تداوم رهبری یا اعلام بی طرفی- رامین كامران
کارمندان روابط عمومی اصلاح طلبان كه به اقتضای شغل خود می كوشند تا از رهبران این جناح چهره ای هرچه مقبول تر به دیگران عرضه بدارند گفتگویی با كروبی ترتیب داده اند تا وی را گامی به جدایی دین و دولت نزدیك كنند و اگرنه پشتیبانی از سكولاریسم، لااقل این تأییدیه را از او بگیرند كه اگر مردم حكومت سكولار بخواهند با آن مخالفتی نخواهد داشت. البته همین مانده بود كه شیخنا بگوید اگر مردم هم خواستند من جلویش می ایستم! ولی به هر حال همین كه گفته و بالاخره بعد از اصلاح طلبان خارجه نشین هم گفته، خود نشانهء دیگری است از این امر كه علیرغم بی حركتی ظاهری جنبش اعتراضی، خواست جدایی دین و دولت نه فقط مانند تیزاب پایه های مشروعیت حكومت را خورده بلكه سرمایهء مخالف نمایان اسلامگرا و اصلاح طلب نظام را هم مورد تهدید قرار داده است و صورت معیار حداقل برای جدی گرفته شدن در میدان مبارزه را پیدا كرده است. همه درك كرده اند كه برای ماندن در این میدان باید به این سو رفت و این شعار اساسی را كه نقش تعیین كننده خواهد داشت، به نحوی پذیرفت.
روشن است كه این حركت تبلیغاتی از حد یک مانور بسیار كوچك تاكتیكی فراتر نخواهد رفت و توان ارتقاء به مرحله ای بالاتر را ندارد ولی مختصر توجهی بدان از بابت معین كردن مكان و مقامش در منظرهء كلی مبارزه بی فایده نیست.
ابتكار عمل در مبارزهء سیاسی از دو چیز برمی خیزد: شعار و عمل؛ و رهبران رنگی مدت هاست در این هر دو زمینه از دستش داده اند. شعارهای پیرا انتخاباتی آن ها به همان سرعت كه حكومت ردشان كرد بی رنگ شد و از اعتبار افتاد. از بابت «عملیاتی» هم كه روز به روز منفعل تر شدند. تنها چیزی كه این برهنگی را پوشانده سر و صدای تبلیغاتی است. رسانه هایی كه به مدد سرمایهء مادی و بدون پشتوانهء معنوی بر پا می گردند، و یاری رسانه های خارجی كه میكروفون و دوربین را یكسر در اختیار اصلاح طلبان گذاشته اند، شبههء پویایی این گروه را که همه چیزش مجازی ست، به دیگران القا می کند.
ادامهء حیات این دسته در درجهء اول مدیون ریشه داشتن در نظام اسلامی است، و همراهی یارانی كه در گوشه و كنار نظام دستشان به جایی بند است، وگرنه مردم که به نسبت بی عملی اصلاح طلبان از آن ها سرخورده شده اند. از این ها گذشته، دو دسته از تثبیت رهبری دوقلوها بر جنبش اعتراضی سود می برند. اول ابواب جمعی خودشان که امید قدرت گیری زیر سایهء آنها را دارند و طبیعی است که هر کوششی می کنند تا رؤسایشان در دعوای قدرت برنده شوند؛ اینکه خیال شان خام است مسئلهء دیگری است. دوم حکومت که بهترین راه را برای مهار مخالفت در وجود رهبران بی فکر و بی عمل جسته است. سال ها دکان اصلاح طلبی به نظام فرصت داد تا مخالفان را با کشیدن به دام گفتارهای خودی بازی بدهد و نیرویشان را به این ترتیب تحلیل ببرد؛ این هم پردهء آخر همان بازی است. یکی از دلایل مهم دستگیر نشدن دو رهبر رنگی را باید در همین جست، تا آتش درست خاموش نشده امان دارند چون فایده می رسانند.
