کار، کار انگلیسی هاست (12)– نویسنده : jack straw جک استراو- برگردان : کیومرث صابغی
فصل هفتم
سر گروهبان شاه – با کمک بریتانیا
” به نظر میرسد که فرض همه بر این است که من کودتا را براه انداختم. شاید در قالب کلی فرض درستی باشد ” جناب ژنرال ادموند آیرون ساید ( Ironside ) ، فرمانده انگلیسی نورپرفورس ( Norperforce ) – مخفف قوای شمالی ایران ( The North Persian Force ۱۹۲۰ – ۱۹۲۱ میلادی
نورپرفورس آخرین دسته از نیروهای نظامی انگلیسی در ایران در سال ۱۹۲۰ میلادی بود که در قزوین مستقر بود. هدف از باقی نگهداشتن این نیرو در این منطقه حفاظت از شاهراه های نفتی که صدها میل دور تر، یعنی واقع در جنوب کشوربود، نبود. هدف جلو گیری از تجاوزات بلشویک ها و محافظت از دروازه عقبی راه های بریتانیا در هند بود. فرماندهی این قشون در اواخر اکتبر سال ۱۹۲۰ میلادی در دست ژنرال ادموند آیرونساید بود. وی سربازی برجسته و متشخص بود که با شرکت در جنگ بوئر و همچنین در دو جنگ جهانی در سال ۱۹۳۹ میلادی به سمت فرماندهی گارد سلطنتی انگلستان منتصب شد. با قامتی نزدیک به ۲ متر و اندامی ستبر حضوری چشمگیر داشت. وی صاحب استعدادی سرشار در آموزش زبان بود: به ۱۴ زبان تکلم می کرد، به ۵ زبان تسلط کامل داشت و در استفاده از زبان فارسی و اردو هم روان بود. برغم تسلیم یک گروهان در بندر ازلی در سال ۱۹۲۰ میلادی انگلیس هنوز یک نیروی ۶,۰۰۰ نفره در شمال ایران داشت . فرماندهان ایرونساید در بغداد از پیش به وی اطلاع داده بودند که وی شرایط در ایران را ” گونه ای دیگر” خواهد یافت و ازآنجا که از لندن فرمان خاصی صادر نشده است، سفر وی همراه با سیاست نظامی معینی نیست. مسئولیت اساسی وی جلو گیری از تجاوزات بلشویک ها و ” ورود آنان به فلات ایران ” است. البته مدتی بعد مسئولیت تجدید سازمان بریگاد قزاق ایران هم به این سمت افزوده شد. این بریگاد در سال ۱۸۷۹ میلادی در زمان ناصر الدین شاه از روی مدل قزاق های روسی تشکیل یافته بود. افسران عالیرتبه این تیپ قزاق همگی از میان امرای ارتش شاهنشاهی روسیه انتخاب شده بودند و علت این نظم هم تضمین کردن میزان و توانائی تاثیر گذاری این کشور در ایران بود. و تا آن زمان نشان داده شده بود که این بریگاد سازمان یافته ترین و موثر ترین واحد نظامی در خدمت شاه بود. و نقش تاثیر گذار خود را در واقعه شکست موقتی ملیون در ماه ژوئن سال ۱۹۰۸ میلادی و به توپ بستن ساختمان مجلس به نمایش گذاشت. نفرات این بریگاد در ماه های میانی جنگ اول جهانی به ۸,۰۰۰ فرد بالغ شده بود و وقتی انقلاب سال ۱۹۱۷ میلادی بلشویکها روی داد ، تعدادی از آن افسران از بریگاد بیرون رفتند و به قشون نظامی روس های سفید پیوستند .
ارزیابی آیرونساید ازعلت باقیماندن بقیه افسران روسی در بریگاد این بود که ” صرفنظر از انگیزه شان حضور و نقش فرماندهان این بریگاد در ایران خلاف مصالح و منافع انگلستان است” و افزود که ” اینان آدمهای خائن و بیکفایتی هستند”. هرمان نورمن ،سفیر انگلستان، بر این نظر بودکه حضور فرماندهان روس سفید در ایران و در خدمت شاه و انگلیس می تواند این شبهه را بوجود آورد که ما مشغول توطیه علیه دولت روسیه هستیم و این شبهه خطرعمل متقابل از طرف آنان را بالا ببرد.
