نقش تاریخیِ کانون نویسندگان ایران در تحولات معاصر؛ چشم اندازها و امکانها
گفتگوی جواد عباسی توللی با ناصر مهاجر
جواد عباسی توللی، مجلهی حقوق ما:
کانون نویسندگان ایران خود را نهادی مدافع آزادی بیان میداند که از زمان تأسیس یعنی در بیش از نیم قرن گذشته، در زمینهی ترویج ادبیات و بهویژه حمایت از آزادی بیان در ایران تلاش کرده است.
این کانون، بر مبنای اساسنامهاش، نهادی فرهنگی، صنفی و غیر انتفاعی است که در سال ۱۳۴۷ و از سوی شماری از شناخته شدهترین شاعران و نویسندگان ایران مانند احمد شاملو، محمود اعتمادزاده، سیمین دانشور، اسماعیل خویی و سیمین بهبهانی تأسیس شد.
کانون نویسندگان ایران در دههها و سالهای پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ همواره تحت شدیدترین فشارها و برخوردها از سوی حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی بوده است. از اعدام شماری از اعضای آن در سالهای ابتدایی دهه ۶۰ گرفته تا پروژهی قتلهای سیاسیِ دههی ۷۰. از لغو جلسات «جمع مشورتی» تا پروندهسازی و انتساب اتهامات واهی به اعضای این کانون. قتل بکتاش آبتین در زندان اما متأخرترین نمونه از برخوردها با این نهاد صنفیِ نویسندگان در ایران بوده است.
مجلهی حقوق ما، برای بررسی نقش کانون نویسندگان ایران در تحولات اجتماعی و سیاسیِ نیم قرن گذشته و همچنین چشم انداز آزادی بیان در ایران، با ناصر مهاجر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران گفتگو کرده است.
ارزیابی شما در رابطه با جایگاه و نقش تاریخی کانون نویسندگان در تحولات ایران چیست؟ کانون نویسندگان تا چه میزان در تحولات تاریخی ایران همچون انقلاب ۵۷، و همچنین در دورههای پیش و پس از آن مؤثر بوده است؟
ناصر مهاجر: در ابتدا باید به این نکته بیاندیشیم که کانون نویسندگان ایران چگونه تشکلی است. کانون نویسندگان ایران یک تشکل صنفیِ اهل قلم است. این کانون در اردیبهشت ماه ۱۳۴۷ اعلام موجودیت کرد و تا سال ۱۳۴۹ دورهی اول زندگی خود را گذراند. کانون در بیانیهی دورهی اول خود که ۴۹ تن از اهل قلم سرشناس آن روز ایران آن را امضاء کرده بودند؛ (جلال آلاحمد، سیمین دانشور، به آذین، نادر نادرپور، سیاووش کسرایی، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، داریوش آشوری ووو)، با تأکید بر این مسأله که کانون نویسندگان ایران یک تشکل صنفی اهل قلم است، دو رسالت برای خود قائل شد: یک، دفاع از آزادی اندیشه و بیان و دو، دفاع از منافع صنفی اهل قلم بر اساس موازینی که مربوط به آزادی بیان و اندیشه است.
بیانیهی اول کانون نویسندگان ایران بیانیهی پخته و منسجمی است؛ چراکه منطق هستی خود را در چارچوب حقوق بشر تبیین میکند. کانون در این بیانیه بهطور مشخص بیان میکند که «آزادی اندیشه و بیان در فطرت آدمی است و هیچ جبر و تحکمی نباید قادر به محو آن باشد. آزادی اندیشه و بیان، تجمل نیست، بلکه یک ضرورت است؛ ضرورت رشد آیندهی فرد و جامعه». نکتهی مهمی که در بیانیهی اول کانون نویسندگان به روشنی طرح شده، این است که با استناد به اعلامیهی جهانی حقوق بشر، بر آزادی بیان و اندیشه تأکید میکند.
اگر کانون نویسندگان ایران را یک تشکلِ صنفی اهل قلم بدانیم و از آنِ کسانی که فرآوردههای فرهنگی تولید میکنند، و اگر منافع مشترک آنها را به رسمیت بشناسیم، به این موضوع پی خواهیم برد که مهمترین کار کانون، پاسداری از این اصل اساسی در جامعه است که هرکس آزاد به بیان اندیشه خود و نشر آن است. به هر شکلی که این آزادی پایمال و اصل آزادی اندیشه و بیان نقض شود، وظیفهی کانون است که به آن اعتراض کند. کانون، در این چارچوب باید بتواند کار خود را پیش ببرد و همچنین فعالیتهایی را که به صنف نویسندگان ایران مربوط است، انجام دهد.
از کانون نباید انتظار داشت که کارهای یک حزب یا سازمان سیاسی را انجام دهد؛ بلکه باید آن را به عنوان یک تشکل صنفی دید که پایبند به اصل آزادی اندیشه و بیان است و دفاع از منافع صنفی اهل قلم.
