Home سخن روز آرشیو سخن روز ملت انشأء نویس- رامین کامران

ملت انشأء نویس- رامین کامران

یکی از گرایشهای ثابت ایرانیان که در حالت عادی ممکن است به حساب علاقه شان به ادبیات گذاشته شود یا حتی نشانۀ تکیه به فرهنگ قویم ادبی، تمایل به انشأ نویسی است. تصور می کنم که این تمایل ملی در دبستان و دبیرستان شکل می گیرد و تقویت می شود و بعد از آن خود را، به طرزی مهار ناشدنی، در طول حیات نشان می دهد. همگان انواع انشأ هایی را که در مدرسه از ما می خواستند به یاد دارند و خاطرشان هست که زنگ انشأ چیزی بود در حد زنگ ورزش و خلاصه رقمی به حساب نمیامد که لایق توجه و سخت کوشی باشد.

این بی اعتباری که از اساس مایۀ حیرت و تأسف است، فقط در لاقیدی آموزگار و شاگرد انعکاس نمی یافت، در قالبی بودن موضوعاتی هم که برای نوشتن انشأ به شاگردان عرضه می گشت، مشاهده می شد. مضامین رایج، بیش از هر چیز لفاظی و شگرد های خطابی می طلبید تا بیان روشن و صریح مقصود. نتیجۀ کار بار آمدن شاگردانی بود که بعد از چند سال تحصیل می توانستند تا بخواهید تصاویر و عبارات قالبی در باب چهار فصل به شما تحویل بدهند ولی از نوشتن یک نامه به ادارۀ برق برای حل اختلاف بر سر میزان مصرف، عاجز بودند و البته تمایل مقاومت ناپذیری داشتند که هر موضوعی را به همان ترتیب بپرورانند که انشأ های قدیم. این «دلنوشته»های یاوه ای که امروز از چپ و راست به خورد ما می دهند، آخرین مثال اثبات سخن بنده است. این ها مساعی کسانی است که به رسم قدیم ایران، شعر را برترین سخن می شمارند، ولی از گفتن نظم ناتوانند، پس می افتند به این کار ها و میکوشند تا به این ترتیب به سخنوری آرمانی خود نزدیک بشوند. شنیده اید که، تا یک چیزی را می خواهند بگویند خیلی قشنگ است، می گویند «شعر» است که بیان همین ایده آل است؛ و حتماً هم بیشتر شنیده اید که هر چه را یاوه و مزخرف بود، باز «شعر» می نامند که قاعدتاً بیشتر بیان تجربه است. 

این ناتوانی را که در زندگانی روزمره شاهدیم و معمولاً مهمش نمی شماریم و خیلی جدیش نمی گیریم، با پیدایش رسانه های اجتماعی در همه جا گسترده گشته است. در این رسانه ها قاعده بر این است که مردم، در هر زمینه ای، جملات کوتاه و بلند بنویسند و می نویسند و البته نتیجه را شاهدید. آزادی به همه فرصت بیان می دهد و روشن است که به محتوا و کیفیت مطلب ارتباطی ندارد. همین که فرصتی پیدا شد، می توان مطلبی نوشت و در معرض استفادۀ همگان قرارش داد. در هنگامۀ تنشهای سیاسی، بر شمار این قبیل نوشتجات آماتوری افزوده میگردد و داد و ستد سخنان پخته و بخصوص ناپخته، بالا می گیرد. به این مسئله ایرادی نیست و نمی توان گرفت. مگر دمکراسی همین نیست که مردم نظراتشان را همان طور که می خواهند عرضه بدارند؟ ‌اگر هست که همین است.

جنبش اعتراضی اخیر که برخی مصرند به آن نام انقلاب بدهند، فرصت بسیار مناسبی برای انشأ نویسی فراهم آورده که علاقمندان به حد وفور از آن بهره می گیرند. موضوع انشایی که دست تاریخ به همه عرضه کرده همین شعار «زن، زندگی، آزادی» است که عملاً از سوی عموم به عنوان «شعار انقلاب» پذیرفته شده است. در ابتدا، خود من از این که چنین سخن بی محتوایی بتواند جلب نظر بکند، چه رسد که همه گیر شود و حتی به عنوان شعار انقلابی از سوی مردم، از جمله مدعیان دانش و درک سیاسی، پذیرفته شود، بسیار تعجب کردم. ولی بعد متوجه شدم که متوجه نکتۀ اصلی نبوده ام. اقبال بدان زاییدۀ عشق به انشأ نویسی است که از ایام صباوت در دل ایرانیان کاشته شده است. این شعار که اسماً قرار است راه تحول سیاسی ایران را برای ما روشن سازد، مطلقاً محتوای سیاسی ندارد. حتی کلمۀ آزادی هم که در آن آمده، به قدری پا خورده و به اندازه ای در معرض سؤ برداشت قرار گرفته که بو و خاصیتی در آن نمانده است. ولی خوب که نگاه کنید، اینها نه تنها عیب نیست، بلکه حسنش به حساب می آید. زیرا در عوض همۀ کمبود هایی که شمردم، فرصتی درخشان برای انشأنویسی فراهم می آورد و به هر کس مجال می دهد که ذیل این عنوان هر چه دل تنگش می خواهد بگوید و همه را پای این شعار بنویسد ـ گور پدر سیاست کرده، بنشینیم انشایی بنویسیم و عیشی بکنیم! همه دیده اید که تنوع تفاسیر این سه کلمه بیشمار است و قدرت خدا هیچ کدام هم بو و خاصیت سیاسی ندارد. از فرح پهلوی گرفته تا بقال سر کوچه، همه تفسیر خود را از شعار انقلاب عرضه کرده اند و به این ترتیب آرزو هایی را که برای ایران دارند و گاه نیز عقاید سیاسی خویش را با استفاده از فرصت بیان کرده اند و البته روشن است که حرف هیچکدام هم با دیگری سازگاری ندارد.

