چند کلمه ای در بارۀ اعتماد -رامین کامران
چندی پیش، در برنامۀ بحث و گفتگوی سازمان ایران لیبرال، دوستان از من خواستند راجع به کسب سرمایۀ اجتماعی و اعتماد صحبت کنم. پیشنهاد با در نظر گرفتن اهمیت اعتماد در کار سیاسی، بسیار منطقی بود. جلسه تشکیل شد و من حرف هایم را زدم. مطلب حاضر کمابیش صورت مرتب شدۀ یادداشت هایی است که برای این کار برداشته بودم و شفاهاً به دیگران عرضه کردم.
مفهوم مرکزی سیاست، قدرت است. به طور خلاصه، نه چندان غیر دقیق و مختصری آمیخته به بازیگوشی، می توان گفت که ما در سیاست به قدرت احتیاج داریم تا به قدرت برسیم و از قدرت استفاده کنیم؛ نیروی مادی و انسانی لازم داریم تا بتوانیم بر مسند قدرت بنشینیم و از این موقعیت برای تحقق برنامه هایی که داریم، استفاده ببریم.
از آنجا که سیاست کاری جمعی است و روابط افراد انسان را با یکدیگر سامان می دهد و اساساً قرار نیست که در برابر مزد انجام بگیرد، در طول تمامی این فرآیند محتاج همکاری دیگران و طبعاً جلب اعتماد آنها هستیم. بیشترین مقدار کار سیاسی که انجام می شود، دقیقاً بی عوض است، یعنی بیشترین بخش آن بی مزد انجام می پذیرد. حتی کاری که عوض دارد، اعتماد می طلبد، چه رسد کاری که بی عوض باشد.
اعتماد چیست؟
اما خود اعتماد، این کیمیایی که همه به دنبال آن هستند و در میدان سیاست عملاً ناممکن ها را ممکن می کند، چیست؟
اعتماد، پیشداوری مثبتی است که گذشتۀ معلوم را به آیندۀ نامعلوم وصل می کند، از دیروز می آید ولی متوجه است به فردا. گذشته منبع تجربه ایست عینی که می شناسیم و سنجیده ایم و بر اساس آن در مورد کسی یا گروهی قضاوت می کنیم و به آنها نمره می دهیم ـ قبولی یا ردی. ولی تجربۀ گذشته، ضمانتی برای آینده نیست. اعتماد فاصلۀ احتمال و قطعیت را پر می کند.
از گذشته، حداکثر، می توان محتمل بودن امری را استنتاج کرد. حساب احتمالات که اساسش آمار است و روشش ریاضی، به همین ترتیب عمل میکند. ما میتوانیم در مورد سرمایه گذاری و بیمه و شرط بندی و… بر این اساس عمل کنیم، ولی نه جایی که پای سیاست در میان است. تعداد عواملی که در این حوزه عمل می کند، بسیار از حد ریاضی و کمّی فراتر میرود و نوعی پیچیدگی ایجاد می کند که نمی توان با ریاضیات مهارش نمود. حساب احتمالات عینی و ریاضی است، اعتماد ذهنی است و انسانی. اعتماد، جایی وارد عمل می شود که احتمال امری، حال چه با شاخص های سیاسی و چه پیچیده تر از آن، سنجیده شده ولی قطعی نیست. اعتماد قطعیتی را که لازمۀ انتخاب است، به حاصل سنجش اضافه می کند.
چرا محتاج اعتمادیم؟
انتخاب سیاسی محتاج پاسخ روشن آری یا نه است، چون اساساً قابل تقسیم نیست. شما می توانید بر اساس احتمالات آماری، میزان پولی را می خواهید به سرمایه گذاری اختصاص بدهید، در بین فرصت های مختلف تقسیم نمایید و سرمایۀ خود را بر اساس احتمال سود و ضرر و میزان این دو، بخش کنید. ولی در کار سیاسی نمی توان بیست درصد رأی خود را به یکی داد و باقی را به دیگری. انتخاب صریح است و کامل، سرمایۀ شما یکپارچه در نقطه ای واحد متمرکز میشود. یعنی تصمیم شما، اگر هم بر اساس اعتقاد به قطعیت گرفته نشده باشد، صورتی پیدا می کند که انگار بر این اساس گرفته شده. سامان بازی، راهی جز این پیش پای شما باز نمی گذارد. در اینجا حاجت به قطعیت، گذشته از عوامل ذهنی که ممکن است در مورد هر کس فرق کند، از سوی عوامل ساختاری به شما تحمیل میشود.
