Home سخن روز آرشیو سخن روز از چله تا آماج- رامین کامران

از چله تا آماج- رامین کامران

بزرگترین بی آبرویی هایی که اسلامگرایان بر سر ایران و ایرانی آوردند، گروگانگیری بود و فتوا علیه رشدی. با ایندو کار نابخشودنی ایرانیان را در جهان سرافکنده و شرمسار کردند. اینها را کم از دیگر جنایاتشان نشمرید.
بازگشت حکایت سلمان رشدی به سرفصل اخبار، خاطرات دور را در ذهن من زنده کرد ـ حالا باید بگویم خاطرات جوانی را. دوران درگیری شدید در این ماجرا و نگارش دو کتاب و نمیدانم چند مقاله و سخنرانی. بعد از انقلاب اسلامی که موضعگیری در آن جهت زندگیم را تعیین کرد، این دعوای آزادی بیان بود که تأثیری عمیق بر آن داشت. زندگی سیاسی در کشمکش است که شکل میگیرد و این دو دعوای بزرگ سرنوشت مرا تراش داد. از اولین مقاله ای که در مردود شمردن فتوای خمینی نوشتم، تا اعلامیۀ معروف پنجاه نفره که امضأ کردم و کمیتۀ فرانسوی دفاع از رشدی و… همۀ اینها انتخابهایی بود که آزادانه کردم ولی در چارچوبی که تاریخ به من عرضه کرده بود. میدان عملم را دست تاریخ ترسیم کرد و من هم مجاز بودم در محدودۀ آن جولان بدهم. آنچه را که آزادی مینامیم و بدان دلبسته و گاه مفتخریم، هیچگاه بیش از این نیست.
اصل داستان آزادی بیان از ابتدا برایم روشن بود و میدانستم که چه موضعی باید بگیرم و گرفتم. البته سالها طول کشید تا برداشت خودم را از آن در قالب کتابی (این صدای مزاحم) بریزم و مسئله ای را که این اندازه هزینه اش را تقبل کرده بودم برای خودم از بن و بنیاد روشن کنم. مشکل کار فکری و نظری کردن این است که نمیتوانید گریبان خود را فقط با اتخاذ موضع و عمل کردن ـ حتی به درست ترین شکل ـ خلاص کنید. خود را موظف میبینید که کارتان را از بابت نظری هم توجیه کنید و اگر در این زمینه سختگیر باشید و به توجیهات عاریتی هم قانع نگردید، مشغول ذمه میمانید تا از عهده بربیایید.
از اولین کتابی که در بارۀ ماجرای رشدی نوشتم و اولین کتابی هم بود که به فرانسه منتشر کردم، وجه اصلی کارم دفاع از رشدی و توجیه محق بودن او نبود. این کار را در مقالات و سخنرانی ها کردم. کتابها اختصاص داشت به تحلیل واقعه و پیامد های آن. بخصوص که شاهد بودم بین آنچه که مکانیسمهای اصلی داستان است و گفتاری ـ حال چه موافق و چه مخالف ـ که آنرا همراهی میکند، تفاوت عمده هست. به عبارت دیگر گفتار ارزشی، در عین اهمیت و قدر خود، ارتباط کمی با آنچه که میتوان جریان واقعی دعوا نامید، دارد. اینجا هم میخواهم دو کلمه ای راجع به همین مطلب دوم بنویسم، بخصوص که تصور میکنم این عدم توازی هنوز هم برقرار است و در واکنشها به چاقو خوردن رشدی به روشنی مشاهده میگردد.
برگردیم به عقب و نقطۀ شروع واقعه.
اولین و مهمترین نکته در مورد موضعگیری خمینی این بود که وی کتاب رشدی را نخوانده بود. انگلیسی نمیدانست، ترجمه ای هم در کار نبود. همین نکته برای باطل کردن کل فتوا و موضعگیری وی کافیست و منطقاً لازم نیست که جلوتر برویم. مذهبی بودن یا نبودن حکم هم تغییری در امر نمیدهد. وقتی اطلاع ندارید، در موقعیتی نیستید که حکمی صادر کنید ـ همین و بس. افواهیات پایۀ محکمی برای این کار نیست. به هزار و یک ایراد منطقی دیگر هم که میشد به کار گرفت، نمیپردازم.
نقطۀ زایش فتوای خمینی، صورت اولیۀ دعوای رشدی بود که در انگلستان و بعد در نقاط دیگر و بخصوص پاکستان واقع شد. موضعگیری تعصب آمیز و جاهلانه ای که عربستان سعودی، در مقام صاحب اختیار خود خواندۀ اسلام تشویق کرد و پول هم خرجش کرد. کاری که خمینی کرد، این بود که بعد از کشته شدن چند پاکستانی در تظاهرات ضد رشدی در اسلام آباد، به میانه جست، فتوایش را صادر کرد، عربستان سعودی را از بازی حذف کرد و به دعوا ابعادی جهانی داد که میدانیم. خلاصه که کار از صدر تا ذیل سیاسی بود و تابع منطق سیاست، مذهب جامه و بهانه اش بود. مذهب مشکل دیگران بود، نه خمینی که کار خودش را پیش برد. اضافه کنم که عربستان هم که بزرگترین مروج نکبت تعصب اسلامی است، از یاد ها رفت.