اولین اقدام آیرونساید نصب دستگاه های شنود بود و حاصل این کار تأیید سوء ظن وی نسبت به افسران روسی بود که کوشش می کردند شاه را متقاعد کنند که ” هر چه زودتر خود را از شر انگلسی ها خلاص کند “، و وقتی تلگراف فرمانده کل بریگاد وسولود استارلوسلکی ( Vsevolod Starosselky ) مبنی بر دستور وی به افسران بریگاد توسط شنود های آیرونساید رهگیری شد آیرونساید متن این دستور را تغییر داد. استارولوسکلی دستور صادر کرده بود که بخشی از بریگاد بطرف شمال قزوین به حرکت درآیند. اما فرمانی که افسران دریافت کردند مبنی بر این بود که به ناحیه ای بنام ” آقا بابا “، که انگلیسی های در انتظار توقیف آنان بودند، برسند و آنگاهی که سعی کرد پیامی مجدد برای آنان ارسال کند، آن پیام نیز رهگیر شد. وی در تله ایرونساید گرفتار شده بود و بازداشت شد. سر انجام شاه متقاعد شد که فرمان خلع استارولوسکی و اخراج تمام افسران و فرماندهان روسی از ایران را صادر کند. در کتاب خاطرات آیرونساید – راه پر فراز و نشیب فرماندهی – آمده است که متعاقب آن حادثه ، آیرونساید شروع به تغییر شکل بریگاد کرد به نظر وی ” بریگاد شرایطی وخیم داشت،سلاح نظامی بکار بخوری نداشت ، یونیفورم بی اندازه رقت باری داشت و نفرات زیادی از سرما و تب رنج می بردند ” و سئوال اساسی تر این بود که از میان افسران ایرانی کدامیک لیاقت فرماندهی تیپ را داشت. ” نقطه ضعف این عده از افسران ایرانی این بود که هیچگاه اجازه نیافته بودند که مسئولیتی عهده دار شوند .” — تصمیم گیری ها همیشه به عهده افسران روسی بود. وی اضافه می کند که : ” من و جناب سرهنگ اسمیث ( Colonel Smythe ) متوجه شدیم که بتدریج حواسمان بسوی قشون تبریز ( اتریاد – کلمه ای روسی به معنای قشون است . مترجم ) بر می گردد . سربازان این قشون همیشه با نشاط بودند و فرمانده آنان آدمی بود نزدیک به دو متر قد و سر شانه هائی فراخ با چهره ای چشمگیر. دماغ عقابی شکل و چشمان براق وی قیافه غیر منتظره ای را نمایان می ساخت …اسم وی رضا خان بود. و بدینگونه ، کسی که قرار بود سر نوشت پر عظمت آینده ایران را در دست گیرد ، مورد توجه قرار گرفت . ما تصمیم گرفتیم که وی را بلافاصله به مقام فرماندهی بریگاد قزاق منتصب کنیم ” .
رضا خان در سال ۱۸۷۸ میلادی ، در خانواده ای فقیر در ایالت مازندران ،منطقه سواحل جنوبی بحر خزر، به دنیا آمده بود. وی در ۱۶ سالگی به قشون قزاق های ایرانی پیوست و در طول زمان خدمت خود با درجه گروهبانی و سپس نایبی مسئول توپخانه شد. و وقتی آیرونساید وی را کشف کرد به درجه فرماندهی رسیده بود که در مدتی کوتاه به درجه سرهنگ دومی و سپس سرتیپی رسید .
ایران در این زمان ، بلافاصله بعد از جنگ ، شرایطی وحشتناک داشت. در بعضی از مناطق کشور از هم گسیختگی زیادی به چشم می خورد. در روزهای آغازین ماه ژانویه سال ۱۹۲۱ اوضاع ایران را آن چنان اضطرابی فرا گرفته بود که وزیر مختار انگلیس دستور صادر کرد که زنان و کودکان همه کشور های اروپائی و همچنین آنانی که توانایی تحمل شرایط را ندارند هر چه زودتر ایران را ترک کنند. احساسات ضد بریتانیائی غلیان کرد و سیاست دوگانه بانک شاهنشاهی ایران ( متعلق به بریتانیا ) منوط به اینکه اعتبارات اروپائی فقط شامل حال اروپائی ها می شود” و تحت هیچ شرایطی به ایرانی ها تعلق نخواهد گرفت ” به این احساسات مدد رساند . شاه را حالت سکته دست داده بود. نورمن طی تلگرافی به کرزن گفت که: ” وی ( شاه ) معتقد است که به خاطر همگامی و همآیی با سیاست های ما و گوش دادن به حرف های من محبوبیت اش را از دست داده است و حالا ما قصد داریم حمایتمان ( قشونمان ) را از ایران بیرون بکشیم . حمایتی که بدون آن ایران نمی تواند به حیات خود ادامه دهد . وی از تغییر مسیر سیاست ما شاکی نبود …ولی اگر پس از خروج ما به دست بلشویک ها، که احتمالا بلافاصله پس از خروج ما وارد ایران خواهند شد، بیفتد بی شک حیاتش را از دست خواهد داد. و اگر به دست بختیاری هاهم بیفتد همان سرنوشت شامل حالش خواهد شد ” .
