Home سخن روز آرشیو سخن روز سه گانۀ پیوسته- رامین کامران

سه گانۀ پیوسته- رامین کامران

این روز ها بسیار صحبت از امنیت کشور و اهمیت آن میشود. سخن درست است و در اهمیت امنیت شکی نمیتوان روا داشت. ولی فقط همینطور صحبت از امنیت کردن، قدری لخت است. اگر بگوییم امنیت مهم است، حرفی نیست، ولی امنیت تنها امری نیست که مهم است، پس بلافاصله این سؤال پیش میاید که مهمتر از چیست؟ معمولاً امنیت در سه گانه ای که هر نظام سیاسی قرار است برای مردم تأمین کند، جا میگیرد، در کنار رفاه و آزادی و معمولاً به نسبت این دو مهمتر فرض میشود. به تصور من سنجش رابطۀ این سه با هم، برایمان بهتر روشن خواهد کرد که اهمیت امنیت یعنی چه و ارتباطش با آن دو دیگر از چه قرار است.
دیدگاه رایج، ارتباط این سه را خطی فرض میگیرد و بر اساس آن استدلال میکند. از این شروع میکنم و سپس به رابط دوری میپردازم که به نظر من واقع بینانه تر است.

به موازات هم یا در امتداد هم
تمایزی که بین این سه قائل میشویم ـ چنانکه باید ـ مفهومی است. مفهوم مجزا کننده و ایستاست و به یمن این دو خاصیت است که امکان شناخت را برای ما فراهم مینماید. بافت پیچیده و در هم و متغیر واقعیت، به این ترتیب است که قابل شناخت میشود. اما این جدایی مفهومی، تصوری را نیز به ذهن متبادر میسازد که نباید از آن غافل ماند: اینکه هر یک اینها میتواند جداگانه تحقق بیاید. وقتی سه چیز مجزا باشد و در تعریف هیچکدام اتکایی به دیگری لازم نباشد، پیدایش چنین تصوری عادیست.
پیامد بعدی تجزیۀ مفهومی، این است که وقتی سه مفهوم را کنار هم میچینیم، تمایل داریم نوعی سلسله مراتب در بینشان برقرار سازیم. نفس نوشتنشان در یک سطر و در پی هم، ما را به این سو سوق میدهد. کار سختی هم نیست، تقریباً همه این کار را میکنند و ترتیب اهمیت آنها را به همان شکلی بیان میکنند که در ابتدا آمد. اول باید امنیت داشت و زنده ماند، بعد اسباب حیات و بالاخره و علاوه بر این دو آزادی، تا بتوان از زندگانی به درستی بهره مند شد. سخنی که بدیهی جلوه میکند. گاه حکمت عامیانه هم به یاری این تصویر میاید: آزادی به چه کار شکم گرسنه میاید و…


این سلسله مراتب نیز به نوبۀ خود تصویر دیگری را در پی میاورد: نوعی تابعیت منطقی که خطی است. به این ترتیب که هر یک از این سه، در تحقق آنها یا آنی که پس از وی میاید، نقش دارد. حال یا به این صورت که اصلاً بعدی از قبلی زاده میشود یا اینکه قبلی شرط تحقق بعدی است و اگر نباشد، این امر ممکن نمیگردد. این هم در وهلۀ اول غیر منطقی به نظر نمیاید. اگر امنیت موجود نباشد نه میتوان تولید اقتصادی منظمی داشت که مایۀ رفاه است و نه میتوان از آزادی قابل قبولی برخوردار بود. دنبالۀ حرف این است که میتوان اولی را داشت بدون دو دیگر و اولی و دومی را بدون سومی. ترتیب پیدایش، ترتیب حذف را هم در دل خود دارد و نوبتی که برای تحقق آنها تصور شده، در جهت عکس، نوبت حذف نیز میتواند باشد: ببینیم که اول از کدامیک میتوانیم صرف نظر کنیم…