گفتم که سرمایه را می توان تقسیم کرد، ولی رأی را نمی توان. این نکتۀ مهم را نیز اضافه کند که در کار اقتصادی، بخت سودآوری، مد نظر است، ولی در سیاست، انتخاب بر اساس بخت پیروزی انجام نمیگیرد و اگر انجام بشود نامی جز فرصت طلبی ندارد. اینجا گزینشی مطرح است که فرد در راه پیروزی آن می کوشد. تحقق این پیروزی محتاج اراده است. روش این نیست که ببینیم که برنده خواهد شد تا برویم دنبال او، می گوییم که باید برنده بشود تا از او پشتیبانی کنیم. شما در این میدان تماشاگر نیستید، بازیگرید و قرار است در تعیین نتیجه شراکت داشته باشید. این نوع سرمایه گذاری، محتاج اعتماد به کس یا کسانی است که قرار است قدرت بدان ها محول گردد. اهمیت تصمیم گیری های سیاسی در تعیین سرنوشت همگی ما، نقش اعتماد را به بیشترین حد برجسته می سازد.
توجه داشته باشیم که سیاست به ایدئولوژی و برنامه ختم نمی شود و صورت واحدی اداری یا صنعتی را ندارد که بتوان با اکتفا به انجام وظیفه در قالب پیش ساختۀ آن، در راه به دست آوردن نتیجه کوشید. روابط فردی در کار سیاسی نقش عمده بازی میکند و این روابط متکی است به اعتماد.
ابعاد اعتماد
ما معمولاً اعتماد را بیشتر متوجه بعد اخلاقی روابط انسانی می شمریم و می گوییم که به کسی می توان اعتماد نمود که از نظر اخلاقی آدم درستی باشد و مقید به اصول. ولی دو بعد دیگر هم در اعتماد هست. یکی کارشناسی: کسی که کاری را بلد است و اینرا در گذشته اثبات نموده، مورد اعتماد ماست ـ با اعتماد، سر رشتۀ کارمان را به او می سپاریم. ولی اعتماد بعدی عاطفی هم دارد. ثبات عاطفی هم موضوع اعتماد است، نه فقط در حوزۀ روابط شخصی، بل حتی در سیاست.
این سه بعد را می توان در تحلیل از هم جدا کرد ولی یافتن آنها با خلوص صد در صد، در میدان تجربیات تاریخی بسیار مشکل است. این سه معمولاً به نسبت های مختلف با هم عجین است. علاوه بر این، باید تبدیل شدن یکی به دیگری را هم در نظر آورد که در عمل کمیاب نیست. اینکه اعتماد عاطفی ما به کسی باعث شود تا قابلیتش را بیش از آنچه هست ارزیابی کنیم، کم پیش نمی آید و البته صورت عکسش هم کمیاب نیست، می توان از اعتماد کارشناسی به اعتماد اخلاقی رفت و… این وضعیت، وجه ذهنی اعتماد را بیشتر در معرض دید ما قرار می دهد، اینکه شکل گرفتن و تحولش چه اندازه می تواند از میعار هایی که عینی می خوانیم دور بیافتد.
در سیاست معمولاً از جلب اعتماد صحبت می شود، ولی باید هر دو سوی فرآیند را در نظر آورد، هم جلب اعتماد و هم سلب اعتماد را. اینکه ما می کوشیم تا با جلب اعتماد مردم، بر نیروی خویش بیافزاییم و در دستیابی به قدرت و نگاهداری آن و نیز پیشبرد برنامه مان موفق باشیم، فقط یک طرف قضیه است. البته طرفی که بیشتر پیش چشم ماست. ولی رقابت سیاسی دو وجه دارد، همه، در عین جلب اعتماد مردم، میکوشند تا اعتماد آنها را از رقبای خویش سلب کنند. مصالح اصلی بنای اعتماد، از گذشته استخراج می شود ـ در تمامی ابعادش. به عبارت دیگر، جلب اعتماد در مسیر عاطفی، کارشناسی و درستی اخلاق سیر می کند ـ با تأثیر متقابل بین این سه که بدان اشاره شد. تخریب نیز همین سه راه را پیش می گیرد.
سه مثال
به سه مورد اعتماد سازی اشاره میکنم که یکی نسبتاً ساده است و دو دیگر رقابتی ـ هر سه از تاریخ معاصر ایران: مصدق، بختیار و خمینی.