قرارداد انگلو-پرشیا اگر چه در نتیجه فشارهای کورزون ظاهرا هنوز در شرف تغییر و اصلاح توسط شاه بود لکن عملا ماهها بود جان تسلیم کرده بود. در روز ۳ م ماه فوریه کابینه جدید مشغول به کار شد ولی از آنجایی که خواهان لغو قرار داد بود و در ضمن علاقمند به باز گشائی مجلس که امکان تصویب قرار داد را محتمل می دید نبود به فرمان شاه ۳ روز بعد از آغاز کار مستعفی شد و کابینه قبلی رسمیت گرفت. این کابینه هم دو روز بیشتر دوام نیافت – همزمان ۴۰ تن از نمایندگان مجلس قطعنامه ای مبنی بر مخالفت با قرار داد صادر کردند. کابینه ای جدید در روز ۱۶ همان ماه تشکیل شد. بالفور ، مشاور مالی انگلیسی در ایران ،طی یادداشتی متذکر شده بود که : ” نا امیدکننده تنها واژه ای است که می تواند اوظاع ایران را توصیف کند ” .
آیرونساید ،در طول ماه های سال ۱۹۲۰و اوایل سال ۱۹۲۱ ا میلادی که در سمت فرماندهی نورپرفورس بود ، به کرات به سر کشی بریگاد قزاق که از زمان تجدید سازندهی توسط وی هم روحیه نفرات بهبود یافته بود و هم تدارکات و تمرین های نظامی شان منظم تر شده بود و هم رضا خان را به فرماندهی گماشته بود و هم افسران روسی را اخراج کرده بود ، ادامه میداد . در آخرین ملاقات وی با رضا خان در ژانویه سال ۱۹۲۱ ، آیرونساید در قبال تخلیه ایران از نیروهای انگلیس دو چیز را از رضاخان طلب کرد: اول اینکه ” در حینی که سربازان انگلیسی خاک ایران را ترک می کنند ، قزاق ها دست به هیچ نوع اقدامی علیه آنان نزنند . ودوم آنکه ” برای خلع شاه به هیچ اقدام خشونت باری دست نزند و اجازه ندهد کسی هم چنان کند. رضا خان به من قول داد هر دو مورد را صادقانه مراعات کند ” .
آیرونساید در کتاب خاطراتش مینویسد که : ” رضا خان با من خیلی صمیمانه سخن می گفت و نارضایتی های خود را از سیاستمدارانی که کنترل مجلس را به خاطر منافع خودشان در دست گرفته بودند شکایت می کرد…بنظر مردی قوی النفس و نترس می آمد که مصالح مملکتش را در قلب دارد. ایران در آن دوران بسیار سخت نیاز به رهبری داشت و بی شک وی با لیاقت ترین رهبر بود “.
پس از آن ملاقات آیرونساید به تهران برای ملاقات با شاه ،که بنظر وی ” تن پرور ، بزدل و همیشه در هراس مرگ بود” ، رفت . شاه در این ملاقات ” تصویر رقت باری از یک فرد شکست خورده را نمایان ساخت “. در حینی که آیرونساید سعی می کرد هر چه زودتر از ادامه ملاقات فرار کند شاه به قدر دانی های فریبنده اش ادامه می داد و در آخر بالاترین نشان افتخار، نشان شیر و خورشید ، را تقدیم وی کرد . اگر شاه می توانست حدس بزند که فی الواقع آیرونساید نسبت به وی چه نظری دارد و یا اینکه پیشنهاد وی به رضا خان از چه مقوله ای بود ، به جای نشان افتخار چای مسموم به وی تعارف می کرد . مسئولیتی که وی به رضا خان محول کرده بود ” عدم استفاده از خشونت ” در خلع شاه بود ، ولی این قول شامل حال وزرای بی لیاقت شاه نمی شد .