پیامد چهارمی هم میتواند در دنبال باقی ظاهر شود: اینکه اگر به یکی از اینها بیشتر سهم بدهیم، سهم آن دو دیگر کم خواهد شد. انگار نیرویی که برای تحقق یافتنشان موجود است، محدود است و هر سه از منبع واحدی تغذیه میکند. در این حالت نه تضاد، ولی نوعی همکاسگی بین این سه فرض واقع میشود و این تصور به آسانی در ذهنمان جا خوش میکند که اگر به یکی برتری میدهیم باید از سهم دو دیگر کم بگذاریم.
این نگرش انتزاعی و منطقی، مجموعه ایست از تصاویری که با هم ارتباط دارد و هنگام تفکر به آسانی به هم وصل میشود و در پی یکدیگر قرار میگیرد. ذهن ما برای رفتن به این راه آمادگی دارد و به سهولت در آن میسرد. ذهن، راحت به این بازیهای منطقی کشیده میشود، بخصوص که این گونه استدلال ها نوعی احساس بی نیازی از توجه به تاریخ را نیز موجد میگردد، امری که بسا اوقات برای دوستداران تفکر انتزاعی، مطلوب هم هست، مزاحمتی است که به این ترتیب رفع میشود.
در نهایت، از آنجا که این مجموعه، صورتی بریده از تاریخ و پست و بلند آن دارد، تصور خنثی بودنش و فراتر قرار گرفتنش از انتخابهای سیاسی، آسان متبادر به ذهن میگردد. مختصری توجه لازم است تا روشن بشود که چنین نیست و ترتیب تحلیل معمول رابطۀ این سه، از بابت سیاسی معنا و جهت روشن دارد.

رابطۀ دوری و متقابل
به تصور من، ارتباط بین این سه را دوری و متقابل در نظر آوردن، واقع بینانه تر است و رابطۀ واقعی آنها را، چنانکه در دل تاریخ به آن بر میخوریم، روشنتر میکند.
اول از همه توجه داشته باشیم که میدان تحقق این سه مفهوم، میدان پاک و مسطح و خالی از اصطکاک عالم مجردات نیست تا قرار باشد ما در آن ساختمانی را که نقشه اش را از روی حساب و منطق طرح کرده ایم، یکپارچه و بی هیچ عیب و علتی بنا کنیم. محل تحقق این سه، میدان تاریخ است با تمام شلوغی ها، بی نظمی ها، تضاد ها و تنازعاتی که در دل دارد. وارد شدن در تاریخ یعنی وارد شدن در جامعه و در روابط انسانی. از این گذشته، قالب تحقق این سه، جدولی نیست که روی کاغذ رسم میکنیم تا هماهنگی ها و تضاد ها را مشخص کنیم و ترتیبات همنشینی سه مفهوم را مشخص نماییم. قالب تحقق این سه در دل تاریخ، نظام سیاسی است و به تناسب تنوع و امکان برپایی نظامهای سیاسی است که باید امکان و ترتیبات همنشینی این سه را سنجید و از قوه به فعل آورد.


در تاریخ، تصویر ایستا، جای خود را به تصویری پویا میدهد و تأثیر خطی به تأثیرات متقابل. در این حالت، ترتیب اهمیت این سه نیز ثابت نمیماند و هر کدام در زمانی و به اقتضای موقعیت، میتواند مهمتر به نظر بیاید و در موقعیت برتر قرار بگیرد.
از امنیت شروع میکنم که صدر نشین این تقسیمبندی است تا معلوم شود که چرا نمیتوان به صورت مجرد در نظرش آورد و بدان اهمیت مطلق داد.
اول از همه باید امنیت خارجی را از امنیت داخلی جدا کرد. وقتی جدا کردیم، اهمیت امنیت خارجی بیش از امنیت داخلی جلوه میکند. دلیل هم روشن است، باید واحدی سیاسی وجود داشته باشد تا امنیت داخلی آن و رفاه و آزادی مردمانش موضوعیت داشته باشد. امنیت خارجی هم بیش از هر چیز محتاج قدرت و در نهایت زور است، اگر بود، تأمین است و اگر نبود، در مخاطره. پس این مؤلفه عملاً در صدر قرار میگیرد و اگر قرار باشد که موقعیتش را به رسمیت بشناسیم، از بابت نظام سیاسی هم تمایل به مناسب شمردن سامانی پیدا میکنیم که بتواند بیشترین زور را در اختیار حکام بگذارد ـ اگر لازم بود به ضرر رفاه و آزادی. یادآوری کنم که قرار نیست امنیت خارجی صرفاً حیات واحد سیاسی را تضمین کند، بلکه باید ترتیبات خاصی از این حیات را تضمین نماید، از جامعه ای با سامان معین دفاع کند. برتر شمردن صرف آن، تصویری بسیار ناقص از روابط اجتماعی به ما عرضه میدارد.


