چه شعار هایی بدهیم- رامین کامران
بعد از انتشار مقالۀ قبلی راجه به ترتیب شعار دادن، برخی از من خواستار دنبالۀ مطلب شدند. خوب اینجور شعار بدهیم، حالا چه شعاری بدهیم؟
مطلب حاضر پاسخی است به این درخواست. در همین ابتدایش ذکر کنم که قصدم ترسیم حوزۀ مضمونهایی است که باید شعار بر آنها متمرکز باشد، نه فهرست کردن و پیشنهاد شعار هایی که به نظرم مناسب میاید. به دو دلیل: یکی اینکه اصولاً وجه استراتژیک کار مد نظر من است و محل برقراری نظم و ترتیب اساسی اینجاست؛ دوم اینکه برای شعار سازی ذوقی ندارم. این کار را باید کسانی بکنند که از این استعداد برخوردارند و من در شمارشان نیستم. امیدوارم پا پیش بگذارند. شعار های تاکتیکی را هم خودتان باید در محل بسازید، این کار اصولاً از اینجا ممکن نیست و مثل این است که آدم بخواهد از راه دور وجه تاکتیکی عملیات را اداره کند.
برسیم به اینکه مضامین اصلی کدام است. روی مضامین مثبت تکیه میکنم که بسیار کم به گوش میخورد. آنچه را میخواهید به صراحت بیان کنید و فقط به گفتن اینکه چه نمیخواهید، قناعت نکنید. وگرنه بقیه خواستهایشان را به جای خواستهای شما پیش خواهند برد. شعار منفی راه را باز میکند، ولی شعار مثبت است که جاده را فرش میکند.
در صدر همه طبعاً لائیسیته، درست با همین کلمه و به همین صورت که کسی نتواند از شما بدزدد و محتوایش را پشت سرتان عوض بکند. وگرنه این هم میشود جامعۀ مدنی که خاتمی آمد و گفت مقصود جامعۀ مدینة النبی است. این کلمه را فراموش نکنید که کلیدی است، به همان اندازه که صد سال پیش کلمۀ مشروطه بود. مرگ نظام در این کلمه نهفته. این خلاصه و عصارۀ خواست جدایی دین و سیاست است و تمام دنبالۀ کار از این مشتق میشود. به جدایی دین و دولت قانع نباشید که ناقص است. بدانید که همۀ اسلامگرایان، از جمله اصلاح طلبان، میخواهند به هر ترتیب شد، بعد از سقوط نظام اسلامی، پای دین را در سیاست باز نگه دارند. برای همین است که از لاییسته گریزانند و این کلمۀ سست سکولاریسم را در دهانها میاندازند، از این کلمه به هیچ قیمت استفاده نکنید. کوتاه شدن دست اسلام را از سیاست بخواهید، به کوتاه کردن دست روحانیت قانع نشوید. اگر فقط روحانیت برود، همین آخوندهای فکلی که مملکت را دادند دست خمینی در میدان خواهند ماند تا باز هم به اسم اسلام برای شما تکلیف تعیین کنند. برنامه شان این است. همه را با هم بریزید دور.
البته این مفهوم هزار مصداق میتواند داشته باشد، فرضاً خواستاری بازگشت آخوند به مسجد، کنار گذاشتن قوانین شریعت، بازگشت اوقاف به مردم، اختصاص مسجد به عبادت، منع تجمع سیاسی در مساجد و…. هر چه که به نظرتان میرسد بسازید و شعار کنید و به گوش همه و اول از همه حکومت برسانید. ولی هیچگاه لائیسیته را فراموش نکنید. این کلمه باید رایج شود و در صدر خواستهایتان قرار بگیرد تا پیروز شوید، کلید پیروزی این است. مبادا گمش کنید، این کلید قلابی روحانی نیست که بتوان از هر بقالی به بهای دو ریال خرید.
خواست برابری هم از مضامین اصلی است و طبعاً تمامی انواع برابری را که در قالب مفهوم شهروندی میگردد، در دل خود جا میدهد.
اول از همه برابری زن و مرد که اختیاری شدن پوشش قدم اول و اساسی آن است. آگاه باشید که شراکت مردان در دادن این نوع شعار، اثرش را صد چندان میکند. دفاع از این حق وظیفۀ همه است، باید بدان با جدیت عمل کرد. اولین تظاهرات ضد حجاب ایران که در ابتدای انقلاب انجام شد و روی خمینی را کم کرد، با شراکت مردان همراه بود. اینجا هم باید همانطور رفتار کرد. فشار آورد تا حکومت عقب بنشیند.
برابری پیروان همۀ ادیان و دیندار و بیدین هم هست که دنبالۀ لائیسیته است. ایران همیشه چند دینی بوده و همیشه آرامشش مشروط بوده به حفظ حقوق مردم و آزاد بودنشان در پیروی از دینی که میخواهند. هر کس آرامش ایران و مردمش را خواستار است، باید این برابری را بخواهد.
برابری قومی هم هست. کسی نباید به خاطر اینکه از قومی معین برخاسته، حقی بیشتر یا کمتر از دیگری داشته باشد.
در یک کلام، برابری، پایۀ همبستگی ملی است و شرط آزادی دمکراتیک. باید به هر قیمت از آن پاسداری کرد.