کانون نویسندگان ایران از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ توانست سلسله کارهایی انجام دهد. در سالهای پسین، شماری از اعضای کانون، دستگیر، زندانی و ممنوعالقلم شدند. پس از آن، در سالهای آخر دههی ۵۰، و بهویژه در جریان شبهای شعر گوته، اعضای کانون نویسندگان ایران، درخشیدند. به تعبیری، نقطهی آغاز انقلاب ایران را میتوان در آن شبهای شعر جستجو کرد. نقش کانون نویسندگان ایران، و بهطور کلی، اهل قلم، در جریان شبهای شعر گوته، خیلی مهم بود و جامعهی روشنفکری ایران، دانشجویان و دانشآموزان و لایههایی از طبقهی متوسط شهری را که شیفتهی آزادی بودند، تکان داد. اعضای کانون نویسندگان ایران در سالهای ۵۷ تا ۶۰ برای تحقق اصل آزادی اندیشه و بیان در جامعه، متحمل رنجها و دشواریهای بسیار شدند.
بیدلیل نیست که کانون نویسندگان، جزو اولین کانونهای دموکراتیک در ایران است که در سالهای پس از انقلاب ۵۷، در معرض حملهی جمهوری اسلامی قرار گرفت و شماری از اعضای آن همچون زندهیاد سعید سلطانپور، اعدام شد. شماری نیز زندانی شدند و شماری دیگر ناگریز جلای وطن کردند؛ از آن میان زندهیاد هما ناطق، منوچهر هزارخانی، محسن یلفانی، نعمت میرزازاده، نسیم خاکسار و و و. همین تبعید نویسندگان به خارج از کشور، به شکلگیری کانون نویسندگان ایران (در تبعید) انجامید؛ به آن سان که اینک دو کانون نویسندگان ایران داریم، یکی در ایران و یکی در تبعید.
فشارها و برخوردهای امنیتی با کانون نویسندگان سبب شد که در تمام سالهای دههی پُر از فشار و اختناقِ به راستی سیاه دههی شصت، فعالیتهای این کانون کاهش یابد. در سالهای آخر دههی شصت، با وجود ادامهی فشارها بر نویسندگان و اهل قلم، اعضای کانون رفته رفته توانستند روی پای خود بیایستند، دوباره کانون را بازسازند و به حرکت درآورند.
پس از اینکه علیاکبر سعیدی سیرجانی را در سال ۱۳۷۳ دستگیر کردند و به زندان انداختند، کانون نویسندگان ایران، بیانیهی «ما نویسندهایم» را منتشر کرد که جزو اسناد بسیار مهم روشنفکری ایران، محسوب میشود. این بیانیه به امضای ۱۳۴ نویسنده، شاعر، نمایشنامهنویس، منتقد، مترجم، رسید. این بیانیه تأثیر جدیای در جامعهی شهری و روشنفکران داخل و خارج از کشور و مردم آگاه داشت. بیانیه، را حکومت برننتابید. واکنششان باز کشتار بود و از میان برداشتن شماری از اهل قلم: کشتن احمد میرعلایی (آبان 1374)، احمد تفضلی (1375)، حمید حاجیزاده (شهریور 1377)….
ماجرای اتوبوسی که شماری از روشنفکران و اعضای کانون را به ارمنستان میبرد، (16 مرداد 1375) و برنامهریزی برای سربه نیست کردن بخش بزرگی از آنها از سوی دستگاه امنیتی سپاه پاسداران، در طرحی از پیش پرداخته شده – که خوشبختانه موفقیتآمیز نبود – نیز حلقهای از همان زنجیر است. بر آن بودند اتوبوسی را که آنها را به کشور همسایه میبرد، به ته دره بفرستند. بهدنبال آن، چند تن از اهل قلم را، و از آن میان، زندهیادان محمد جعفر پوینده را و محمد مختاری ، غفار حسینی، مجید شریف را از بین بردند. بخشی دیگری از این طرح بازداشت و شکنجهی مرگبار شماری دیگر از اهل قلم بود؛ از آن میان، فرج سرکوهی. شماری را نیز به آنجا رساندند که از ایران واکنند و راهی خارج شوند.
به هر رو، پس از چندی، دوباره کانون روی پای خود بلند میشود و شروع به فعالیت میکند. در این دوره یکی از فعالیتهای معنیدار کانون این بود که به یاد جانباختگان آذر ۱۳۷۷، پوینده و مختاری، روز ۱۳ آذر را «روز مبارزه با سانسور» اعلام کند. به هر حال، کانون توانست بهرغم همهی فشارها، تهدیدها و آزار و اذیتها برپا ماند و میدان را خالی نکند و در مواردی صدای اعترض سر دهد و اظهار نظر کند؛ اعلامیههایی بدهد و موضعگیریهایی کند. امیدواریم بتواند در فعالیتهای خود با گامهای استوار و سنجیده پیش رود.