اما حتی در این مرحله هم که بهترین وضعیت برای توجیه برتری امنیت است، اگر دقت کنیم و به منبع قدرت توجه کنیم، معلوممان میشود که کم کردن رفاه و آزادی، الزاماً منتهی به قویتر شدن حکومت در صحنۀ روابط خارجی نمیشود. در مرحلۀ بعدی که امنیت داخلی است، این ارتباط عیانتر میگردد. تأمین امنیت داخلی نمیتواند فقط در سطح حفظ جان باقی بماند، مگر در عالم فرضیاتی نظیر عقاید هابز که میخواهد نقطۀ شروع تشکیل واحد سیاسی را با عرضۀ فرض پایۀ نظریاتش، تصویر کند. اگر شاهدید که توجیه گران نظام اسلامی، هر جا پا داد، با این ذوق و شوق از هابز صحبت میکنند و به او ارجاع میدهند، به این دلیل است. ولی وقتی واحد سیاسی موجود است، باید از حد این فرض ابتدایی فراتر رفت و به پیچیدگی حیات واقعی سیاسی و اجتماعی توجه مبذول نمود. در تاریخ، قرار نیست جامعه یا واحد سیاسی، از پایه و بدون هیچ مقدمه ای تأسیس گردد، ما با جوامع موجود سر و کار داریم. امنیت داخلی، اگر رفاه یا حداقل مالکیت و نیز آزادی را در نظر نگیرد، کمابیش بی موضوع میشود. در اینجا، رفاه و آزادی نمود بیشتری پیدا میکند. ترکیب قدرت هم که در سیاست خارجی، وجه مبتنی بر زور آن خودنمایی میکند، در اینجا پیچیده تر میشود و دو بعد بسیار مهم دیگرش که یکی مبتنی بر نفوذ معنوی و دیگری بر تفویض خود خواستۀ اختیار است، به خوبی در معرض دید قرار میگیرد. قدرت فقط زور نیست، حکومت کردن هم فقط اعمال قدرت نیست.


آنچه در مورد امنیت به روشنی معلوممان میگردد، این است که بدون رفاه و آزادی، توان بسیج نیرو برای تحقق خویش را نخواهد داشت و مهمتر از آن، بی هدف خواهد شد، هدفی نخواهد داشت که قرار است تحققش تأمین نماید. امنیت را میتوان هدف شمرد، ولی نه هدفی غایی که باقی امور در جنبش حالت وسیله را داشته باشد. امنیت خود وسیله ایست برای تأمین بسیاری چیز های دیگر و از جمله رفاه و آزادی، نه مفهوم برتری که قرار باشد باقی اولویتش را بپذیرند و تابعش گردند و سر آخر به این برسند که اگر هیچ نداریم، در عوض امنیت داریم!


به سراغ آن دو دیگر هم که برویم، منظره ای غیر از همین احتیاج متقابل نخواهیم دید.