اگر جنبش اعتراضی، با وجود ضعف های پرشمار رهبران تسخیریش که انصافاً از همان روز اول هم معلوم بود، ادامه پیدا كرد به این دلیل بود كه خودش دور گرفته بود. آنچه جلویش می برد انگیزه های پراكندهء مردم برای نارضایی از حكومت بود و آنچه در عمل بدان جهت می داد نه رهنمودهای آشفتهء رهبران كه مسیر منطقی مخالفت بود كه به هر صورت به خواست تغییر نظام سیاسی و جایگزینی اش با نظامی لائیك منتهی می گشت. دیدیم كه هر حركت مردم این خواست را كه در برنامهء هیچكدام از رهبران و سخنگویان تسخیری و پر سر و صدایشان جا نداشت و از دستگاه های تبلیغاتی خارجی هم ترویج نمی شد، رساتر از حركت قبلی به همگان تفهیم نمود.
پرسنل تبلیغاتی اصلاح طلبان، بخصوص اینهایی كه در خارج كشور هستند و به همین دلیل می توانند از فاصله ای بیشتر و به دور از محدودیت هایی كه درگیری در شبكهء ارتباطات معمول اسلامگرایان و گفتن و شنیدن سخن های همیشگی به ذهنشان تحمیل می كند، به منظره نظر كنند و از این گذشته، با میدان بحث خارج از كشور كه آزادترین و وسیع ترین میدان بحث و تحلیل در بارهء ایران است و به همین دلیل غنی ترین نیز هست، در تماس قرار دارند، به این مشكل اساسی از دست دادن ابتكار عمل كه بسیار سریع واقع شد و چند ماه است كه برای همه به صورت امر بدیهی درآمده، آگاه هستند و طبیعی است كه برای رفع آن به تشبثاتی از قبیل ترتیب مصاحبهء اخیر دست بزنند و بكوشند جناح خود را اگر شده لنگ لنگان به مردم برسانند. ولی این را نیز باید اضافه كرد كه آگاهی به عقب ماندن از سیر وقایع الزاماً توانایی جبران آنرا به همراه نمی آورد. دلیل اساسی آن شكست و این ناتوانی بسیار ساده است. اگر بخواهم آنرا به طور خلاصه بیان كنم این است كه هر شعاری برای هر كسی قابل استفاده نیست. حرف موجز و صریح گاه به همین دو دلیل و به ناحق به تندگویی تعبیر می شود که نیست، مختصری بسط اش بدهیم تا رفع شبهه كرده باشیم.
هر وقت یك مكتب فكری (سیاسی، اقتصادی…) رواج می گیرد پیروان مكاتب رقیب نیز می كوشند تا به آنچه می گویند و عرضه می كنند رنگی از این طرز فكر غالب بزنند تا از اقبال مردم بدان بهره ببرند، طرفداران خود را از دست ندهند و اگر شد با استفاده از فرصت بر شمار آنها نیز بیافزایند. این رنگ به تناسب فاصلهء گروه های فكری با یكدیگر غلیظ و رقیق می شود ولی همه جا به چشم می خورد. ما در تاریخ معاصر ایران بارها شاهد این جزر و مدهای بازار اندیشه بوده ایم، از تفوق لیبرالیسم صدر مشروطیت تا تفوق لیبرالیسم در امروز روز. در این میان طلوع و افول ماركسیسم، گرایش های جهان سومی، اسلام و نیز بسیاری خرده مكتب ها را دیده ایم.