آیرونساید روز ۱۶ م فوریه همان ماه ایران را ترک کرد . وی در فصل پایانی کتاب خاطرات خود میپرسد ” آیا شاه آنقدر معقول است که به این مرد ( رضا خان ) اعتماد کند ؟ ” . طولی نکشید که شاه مجبور شد به این انتخاب پاسخ دهد . اگر چه در واقع انتخابی در کار نبود . پنج روز بعد از خروج آیرونساید از ایران ،روز ۲۱ م فوریه سال ۱۹۲۱ میلادی ،تهران با صدای شلیک توپخانه از خواب بر خاست و متوجه شد که : ” دسته همدان و قزوین تیپ قزاق ،متشکل از ۲,۵۰۰ تا ۳,۰۰۰ سرباز همراه با ۸ توپخانه و ۱۸ مسلسل سنگین به فرماندهی سرتیپ رضا خان در شبانگاه ۲۱ م فوریه از قزوین بطرف تهران براه افتاده و تهران را سریعا تسخیر کرده اند . کودتا در شرف وقوع بود .
رضا خان فرماندهی نظامی کودتا را در دست داشت ، اما رهبر سیاسی آن نبود . بار این مسئولیت به عهده ی سید ضیاء الدین طباطبائی بود. به گفته بالفور : ” وی جوانی بود پر خروش و فعال سیاسی که به لحاظ نظری معروف به طرفدار انگلیسی ها بود …و از میان ژورنالیست های ایران تنها خبرنگاری بود که در روزنامه اش پیگرانه به تبلیغ تصویب قرارداد انگلو – پرسیا می پرداخت . برای سید ضیاء همکاری با بریتانیای کبیر ضرربار نبود . اما خیلی های دیگر هم بودند که نصیبی از این همکاری نبرده بودند .
کودتا گران ،رضا خان و سید ضیاء ، با رعایت همه قوانین کودتا گری موفقیت آمیز، بسرعت تاختند. سیستم تلفن و تلگراف را مسدود کردند ، جاده های اصلی را بستند و بدون تاخیر افراد با سابقه رژیم سابق و همچنین عناصر طرفدار بلشویک را دستگیر کردند . از میان دستگیر شدگان افراد با سابقه یکی هم فیروز میرزا بود ، یکی از سه تن وزرائی بود که برای تصویب قرار داد رشوه گرفته بود . مشکلی که پیش آمد این بود که حال با مسئولین دولتی که در رابطه با رژیم گذشته بودند و اکنون بازداشت شده اند چکار باید کرد ؟ ” . بالفور ادامه می دهد : ” با توجه به اینکه دولت کودتا خود دولتی شدیدآ انگلو فیل ( هوا خواه انگلیسی – مترجم ) بود و عده زیادی از دستگیر شدگان هم جزء افراد مورد توجه انگلیس بود و دولت انگلیس خواهان حمایت از آنان بود ،شرایط پیچیده ای را برای آنان به وجود می آورد . سر آخر هم همین اختلال مصلحتی بود که وزارت خارجه انگلیس را وا داشت تا در آغاز با تنها دولتی که تمایل به اصلاحات واقعی در ایران داشت به مخالفت بر خیزد ” .
برای جلو گیری از پیشرفت این اختلال مصلحت ، زندانیان آزاد شدند مشروط بر آنکه تمام وجوهی را که به هر دلیلی و ازهر مکانی دریافت کرده بودند به همان محل باز گردانند. به باور بالفور این تصمیم ” اشتباهی عظیم ” بود . می بایستی آنان را در محلی دور از پایتخت حصر می کردند . چنین نشد و نتیجه آنکه رژیم مورد ” خشم کینه توزانه ” عده ای افراد مقتدر ، که در تهران ماندند تا “زمینه های فتنه ” را فراهم آورند، قرار گرفت .