رفاه، داشتن امکانات بیش از حد احتیاج است.اینکه رفاه حاجت به امنیت دارد، بسیار روشن است. تأمین رفاه مستلزم فعالیت اقتصادی کامیاب است و این امر محتاج امنیت، هم برای محافظت ازمالکیت و هم برای حفظ اعتبار قرارداد ها و جلوگیری از تقلب. حاجتش به آزادی هم روشن است، اقتصاد موفق، اقتصاد آزاد است و اگر آزادی نباشد، تولید و تبادل کالا کم بازده خواهد بود.
آزادی یعنی داشتن حق و قدرت برای بهره وری از گزینه های هر چه بیشتر. حاجت آزادی به امنیت نیز به نوبۀ خود امر بدیهی است. جایی که امنیتی در کار نباشد، نمیتوان از آزادی صحبت کرد، چون نه قانونی هست و نه حقی. اینکه هر کس بتواند به تناسب توانش، هر چه که بخواهد بکند، آزادی نیست، هرج و مرج است که البته در نبود امنیت، بلافاصله برقرار میگردد. احتیاج به رفاه هم روشن است. آزادی یعنی حق و توان کاری را داشتن. توان اقتصادی، بخش مهمی است از توانی که به ما فرصت میدهد تا گزینه های هر چه بیشتری را در معرض انتخاب داشته باشیم و به عبارت دیگر آزادی بیشتری داشته باشیم. حق داشتن ولی توان استفاده از آنرا نداشتن، موقعیت مطلوبی نیست.
نکته در اینجاست که این سه را نمیتوان هدف غایی شمرد، حتی آزادی را که این اندازه برای آزادیخواهان عزیز است. هر یک از اینها در مرحله ای هدف است و تأمینش حائز نهایت اهمیت. البته به ترتیبی که از پیش تعیین شدنی نیست و در طول زمان ثابت هم نیست و به اقتضای موقعیت تغییر میکند زیرا نوبت تاریخی با نوبت منطقی متفاوت است. ولی هر سۀ اینها در نهایت وسیله است، هم نسبت به یکدیگر و هم نسبت به خواستهایی که از این فهرست سه گانه بیرون است.

نتیجه گیری
در نهایت، به تصور من، بین این سه بیشتر با رابطه و احتیاج متقابل سر و کار داریم تا یکسره و خطی. ارتباط آنها یکسره و زایشی نیست و قرار نیست که این سه به نوبت حاصل ما گردد یا از دل هم بیرون بیاید. اینها باید با هم از راه برسد و به نسبت یکدیگر معنی پیدا کند. خارج از عالم فرضیات و در دل جوامع موجود، ما همیشه با هر سهُ اینها سر و کار داریم. بین آنها تعادلی سه گانه برقرار است نه سلسله مراتبی خطی. هیچکدام اینها قرار نیست باقی را حذف کند. قرار هم نیست که یکی الزاماً به ضرر دیگری عمل کند. طبعاً راجع به تعادل بین آنها میتوان اظهار نظر کرد و به تناسب موقعیت تصمیم گرفت. اهمیت موضعی، بیانگر اولویت موضعی است نه برتری مطلق. قرار نیست که یکی فدای دیگری بشود. خلاصه اینکه ترتیب اهمیت آنها ثابت نیست، متغیر است.
امری که مرا به نوشتن مقالۀ حاضر واداشت، بار سیاسی دیدگاه رایج در باب ارتباط امنیت و رفاه و آزادی بود که اصولاً به ضرر آزادی که در آخر صف قرار میگیرد، عمل میکند. این ترتیب رایج که به ظاهر از بابت سیاسی بی طرف است و قرار است حقایقی بدیهی و روشن و منطقی و فراتر از سیاست را برای ما بیان سازد، اساساً، مانند گویی که به دلیل وزنش در سراشیب میغلطد، به سوی حکومتهایی میل میکند که آزادی را پس میزنند و دائم به پس صحنه میرانند. این امر مهم، در حالت معمول، خیلی در معرض دید نیست و دریافتش محتاج مختصری دقت است.
اساسی ترین نکته که مایلم در آخر مطلب بر آن تأکید کنم، این است که امنیت، هر قدر هم که مهم باشد که هست، هدف خودش نیست، وسیله است برای اهدافی دیگر و اگر آزادی و رفاه در کار یا لااقل در افق نباشد، جستجو و کسب امنیت بی هدف میشود و به همان نسبت بی معنی.

۲۳ دسامبر ۲۰۲۰، ۳۰ آذر ۱۳۹۹