رواج فعلی لیبرالیسم، كه باید نقطهء شروع منطقی آن را (در ایران) پیروزی خمینی دانست و نقطهء شروع زمانی اش را (در جهان) سقوط اتحاد شوروی شمرد، مدت هاست كه مضامین این مكتب را درسته یا قطعه قطعه وارد گفتار گروه های مختلف سیاسی ایران كرده و به شیوهء استدلال و تحلیل های آنان رنگی از لیبرالیسم زده. رد این مضامین را كه اكثر از نوشته ها و تحلیل های لیبرال های جدی وام گرفته شده (و البته در بعضی موارد هم مصادره گشته و اشاره ای هم به منبع اخذش نیست) می توان به آسانی گرفت. ولی در عین حال شاهدیم كه این تكه گفتارها، حتی اگر با ظرافت در گفتاری بیگانه جاسازی شود، در نهایت سترون می ماند. یعنی در خانهء جدید خود نه رشد می كند و نه تحول اساسی پیدا می كند. در عمل مثل گیاهی كه در خاك نامناسب كاشته شده باشد؛ چند برگی دارد و مختصر رنگی ولی نحیف است و اگر میوه ای هم بدهد همان كال از درخت میافتد و هدر می شود. بر خلاف تصور این اصلاح طلبانی كه در رنگ عوض كردن با حفظ اعتماد به نفس سرآمد همهء گروه های سیاسی ایران هستند، فكر چیزی نیست كه به این راحتی بتوان در جیب گذاشت و از هر جا به جای دیگر برد و از آن استفاده نمود. فكر موقعی در ذهن فرد كارساز و بارآور می شود كه در آن تحلیل برود و جزئی از مكانیسم كار آن بشود. فكری كه استفادهء زینتی داشته باشد عقیم است، می شود نمایش اش داد ولی از آن نمی توان برای اندیشه استفاده نمود؛ تحقق بخشیدنش در جامعه كه جای خود دارد.
در مورد لائیسیته نیز حكایت اساساً از همین قرار است. فكر جدایی دین و دولت كه نطفهء اقبال بدان با پیروزی خمینی بسته شد و نقطهء عطف بیانش جنبش دانشجویی هجده تیر بود، امروز در همه جا تخم پراكنده است. می بینیم كه دائم صحبت از لزوم تحقق آن است ولی مشكل كار همان است كه در مورد لیبرالیسم گفته شد: اطراف شعار را سخنان عجیب و غریبی گرفته كه گاه اصلاً ارتباطی با آن ندارد. آنچه كار را در مورد لائیسیته حساس تر می كند این امر است كه محور اصلی مبارزه خواهد بود.
كلوسویتز، در یكی از نكته سنجی های درخشان خود، به این مسئله اشاره می كند كه هنگام جنگ كل عملیات نظامی به سوی نبرد كارساز، نبردی كه در آن نیروهای اصلی دو طرف با یكدیگر روبرو بشوند و طی آن كار یكسره بشود، میل دارد؛ همانطور كه در حیات اقتصادی عملیات مالی از قبیل سفته و برات و… به طرف دست به دست شدن پول نقد میل می كند. نبرد کارساز و مبادلهء پول نقد هر دو نادر است ولی این نه از اهمیت شان می کاهد و نه نقش شان را تغییر می دهد. معروف است كه لنین هنگام خواندن این مطلب كه در حکم روشن کردن پرسپكتیو منطقی كار است، در كنارش یادداشتی با این مضمون نوشته بوده كه چه سخن بزرگی یا چه حرف پرمایه ای…
امروز در مبارزه با نظام اسلامی مسئلهء لائیسیته نقشی مشابه آن دو مورد دارد، نقطه ای ست كه تمامی خطوط پرسپكتیو در آن به هم می رسد. عموم موضع گیری ها از جانب طرفداران هر مشرب سیاسی به سوی این نقطه میل دارد، نمونه های فراوانش را دیده ایم و می بینیم كه اسلامگراها نیز بالاخره به سوی آن حركت كرده اند. سیر عملیاتی مبارزه هم در اصل همین خط سیر را طی خواهد نمود. به این صورت كه «دیگر اختلافات»، در مقایسه با این یكی كه هم شرط سقوط نظام اسلامی است و هم پایهء برقراری دمكراسی لایق این نام، در سایه قرار خواهد گرفت و تبدیل به میدان های فرعی مبارزه خواهد شد.