خشم کینه توزانه بود یا غیر ، رضا خان و سید ضیاء و سفیر انگلیس ، نورمن ، شاه را ” قانع ” کردند که سرنوشت را بپذیرد و سید ضیاء را به نخست وزیری منصوب کند. وی به سرعت اقدام به ایجاد شرایط ثبات داخلی و عادی کردن روابط خارجی، به خصوص با جماهیر شوروی کرد که این اقدام پنج روز پس از بروز کودتا به عقد “قرار داد دوستی ۲۶ م فوریه ” انجامید. یک روز پیش از امضاء قرار داد با جماهیر شوروی ،سید ضیاء به نورمن پیشنهاد می کند که ” قرار داد انگلو- پرسیا باید ملغی شود . دولت جدید بدون فسخ آن قرار داد نمی تواند به کار ادامه دهد …فسخ این قرار داد به معنای رویگردانی از بریتانیای کبیر نیست ” .
بریتانیا تا چه حد در این کودتا تعیین کننده بود ؟ فیروز میرزا که از رشوه های انگلیس فراوان بهره برده بود ، پس از کودتا و در نتیجه حصر از یک انگلو فیل به یک ضد انگلیسی تمام عیار تبدیل شده و ادعا کرد که کودتا کار وزیر مختار بریتانیا بوده است . این ادعا ، مثل خیلی چیزهای دیگر که به انگلیسی ها نسبت داده می شد، بسرعت در میان خیلی از ایرانی ها حقیقتی ماندگار شد. بالفور که درموقعیت پاسخگویی قرار گرفته بود نظر دیگری داشت . وی در یادداشتی نوشت ” به نظر میرسد که ریشه گیری کودتا امری کاملا تصادفی بوده باشد …آنچه که من بطور قاطع مطمئن هستم اینست که مهندسی کودتا با اطلاع و آگاهی وزیر مختار انجام نشد ” .
اعتقاد خود من ،بر اساس اسناد و مدارک در دست ،اینست که حقیقت چیزی میان آن دو نظر است . هیچ سندی که گواه این باشد که وزیر خارجه انگلیس ، کرزن ، از جریان کودتا مطلع بوده باشد وجود ندارد کما اینکه وی از پیشنهاد کورزون برای کمک به دولت جدید ممانعت به عمل آورد و گفت ” من هیچ احساس خوبی به بهانه کمک و مدد رسانی به دولتی که همزمان ما را هم محکوم می کند و هم تملق می گوید ، ندارم ” . وی می توانست اضافه کند که ” و سبب دفن آرزوهایم درتحقق ایالات زنجیره ای که از مدیترانه تا تاجیکستان گسترش یابد شد ” .
در میان اسناد منتشر شده وزارت خارجه هیچ سندی که دخالت نورمن و همکاران وی را دخیل در کودتای تهران بداند موجود نیست. اما رابطه وی با کرزن بسیار متشنج بود . دلیلش هم این بود که نورمن حامل خبر ناگواری بود مبنی بر اینکه طرح های کرزن در ایران غیر قابل انجامند. همین خبر ناگوار بود که سر انجام نورمن را وادار به بازگشت به انگلستان ، باز نشستگی پیش از موقع و بدون دریافت نشان شوالیه گری ( مقام سلحشوری) که رسم معمول پنجاه سال گذاشته خاندان قاجار برای سفیران انگلیس بود گشت .
نبود تلگرام از تهران به وزارت خارجه و سند غیر قابل انکار در اثبات عدم دخالت وزارت خارجه تنها مورد کودتا نیست . عباس امانت ، در کتاب تاریخ مدرن ایران ، مدعی است که : ” نورمن طرح سید ضیاء را مبنی بر صحنه سازی یک کودتا و تشکیل یک دولت ملی بدون اطلاع قبلی وزارت خارجه تأیید کرده بود ” ، و همچنین اینکه وظیفه خود سید ضیاء را در مقام ” رهبری کمیته آهنین ، یک حزب زیر زمینی شبه انقلابی که با حمایت مالی وزیر مختار انگلیس و به هدف برانگیختن احساسات ضد بلشویکی شکل می گرفت ” را مورد تأیید قرار داده بود .
آنچه که ما ، بر اساس کتاب خاطرات آیرونساید ، بطور حتم می دانیم اینچنین است : وی و نورمن اغلب با هم در مورد اوضاع رقت بار ایران گفتگو می کردند . هر دو دیدی تحقیر آمیز نسبت به شاه داشتند و در اینکه طرح کورزون ، و به خصوص انتخاب فقط سه نفر آدم خاص برای رشوه دادن ، محکوم به شکست است نیز مورد توافق هر دو بود . آیرونساید ، از جیب خزانه بریتانیا ، تیپ قزاق های ایرانی را تجدید سازمان کرد ، یونیفورم جدید به تن آنان کرد و تدارکات تسلیحاتی آنان را ترمیم داد. در عین حال رضا خان را فرمانده ای با لیاقت برای تیپ قزاق و شخصی با کفایت جهت رهبری کشور ارزیابی کرده بود و در دفتر خاطرات خود متذکر شده بود که : ” تصور همگان بر اینست که من کودتا را به راه انداخته ام . این فرض شاید در قاعده ی کلی آن درست باشد ” .