مصدق را برای این انتخاب کردم که می توان موردی کمابیش کلاسیکش شمرد و منطبق با تصویری دراز مدت که ما معمولاً از اعتماد سازی در دراز مدت داریم. دو تای دیگر که قرینۀ یکدیگر است، مواردی است رقابتی و کوتاه مدت، نمونه ای که در انقلاب شاهد بوده ایم و به احتمال قوی در آینده هم شاهد تکرارش خواهیم بود. دلیل اصلی گزینش آن، همین آماده شدن ذهن ماست برای آنچه که در راه است.
مورد مصدق نمونه ایست که شاید بتوان سنتی نامیدش. اعتمادی که مردم به او عرضه نمودند، برخاسته بود از شناسایی اش طی سالیان درازی که به کار سیاسی پرداخته بود، از مشروطیت به بعد و در مقام های مختلف: وکالت، وزارت و… به عبارت دیگر آزمایشی طولانی که در عمل واقع گشته بود. همین ارزیابی محکم و ریشه دار بود که باعث شد وی بتواند نهضت بزرگ ملی را به راه بیاندازد و در رأس آن، مبارزه ای بزرگ را با استعمار انگلستان در پیش بگیرد. هم کاردانی و هم درستی وی، طی مدت مدیدی به همه اثبات شده بود. و وجه عاطفی کار که حتماً برای نزدیکان سیاسی وی از ابتدا موجود بود، در دوران نخست وزیری او اوج گرفت و موجد محبوبیت کم نظیری در بین مردم گشت. طبعاً حریفان تمامی نیروی خویش را برای زایل کردن این اعتماد به کار گرفتند و انواع تهمت ها را نثار وی ساختند. ولی به دلیل همین سابقه و امتحان دراز، کارآیی این حملات بسیار کم بود، بخصوص که مصدق در هنگام زمامداری چنان رفتار کرد که بر قوت اعتماد مردم افزود. تیری بر او کارگر نبود و هنوز هم نیست.
مثال های بختیار و خمینی از این بابت جالب است که هر دو در پی اعتماد سازی کوتاه مدت بودند، در رقابت با هم.
مورد خمینی از این بابت جالب بود که برای اعتماد سازی جداً محتاج کتمان گذشتۀ خود بود. گذشتۀ سیاسی او که امروز بر همه عیان است، در هنگام انقلاب جز برای افرادی بسیار معدود شناخته شده نبود. نه کسی می دانست که ارادتمند شیخ نوری بوده و در هر سالمرگ به زیارت گورش می رفته، نه این که در دوران مصدق از نزدیکان بهبهانی بوده که درباری ترین آخوند بود و از دست اندر کاران بیست و هشت مرداد. این هم که در خرداد چهل و دو با اصلاحات ارضی و بخصوص حق رأی زنان مخالفت کرده بود، با اصرار به پس پرده هل داده می شد. روشن است که خود خمینی از اینها حرف نمی زد، چون در حال خدعه بود و نزدیکانش و در رأس آنها مثلث معروف بیق و نیز خرده پا ها، همگی در پاکسازی گذشته و به روز کردن بیوگرافی امامشان می کوشیدند. حتی کتاب ولایت فقیه را که بحثش در دوران بختیار سر باز کرد، به اصرار یاداشت های شاگردانش خواندند تا مسئولیت وی را در باب محتوای آن زائل سازند. عملۀ این جلب اعتماد در درجۀ اول نزدیکان سیاسی خمینی بودند، ولی بخش بزرگی از جامعۀ روشنفکری ایران نیز به آنها پیوست و رسانه ها نیز در این کار نقش تعیین کننده بازی کردند.
در مورد بختیار، کار برعکس بود. او گذشته ای داشت مایۀ سربلندی که متأسفانه برای مردم شناخته شده نبود. نبود، چون بختیار، در عین اینکه عمر خویش را پای آزادیخواهی گذاشته بود و در این راه از خود گذشتگی بسیار نشان داده بود، هیچگاه در صف اول شخصیت های جبهۀ ملی و زیر تابش قوی نور سیاست قرار نگرفته بود. مشی رادیکال و جدیش در سازمانی که بعد از مصدق، اساساً به محافظه کاری رو آورده بود و نیز قابلیت ها و منشش که می توانست حسادت انگیز باشد، کمکی به وی نکرده بود. همگنانش در جبهۀ ملی، بیشتر در پس زدن و در سایه قرار دادنش کوشیده بودند تا عرضه اش به دیگران.