این را نیز همه از قلم انداختند که خمینی در میانۀ کار و بعد از صدور فتوا، عنوان خطایی را که متوجه رشدی کرده بود، تغییر داد. اول به او اتهام ارتداد زد و سپس به سبّ نبی تغییرش داد. دلیل امر روشن بود و پیش چشم همه، ولی کسی اعتنا نکرد. ببینیم چرا چنین کرد. نکته امروز و با نگاه به تاریخ انقلاب و حکومت اسلامی عجیب به نظر میاید، ولی موضع خمینی در باب ارتداد که در رسالۀ بزرگش، تحریر الوسیله، بیان گشته، بسیار معتدل و آسانگیر است. البته ظاهراً شیعیان در این مورد بیشتر انعطاف دارند تا اهل سنت، ولی موضع خمینی شاید بیشترین نرمش را دارد چون مواردی که نمیتوان مشمول حکم ارتداد شمرد فهرست میکند و خلاصه راه های متعددی را برای احتراز از صدور چنین حکمی باز میگذارد و البته در توبه را هم نمیبندد. اینهم از یاد ها رفته که بعد از روشن شدن آتش فتوا، خامنه ای نطقی کرد و گفت که راه توبه برای رشدی باز است ولی با واکنش تند و زنندۀ و عمومی خمینی مواجه گشت. خامنه ای، شاید از اصل حکم مرگ را بیش از اندازه سخت میدانست و به نوعی حرف دل خود را زد، ولی عقیدۀ شخصیش هر چه بود، مرجع سخنش، آرایی بود که استادش در رسالۀ بزرگ خود ثبت کرده بود. به عبارت دیگر، طبق آرای ابراز شدۀ خمینی در باب ارتداد، جایی برای محکومیت رشدی یا لااقل سد راه توبه نبود. البته نکته فقط در دیدرس اهل این نوع مطالب بود، یعنی آخوند ها و فقها. ولی به هر صورت نقطه ضعفی بود که خمینی با تغییر اتهام اصلی به سب نبی، ترمیمش کرد. توجه کسی هم جلب نشد. سبّ نبی نه دلایل مخففه برمیدارد، نه توبه، از طرحش تا مرگ متهم، راهیست مستقیم. انگیزۀ تغییر اتهام و تشر زدن به خامنه ای کاملاً سیاسی بود، نه مذهبی.
ولی با اینهمه، از همان اول، گفتار مخالف فتوا، ارتباط مستقیم بین محتوای کتاب و فتوای خمینی را فرض گرفت و حجم عظیمی از سخنان مدارا محور و مدافع آزادی بیان را شامل گشت که در اعتبار و درستی شان کوچکترین شکی نمیتوان روا داشت، ولی ارتباطشان با اصل واقعه چندان روشن نبود.از انواع تعبیر و تفسیر رمان پیچیدۀ رشدی و تحلیل های آماتوری اسلام و فقه و قران که فضا را آکند، میگذرم. بازی در سه زمین همسایه جریان پیدا کرد: ادبیات، مذهب و سیاست. زمینها جدا بود، هر از گاهی توپ از یکی به دیگری میافتاد یا پاس داده میشد و بازیگران هم آزادی رفت و آمد داشتند. ولی با اینهمه، گل بازی در زمین سیاست بود و ماند.
دولتهای غربی، در عین حمایت از آزادی بیان که برخی از بن دندان انجام دادند، هیچ تمایلی نداشتند تا به خاطر رمانی که یکی در جایی نوشته، بنیان سیاست خود در قبال جمهوری اسلامی را بر هم بریزند و کلاً آزادی عمل خویش را به دلیل این امر که به کلی خارج از اراده شان انجام گرفته بود، محدود سازند. در نهایت هم کار با نوعی مصالحه ختم شد. قرار شد جمهوری اسلامی کسی را برای کشتن رشدی نفرستد که البته هیچوقت نفرستاده بود و دلیلی هم نداشت بفرستد. خمینی با صدور فتوا داو بازی را تصاحب کرده بود و برای او بازی تمام شده بود. سفرای اروپایی به ایران بازگشتند تا کار ها به روال عادی باز گردد. جایزه ای که محض ابراز موضع ضد غربی و وفاداری به خط امام تعیین شده بود از سوی بنیادی خصوصی وعده داده شده بود نه دولت. کاسه ای درست کرده بودند تا هر کس بتواند سهم پشتیبانی خود را در آن بریزد. اصلش چند میلیون دلار پول بود و یادم هست که کسی حتی چند رأس گوسفند به جایزۀ اصلی اضافه کرد که تحویل قاتل شود ـ لابد محض نمایش تعبد مذهبی…