اما ، آنچه مسلم است اینست که دخالت بریتانیا در چگونگی و علت این کودتا با ویژگی های کودتای سال ۱۹۵۳ میلادی علیه محمد مصدق نخست وزیر وقت متفاوت بود . کودتای اخیر که توسط انگلیس و آمریکا طرح ریزی شده بود ، و اگر آنان دست به این کار نمی زدند کودتائی در کار نمی بود ، منافع این دو کشور را در نظر داشت. بر عکس ، کودتای رضا خان ، به استثنای نقش انگلیس در مدرنیزه کردن قزاق ها ، می توانست براحتی بدون دخالت و یا حمایت بریتانیا رخ دهد . هدف این کودتا با هدف کودتای سال ۱۹۵۳ تفاوت داشت . هدف آن کودتا بروی کار آمدن دولتی کاردان که بتواند استقلال ایران را در مقابل سلطه خارجیان ،به خصوص روسیه و بریتانیای کبیر ، حفظ کند بود . درست است که رضا خان بوسیله بریتانیائی ها تعلیم دیده بود و سید ضیاء هم انگلو فیل شناخته شده ای بود ، لکن رضا خان به هیچ وجه عامل بریتانیا نبود و در ضمن اولین مطالبه سید ضیاء هم ( و بسیار عاقلانه ) لغو قرار داد کورزون بود .
در هر صورت ،سید ضیاء بیش از سه ماه در پست نخست وزیری دوام نیاورد . وی قربانی ماترک های قاجار که از حصر بدستور وی به تنگ آمده بودند و دنبال دسیسه علیه وی بودند شد . با از دست دادن پست نخست وزیری و تحلیل رفتن اقبال ، نفوذ سید ضیاء روی رضا خان کاهش یافت ، مصرفش برای وزیر مختار بریتانیا رو به افول گذارد و به بسرعت محو شد . وی به آن طرف مرز ، منطقه تحت کنترل بریتانیا در فلسطین ، تبعید شد. مقام رسمی رضا خان در دولت منصب وزارت جنگ -سر دار سپه – بود. وی در کوتاه ترین مدت ، فرماندهی تمام مراکز امنیتی کشور، مانند ژاندارمری ، پلیس، هنگ جنوبی ایران و ارتش را به کنترل خود گرفت و شروع به برقراری آرامش ، زدودن دسته های شورشیان و قطاع الطریق ها و بزانو در آوردن روسای متمرد قبایل و تضمین حکم دولتی در سراسر کشور نمود و در اواخر سال ۱۹۲۳ میلادی به نخست وزیری منصوب شد . احمد شاه هم در همان سال به بهانه معالجه به خارج سفر کرد و دیگر هیچگاه به ایران مراجعت نکرد .
رضا خان تحت تاثیر توسعه هائی که بعد از جنگ در دیگر گوشه های جهان اتفاق افتاده بود قرار گرفته بود. جنبش های استقلال طلبانه ضد اربابان استعمار گر اروپائی ، به خصوص در مصر و هند ، قوی تر می شد . آلمان جمهوری وایمار در قلب آشفتگی و هرج و مرجی که به گونه ای روی بسوی دمکراسی داشت قرار گرفته بود. و از جهاتی دیگر، در بعضی کشورها حکومت های اقتدار طلبانه ای که با برنامه های تجدید ساختار ملی به روی کار می آمدند پا می گرفت . ” پیش بسوی رم ” ، که در ماه اکتبر سال ۱۹۲۲ میلادی توسط ۳۰,۰۰۰نفر از سیاه جامگان فاشیست آغاز شد به نخست وزیری موسولینی انجامید . در اتحاد شوروی ، استالین بتدریج قدرت را بدور محور خود متمرکز می کرد و آنچه که روی رضا خان تاثیر بیشتری گذاشته بود تحولات ترکیه بود.
برای خواندن بخش پیشین :