سرمایۀ اعتبار بختیار چشمگیر بود، ولی باید نقد می شد و این کار محتاج فرصت بود و البته ضمانت کسانی که به تواناییش آگاه بودند و از سابقۀ مبارزاتی درخشان او خبر داشتند. متأسفانه اینها، به دلایل مختلف که دغدغه های شخصی در آن نقش کوچکی نداشت، جبهۀ خمینی را برگزیدند و نه فقط پشتیبانی خویش را به وی عرضه نمودند، در جهت بی اعتبار کردن بختیار و سلب اعتماد مردم از وی کوشیدند. جلب همکاری اینها برد بزرگ خمینی در مبارزه بر سر اعتماد بود و برای بختیار بسیار گران تمام شد.
وضعیت امروز ما
موقعیت امروز ما، بر خلاف آنکه ممکن است برخی تصور نمایند یا مایل باشند تصور کنند، به نسبت انقلاب اسلامی خیلی تغییر نکرده است و به تصور من، نبرد بر سر جلب و سلب اعتماد کمابیش به همان ترتیب صورت خواهد گرفت. یعنی با سرعت و به تناسب نامزد ها، با پوشاندن یا عرضه کردن گذشته. از حالا روشن است که مجاهدین و پهلوی طلبان کوشش در پوشاندن گذشتۀ نامزد خود خواهند کرد، چون گذشتۀ غیر قابل دفاع دارند.
در این مورد، باز کمابیش مثل نوبت قبل، ارزیابی نامزد ها بیشتر بر سر موضعگیری ها و سوابق مبارزاتی آنها انجام خواهد گشت تا بر اساس کارنامۀ حرفه ای آنها در اعمال قدرت سیاسی. به این دلیل که هیچکدام از نامزد های رهبری مخالفت، فرصتی برای این کار نداشته. تمامی فرصتها در اختیار کسانی بوده که باید از حکومت خلع شوند.
نقش روشنفکران یا در حقیقت همین هایی که به هر شکل به مسائل سیاسی می پردازند و در اینجا و آنجا اظهار نظر می کنند و موضع می گیرند، قابل توجه خواهد بود. البته به نسبت قبل، چهره های شاخصی که بتواند به طور جدی در افکار عمومی تأثیر بگذارد، کمتر هستند. سانسور سنگین داخلی و امکانات قلیل محیط تبعید، برآمدن چنین چهره هایی را بسیار مشکل نموده است.
رسانه ها، به احتمال بسیار قوی در همین جهتی عمل خواهند که در سال های گذشته کرده، یعنی نامزد هایی را جلو خواهند انداخت که صاحبکارانشان برگزیده اند و به کسانی یاری خواهند رساند که مورد تأیید قدرت های مداخله گر هستند. طی انقلاب هم خمینی و یارانش از بیشترین پشتیبانی رسانه ای سود بردند. اگر این بار هم مردم چشم و گوششان را به دست رسانه های بزرگ و مسلط بدهند، بسیار امکان دارد تا به سوی نامزد های منتخب آنان کشیده شوند. رسانه های اجتماعی نیز به همین ترتیب. شاهدیم که چه گروه هایی در آنها تاخت و تاز می کنند. میزان نادرستی و پرخاشگری هم که در آنها رواج دارد، احتمالاً تشدید خواهد گشت.
منظره ای که پیش چشم شما نشاندم چندان امید افزا نیست، ولی به نظر من واقع بینانه است و همین حسنش بس. باید از هم امروز آگاه باشیم که پیکاری سخت در پیش داریم و از همین حالا خود را نه فقط برای ورود در آن که پیروز شدن در آن، آماده سازیم. نباید از حملات تندی که در راه است، جا خورد. نه فقط باید برای دفعشان آماده بود که م یباید برای زدن ضربات متقابل و کاری تجهیز شد. نبردی که در راه است، بیش از نبرد کند و کلاسیک پیاده نظام، به حرکت سریع واحد های زرهی شبیه خواهد بود که در آن سرعت به همان اندازۀ قدرت، کارساز است. انعطاف پذیری را هم فراموش نکنیم چون حریفان امکانات مانور رسانه ای قابل توجه دارند.
نبرد، نبرد مرگ و زندگی سیاسی است و ما باید در آن پیروز باشیم. باید از حالا خود را برای این کار آماده سازیم.
۱۸ مه ۲۰۲۱، ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