به پروژهی قتلهای سیاسیِ اعضای کانون نویسندگان ایران در دههی هفتاد شمسی اشاره کردید، بهنظر شما آیا میتوان مرگ زندهیاد بکتاش آبتین را در ادامهی پروژهی یاد شده برآورد کرد؟ بهنظر شما آیا همچنان خطر قتل و ترور، اعضای این کانون را تهدید میکند؟
ناصر مهاجر: بله، به عقیدهی من، خطر قتل و ترور، همچنان اعضای کانون نویسندگان ایران را تهدید میکند. به باور من، موضعی که کانون نویسندگان دربارهی مرگ بکتاش آبتین گرفت، موضع دقیق و جسورانهایست. کانون در بیانیهی خود، مرگ بکتاش آبتین را «قتل عمد» اعلام کرد. صحبت از قتل عمدِ یک نویسنده، شاعر و فیلمسازِ مبارز است که حرفهای خود را شفاف و روشن بیان میکرد و حدود ۱۰ سال، مسئولیتهای گوناگونی در کانون نویسندگان ایران بر عهده داشت. عوامل رژیم جمهوری اسلامی از وضعیت بد جسمانی و بیماری بکتاش آبتین آگاه بودند و میدانستند که او در چه موقعیت سختی قرار دارد. تصویر بکتاش آبتین بر روی تخت بیمارستان و زنجیر شده با پابند را، که عکس تکانهندهای است، همه به یاد داریم.
افرادی چون بکتاش آبتین که حرفشان را فرو نمیخورند و بیپروا در برابر سیاهکاریهای رژیم جمهوری اسلامی میایستند و مواضع روشنی دارند، همیشه در معرض انواع و اقسام تهدیدها هستند. به این معنا، عملکرد حکومت جمهوری اسلامی در جریان قتلهای زنجیرهای، بیش و کم همانند پروسهای است که منجر به جانباختنِ آبتین شد. شاید نتوان برای کار واقعنگاری تاریخی گفت که حذف زندهیاد بکتاش آبتین، بهطور مشخص ادامهی همان پروژه قتلهای سیاسیِ نویسندگان در دههی ۷۰ خورشیدی ست. اینکه میخواهند آن سناریو را به شکلی دیگر احیا کنند یا خیر، بحث جداییست. اما اینکه آیا در حال حاضر رژیم دوباره قصد کرده است شماری از نویسندگان و اهل قلم ایران را زیر فشارهای زیادی قرار دهد، جای تردید نیست. میتوان گفت با توجه به وضعیت بحرانی جامعه، یکی از هدفهایی که دنبال میکنند، همین مسأله است که مخالفان سیاسی را بترسانند و سیاست قدیمیِ وحشتپراکنی و مرعوب کردن کسانی را که میتوانند در اوضاع کنونی نقش مؤثری کنند، پیش ببرند. از طرف دیگر، یقیناً قصد دارند کانون نویسندگان را به موجودی که دست به عصا راه میرود، تبدیل کنند. هدف رژیم جمهوری اسلامی از حذف زندهیاد آبتین هم این است که کانون دست به عصا راه برود، مواضع رادیکال نگیرد و به نویسندگان اعلام کند: اگر بخواهید پا از گلیم خود بیرون بگذارید، به سرنوشت آبتین دچار میشوید!
از طرف دیگر، در حال حاضر به جز زندهیاد بکتاش آبتین، چند عضو دیگر کانون نویسندگان هم زیر فشار و در زندان هستند. در تیرماه سال ۱۳۹۹ میلاد جنت را بازداشت کردند. علیرغم پیگیریِ کانون نویسندگان، تا مدتها کسی نمیدانست او کجاست و توسط چه نهادی بازداشت شده است؟ رضا خندان، کیوان باژن هم دو تن دیگر از اعضای این کانون هستند که در حال حاضر در زندان بهسر میبرند.
چشمانداز پیش روی مسأله آزادی اندیشه و بیان در ایران، از دیدگاه شما چیست؟
ناصر مهاجر: پاسخ به این پرسش برای من دشوار است. اصل آزادی اندیشه و بیان، جزو حقوق اساسی بشر است و همچنین رعایت آن بهمثابه یکی از نیازهای اجتماعی محسوب میشود. به عقیدهی من، مادامی که رژیم جمهوری اسلامی در ایران حاکم است، تحقق این اصل در جامعه غیر ممکن است. اما از سوی دیگر و از آنجاییکه، ترسیم چشمانداز برای مسأله آزادی اندیشه و بیان در ایران، یک امر نسبی است، باید گفت واقعیتیابی این امر در دراز مدت، بهعوامل گوناگون خارجی و داخلی و همچنین توازن قوا در داخل کشور پیوند دارد. با توجه به وضعیت موجود در ایران، (ماجرای «طرح صیانت از فضای مجازی» و شکلی که آن را به تصویت رساندند، درنگانگیز است) بهنظر نمیرسد بتوان در چشمانداز قابل رؤیت، گشایش سیاسی را در ایران پیش بینی کرد. تنها در یک پیوند با چشماندازِ فروافتادن رژیم حاکم بر ایران میتوان به تحقق اصل آزادی بیان و اندیشه، در بلند مدت، امیدوار بود.
[i] این مطلب در شمارهی ۱۶۴ مجلهی حقوق ما، ۱۳ آذر ۱۴۰۰ منتشر شده است.