نکتۀ اصلی اینجا بود که حکم خمینی که متوجه به بیرون انداختن عربستان سعودی از مقام نمایندگی اسلام و مسلمانان بود و دادن این مقام به امام انقلابی، با صدور فتوا به هدف خود رسیده بود و کشته شدن یا زنده ماندن رشدی تأثیری در عملکردش نداشت. حکم، صرفنظر از سستی بنیادش، اصلاً دستوری نبود که متوجه به دولت جمهوری اسلامی باشد، حکمی بود خطاب به عموم مسلمانان جهان، از هر مذهب و فرقه. این بخش از فتوا که به معنای گستردۀ کلمه مذهبی بود، حیاتی کوچک و محدود به شخص رشدی و کمابیش مستقل از وجه سیاسی کار داشت، به این حیات ادامه داد تا به امروز که نتیجه اش را شاهدیم.
امروز نو شدن دعوا هر سه بعد آنرا نو کرده. دعوای مذهبی بین مسلمانان بر سر مداراگری، بین متعصبان و طرفداران نو شدن اسلام جریان دارد و رشدی و قضیۀ رشدی به هیچوجه در مرکز آن قرار ندارد، مثالی است جنبی. وجه ادبی کار و دعوای آزادی بیان هم، چنانکه باید، حاضر است و در نهایت میتوان گفت که گفتار دفاع از این آزادی، از سی سال پیش به این طرف که هیچ، حتی از صد سال پیش به این طرف هم تغییری نکرده است. مدافعان، سخنانی را که بار ها گفته شده و در درستیشان تردید هم نیست تکرار میکنند و برخی در جبهۀ مقابل میکوشند تا ارزش ادبی رمان رشدی را مورد حمله قرار بدهند تا اگر نمیتوانند ممنوعش سازند، لااقل از اهمیتش بکاهند بل تشفی خاطری حاصل نمایند.
امروز دعوای سیاسی جدیدی جای آن قدیمی را گرفته است که مطلقاً ربطی به خمینی و آرایش ندارد اما امروز هم مثل دیروز منطق خود را به باقی تحمیل کرده است. تغییر اصلی اینجا واقع شده است و میتوان گفت که کار وارونه شده. امروز، سود سیاسی واقعه یکسر به مخالفان جمهوری اسلامی در صحنۀ سیاست جهانی میرسد. مقصودم ایرانیان مخالف و احیاناً اپوزیسیون نیست، نو محافظه کارانی است که از هر فرصتی برای منزوی کردن و زیر فشار گذاشتن جمهوری اسلامی استفاده میکنند و در این کار مطلقاً هم فرقی بین راست و دروغ نمیگذارند. اثبات ارتباط کوشش برای قتل رشدی با جمهوری اسلامی، بی عاقبت به نظر میاید و به هر رو هنوز اثبات نشده است.، ولی ارتباطش با فتوا جای تردید ندارد و همین دستاویز مانور دشمنان شده است.
مشکل اینجاست که نفی فتوا، برای وراث خمینی که تمامی مشروعیتشان بر انقلاب و آرای رهبرش بنا گشته، ممکن نیست و اینها در موقعیتی قرار گرفته اند که عملاً امکان هر نوع حرکت از ایشان سلب شده است. از نظر تاکتیکی منفعل مانده اند و در معرض مانور ها و ضربات جبهۀ مقابل. احتمال اینکه ضربات سنگین باشد، بسیار کم است ولی مزاحمت حتمی است. در ردیف دیگر عملیات ایذایی که نو محافظه کاران تا به حال برای ممانعت از هر نوع بهبود روابط جمهوری اسلامی و آمریکا و بخصوص حصول هر نوع توافق اتمی، انجام داده اند و هیچکدام به مسدود شدن باب مذاکره که هدف اصلیشان بود، نیانجامیده است.
نمیتوان از تماشای طنز ماجرا غافل شد و ندید که چگونه تاریخ با چشمبندی، تیری را که خمینی سی و چند سال پیش از چله رها کرد، به سوی تیرانداز باز گردانده است. تنها کسانی که چشمشان بر این حقیقت عیان بسته است، آنهایی هستند که به یاد دعوای قدیمی هلهله میکنند و ضربت دیدن رشدی را پیروزی ـ هرچند نسبی ـ فتوای امامشان حساب میکنند. این میزان نازانی هم در جای خود شایستۀ لبخند است.

۱۵ اوت ۲۰۲۲، ۲۴ مرداد ۱۴۰۱

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

rkamrane@yahoo.com