ولی موضوع انشأ، در عین اهمیت، فقط قدم اول بود. عنوانی که به این همه ابراز ذوق میدان داد، تا به امروز یک چیز کم داشت و آنهم سر انشایی بود که بتواند نقطۀ شروع عرضۀ این مطالب باشد. یادتان هست که انشای درست و حسابی یک سر انشای خوب لازم داشت که بتواند بر کاغذ سرازیر شود. جمله ای که همه بتوانند از آن استفاده کنند و گره گشای هر مشکلی باشد. از قبیل همان «بر همه کس واضح و مبرهن است» که سالیان سال یاریگر نسل های متمادی دانش آموزان بوده تا به کمکش موتور انشأ نویسی را روشن کنند. این سر انشأ قدری دیر فراهم شد، ولی از وقتی که رسیده، هر کس، حتی، اگر می خواهد در قهوه خانه چای قند پهلو سفارش بدهد، درخواستش را با نام «خدای رنگین کمان» آغاز می کند.

در این جا هم باز معنای داستان خیلی مشخص نیست، عبارتی است که به همه چیز می چسبد و حسن اعظمش هم همین است ـ نه دو منظوره که چندین منظوره است. بخصوص که یک حال و هوای رمانتیک  ایجاد می کند مناسب خمار کردن چشم ها و دوختن نگاه به دوردست ها. کاربردش در همه این توهم را ایجاد می کند که دارید سخنان عمیق بر زبان می آورید و فراتر از زمان و مکانی که در آن قرار دارید، سیر می کنید. خلاصه اینکه کلاً موقعیت را مهمتر از آنچه که هست نشان می دهد. همۀ اینها به بهای نازل یک سر انشأ که در دهان همه افتاده و درست به همین دلیل آشنا بودنش مؤثر هم افتاده. گویی همه در توطئه ای شرکت دارند که اسم رمزش را با هم رد و بدل می کنند و از احساس این که «ما بیشماریم» خرسند می گردند. در قدردانی از سازندۀ این سرانشأ همین را بگویم که شاهزاده او را تالی خوارزمی و اینشتین شمرد ـ افتخاری از این بزرگتر؟

می گویید تا این جا رسیدی و همۀ‌این حرف ها را زدی، ولی هر انشایی یک نتیجۀ اخلاقی هم لازم دارد که آخرش بیاید و مطلب را منطبق با معیار هایی که از اسلافمان به ما رسیده و سالها دست به دست شده و صیقل خورده، ختم کند. پس این چه شد؟ نکته اینجاست که هنوز دست تصادف، نتیجۀ اخلاقی مناسب این انشای سیاسی را در دسترس ما ننهاده است، ولی با ترتیبی که کار شروع شده و تا ایجا پیش رفته، یعنی بدون طرح و فکر سیاسی و به ضرب خشونتی که بدخواهان ترویج می کنند و تؤام با دخالت دول خارجی و هنرنمایی اصحاب خودفروش رسانه ها و البته جلودار شدن دستۀ مطرب ها و لوطیهای محلات و لات بازی واقعی و مجازی در هر کجا که ممکن بود و البته عدم انعطاف حکومت که جان می دهد و حق نمی دهد، روشن است که مناسب ترین نتیجۀ اخلاقی «چی فکر میکردیم، چی شد» است. از حالا خود را برای نگارش آن در پایین مطالبی که می نویسید آماده کنید، چون راهی را که خود در پیش پای خویش ترسیم کرده اید، به اینجا منتهی می شود. یادآوری کنم که فایده ندارد بکوشید مثل دفعۀ قبل تقصیر را گردن دیگران بیاندازید که بی بی سی چنین کرد و این حرفها. انشأنویس شمایید، نمره ای هم که تاریخ بدهد به شما داده، بیخود سرتان را ندزدید.

۷ دسامبر ۲۰۲۲، ۱۶ آذر ۱۴۰۱

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com