای مستعمراتی روسیه – که به اراده کارگران و دهاقین این مملکت سرنگون شدند – نسبت به ایران تعقیب مینمودند قطعاً صرف نظر مینماید. نظر به آنچه گفته شد و با اشتیاق به این که ملت ایران … بتوانند آزادانه در دارائی خود تصرفات لازمه را بنماید، دولت شوروی روسیه تمام معاهدات و مقاولات و قراردادها را که دولت تزاری روسیه با ایران منعقد نموده و حقوق ملت ایران را تضییع مینمود، ملغی و از درجه اعتبار ساقط شده اعلان مینماید».
دولت شوروی حقوقی به ایران برای دریا نوردی در بحر خزر عطا نمود که استعمار تزاریسم از ایران دریغ میکرد. شورویِ کارگران و دهقانان دست دوستی به سوی ایران که در همسایگی جنوبیش قرار داشت دراز کرد. برای عقل سلیم طبیعی بود که در ما به ازاء این حسن دوستی و همجواری از دولت ایران بخواهد که استقلال ایران را حفظ کرده و ایران را به پایگاه خرابکاری، تروریسم، نظامی و پلیس جنوب انگلیسی و قرارداد 1907 تا 1919علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بدل نگرداند. در متن قرارداد در فصل پنجم و ششم به این موارد اشاره شده و میآید: «طرفین … موافقت حاصل کردند که هر گاه ممالک ثالثی بخواهند به وسیله دخالت مسلحانه سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد روسیه قرار دهند و اگر ضمناً خطری سرحدات دولت جمهوری اتحادی شوروی روسیه خودش نتواند این خطر را رفع نماید دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدامهای لازم نظامی را به عمل آورد دولت شوروی روسیه متعهد است که پس از رفع خطر بلادرنگ قشون خود را از حدود ایران خارج نماید.». متاسفانه دولتهای بعدی ایران این دست دوستی راهبردی را پس زدند. نخست رضاخان که با دستور و دخالت امپریالیسم بریتانیا بر سرکار آمده بود، مرتب جای پای امپریالیسم بریتانیا را در ایران تقویت میکرد و قرارداد استعماری دارسی را به نفع پایگاههای اقتصادی، سیاسی، نظامی و جاسوسی بریتانیا در ایران تمدید نموده و سپس پای نازیهای هیتلری را که با شوروی در حال جنگ بود به ایران کشانید که در ایران فعالانه جولان میدادند. سپس در دوران محمدرضا شاه و حتی حکومت ملی دکتر مصدق از فروش نفت تحریم شده ایران به شوروی خودداری کردند، پای سازمان جاسوسی اصل 4 ترومن را که در کودتای 28 مرداد نقش بازی کرد به ایران باز کردند، افسانه 11 تن طلای ربوده شده ایران توسط شوروی را سر دادند، تلاش داشتند در مرز شوروی اکتشاف نفت در شمال ایران را در اختیار بریتانیا و آمریکا بگذارند که تا به امروز هم بر این دروغ تکیه میکنند و ایران را به پیمان بغداد و سنتو کشاندند که به پیمانهای ناتو در غرب و سیتو در شرق آسیا وصل گردد و بعد قرارداد دو جانبه نظامی همکاری با آمریکا را منعقد کرده و50 هزار مستشار نظامی آمریکائی با مصونیت قضائی را به هزینه مردم به ایران تحمیل نموده و در مرز شوروی دستگاههای جاسوسی استراق سمع ساختند و… تمام این موارد نقض روشن قرارداد دوستی ایران و شوروی بود. حتی حکومت بعد از انقلاب نیز با احترام به آمریکا دستگاه استراق سمع و جاسوسی مدرن آنها در مرز شوروی را که باید منطقا توسط دولت ایران مصادره میشد، به آمریکا در زمان دولت بازرگان پس دادند و آقای ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه وقت جمهوری اسلامی، ابطال این قرارداد دوستی با شوروی را رسما اعلام کرد و همان دردسری را با همسایگان ایران بعد از فروپاشی شوروی به وجود آورد که هنوز هم با آن از نظر حقوقی، در دریای خزر درگیریم. آنوقت نئولیبرالها و اصلاحطلبان و دشمنان آینده ایران راه میافتند و بر شالوده سیاست تحمیق، تحریف و سرکوب که خود بانی آن بودند، به جعل و تحریف تاریخ پرداخته و با آن سرمایه استقراضی به روسستیزی و چینهراسی دامن میزنند تا مانع سیاست گردش به شرق شوند. جناحی که سودای گردش به شرق را در ایران دارد ظاهرا جُربزه پیش بردن این مبارزه و نهادینه کردن این سیاست در منطقه را ندارد. هیچکدام از سیاستهای تنشافزائی و تشنجفزونی در همسایگی ایران و از جمله در مرز افغانستان در خدمت سیاست گردش به شرق که به امنیت و آرامش نیاز دارد نیست. غربگرایان ایرانستیز هنوز از قدرت بیکرانی در ایران برخوردارند که تنها با تکیه به نیروی توده مردم و زحمتکشان میتوان این دژ مسموم غربی را درهم شکست و راه تحول و پیشرفت آتی ایران را فراهم نمود. متزلزل عملکردن، فقط به نفع ارتجاع مغلوب است و سرانجام دسیسههایش موفق میگردد.
توفان شماره ۲۸۰