حقوق شهروندی خود را بخواهید، به طور کامل و غیر مشروط. آدم نیمه شهروند نداریم، شهروندی مجموعه ایست که نمیتوان از آن دلبخواه چیزی کاست. همه اش باید باشد تا معنی پیدا کند. این چیزی که الان در ایران وجود دارد و برخی به آن نام شهروندی میدهند، از معنا تهی است. حقوق شهروندی خود را خواستن، اول از همه معنی مشارکت در حاکمیت ملی را دارد. حق تعیین سرنوشت تان با بهره وری از شهروندی است که ممکن میگردد. اگر میخواهید اختیار زندگی خود را داشته باشید، حق کامل شهروندی خود را بطلبید. شهروندی یعنی اختیار، یعنی آزادی.
خواست رعایت حقوق بشر را هم باید به باقی افزود. نه به این صورت رقیق و کمابیش غیر سیاسی که رایج است. به صورت سیاسی مطرحش کنید که صورت اصیل آن است و صورتی است که مؤثرش میکند. آنچه که حقوق بشر مینامند، فهرست حقوقی است که هر شهروند دمکراسی باید از آن برخوردار باشد. برای همین هم هست که اولین اعلامیه ای با این مضمون و در انقلاب کبیر فرانسه نوشته شد، «اعلامیۀ حقوق بشر و شهروند» نام داشت، نه حقوق بشر خشک و خالی. برای همین هر جا از حقوق بشر صحبت میکنید، از شهروندی هم صحبت کنید که حرفتان ناقص نباشد. اینها به هم بسته است، نگذارید کسی جدایشان کند.
اگر دمکراسی میخواهید که ظاهراً میخواهید و مورخان هم عموماً عقیده دارند که بیش از یک قرن است که میخواهید، حواستان باشد که چگونه شعار دمکراسی میدهید. تا هنگامی که هنوز بلوک شرق بر جا بود، باید دقت میکردید که حرفتان به پای خواست دمکراسی خلقی و این حرفها گذاشته نشود که کار از دست نرود. چون بین دمکراسی خلقی و دمکراسی به معنای معمول یا دمکراسی لیبرال، مگر بتوان به حساب ابجد رابطه ای پیدا کرد، نه به صورت دیگر. از وقتی هم که صحبت از دمکراسی اسلامی باب شده، باز گرفتار همان مشکل شده ایم. آنجا دیکتاتوری کمونیستی، اسم خود را گذاشته بود، دمکراسی خلقی، اینجا دیکتاتوری فاشیستی شده دمکراسی اسلامی. خلاصه حواستان باشد که باید به هر ترتیب جلوی این نوع سؤاستفاده را بگیرید.
اگر خیلی دلتان میخواهد شعار منفی بدهید و اینطوری دق دلتان بهتر خالی میشود، هر شعار منفی را با یک شعار مثبت تکمیل کنید. شعار دوقلو بدهید، هیچ اشکالی که ندارد، هیچ، بسیار هم خوب است، چون سر و ته کیسۀ خواستهایتان را از دو سو گره میزند که کسی نتواند جنس ناخالص واردش کند.
در بین شعارهای منفی که سرنگونی رژیم فعلی جای خود را دارد، و احیاناً مرگ بر دیکتاتور که چندیست مد شده. فقط همانطور که گفتم خواستان باشد با شعار مثبت درست تکمیلشان کنید، نه با این حرفهای بی منطق و بی حساب در بارۀ دیکتاتوری قبلی که برخی میکوشند در دهانتان بگذارند.
در همه حال شعارهای تیز بدهید. شعارهایی که برا باشد و گفتار حکومت را بشکافد و پیشتان ببرد. شعار کند مثل چاقوی کند است، ماست را هم نمیبرد، چه رسد گلوی نظام را.
در آخر این را هم بگویم که از چه شعارهایی دوری کنید.
اول از همه از هر نوع شعار جناحی. این همه سال است که با شعارهایی که در حقیقت جناحی است، ولی با ظاهر حق طلبی و گاه حتی مخالفت با نظام به شما عرضه میگردد، سرتان دواندند، بس است. هر جناح نظام که بر سر کار باشد، نظام بر جاست. اگر میخواهید از شرش خلاص شوید، شعاری بدهید که وافی به مقصود باشد. اگر هم میخواهید کولی بدهید، تظاهرات و شعار ندارد، همین خانه بنشینید، کافیست، زحمتی هم نخواهید کشید، مگر همان کشیدن بار نظام.
دوم شعارهای سیاست خارجی که مشکل گشای شما نیست. کسانی که این شعارها را از طریق هزار رسانه و اینترنت و این چیزها به شما تلقین میکنند، کسانی هستند که مشکلشان با نظام در زمینۀ سیاست خارجی است و اینکه در داخل چه میکند، برایشان مهم نیست. عملۀ آنها نشوید، اگر خطری به جان میخرید و اگر زحمتی میکشید، برای خودتان بکشید و فرزندانتان و هموطنانتان، نه برای بیگانه. بیگانه به شما به چشم وسیله نگاه میکند، خرش که از پل گذشت، میروید ته انبار که خاک بخورید. مشکل شما در ایران به وجود آمده و باید هم در ایران حل شود، نه جای دیگر.
۱۸ ژوئیه ۲۰۱۸
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com