نكته در این است كه همانطور كه پذیرش ایدهء لائیسیته، در ذهن تحلیل بردن آن، و با اعتنای به آن فكر كردن، كار كسی نیست كه تازه این مطلب به گوشش خورده و اصلاً تصور درستی از ابعاد آن و پیوندهای منطقی اش با دیگر وجوه تعریف نظام سیاسی و ادارهء حكومت و انتظام جامعه ندارد، رهبری مبارزه هم برای رسیدن به آن كه هدف اصلی و اساسی است و نقطه ای كه كل نیروها باید هر چه زودتر بر آن متمركز گردد، از كسی كه به چشم امر جنبی به آن نگاه میكند و اصلاً به اهمیتش واقف نیست، برنمیاید.
اگر اصرار بر گرفتن جواز سكولاریسم از شیخ كروبی (كه از اصل حالت نوعی نقض غرض دارد) از سوی اصلاح طلبان صورت پذیرفته، به این دلیل است كه می خواهند به هر ترتیب هست از هر موقعیت و هر شعار و هر طرح برای گرفتن ابتكار عملی كه مدت هاست از دست داده اند استفاده كنند و حداقل از راهی كه حركت مردمی می پیماید بیرون نیافتند. ولی به دلایلی كه به آنها اشاره شد نه خواهند توانست به این ترتیب ابتكار عمل را در زمینهء شعار به دست بگیرند و نه در عملیات. هیچكدام این رهبران رنگی مرد میدان مبارزه بر سر جدایی دین و دولت، كه آوردگاه اصلی است، نیست. این فکر که مطلقاً گرایشی بدان ندارند، چنان با ذهنشان بیگانه است که تا بخواهند خدمت اش ارادت پیدا کنند بازی تمام خواهد شد.
در حقیقت، با گذشت زمان، دو رهبر تسخیری اعتراضات مردمی تبدیل به كاریكاتور رهبر كاریزماتیك شده اند. چون، از بابت گفتار محکم و طرح معقول و قابلیتی كه به محك تجربه خورده باشد، دست شان به كلی خالی است ولی متوقعند كه ملت به دنبالشان راه بیافتد، لابد به دلیل كاریزمایی كه ندارند.
اگر دقت كنیم می بینیم كه در موقعیت حاضر حرف كروبی فقط نوعی ابراز بی طرفی است بین دو طرف اصلی دعوا، كه حكومت و خواستاران براندازی باشند. تعبیرهای قالبی و قابل پیش بینی هم كه كارمندان تبلیغاتی اش بخواهند برای این افاضات بتراشند و ظرف روزهای آینده به خورد ما بدهند، تغییری در این واقعیت نخواهد داد.
همه شاهدند كه مدتی است مبارزه با حكومت دچار وقفه شده، به دلایلش نمی پردازم چون در حد اشاره اگر باشد برای همه روشن است، ارزیابی دقیق اش هم طولانی است و از حوصلهء مقالهء حاضر خارج. ولی وضعیت هر چه كه باشد باید توجه داشت كه شاید، به دلیل بی برنامگی و سرگشتگی در بارهء هدف اصلی، از میزان آمادگی مردم برای نبرد كم شده باشد ولی چیزی كه حتماً نقصان نیافته انگیزهء آنها برای مبارزه است. این را هم اضافه كنم كه این دومی را همگی ما مدیون حكومت اسلامی هستیم. تا وقتی این دستگاه برجاست در عرضهء دادن انگیزه به مبارزان دست گشاده خواهد داشت.
نیرو همچنان هست، آنچه كه هنوز نیست رهبری مناسب موقعیت و هدف است كه بتواند مردم را به مقصد برساند، باید کوشید تا هر چه زودتر فراهم شود.
(اوت ۲۰۱۰) مرداد ۱۳۸۹