کدام ارزشهای اسلامی؟- رامین کامران
دلبستگان به اسلام از اینکه دینشان به دلیل وجود حکومت اسلامی، مورد انتقاد و تعرض قرار بگیرد، خرسند نیستند. طبعاً مایلند که اصرار خویش را بر ماندن اسلام در صحنۀ سیاست به ترتیبی توجیه نمایند ـ حتی اگر حاضر باشند سخن از جدایی هم بگویند.
آخرین خط دفاع از حضور اسلام در صحنۀ سیاست، مقولۀ اخلاق و به طور کلی ارزشهاست. به تصور من، این روش راهی برای نگاه داشتن اسلام باز نمیکند. نه فقط به این دلیل که تجربۀ چهل ساله نشان میدهد که فاسدترین حکومتی که ما دیده ایم، مذهبی است. وقتی مدعیان اخلاق مذهبی، به هنگام حکومت کردن چنین رفتار میکنند، نمیتوان مدعی شد که مذهب قرار است اخلاق بیاورد. اگر قرار بود بیاورد، تا به حال آورده بود.مسئله بسیار ساده است، عرض میکنم چرا.
باید اول ببینیم که چه ارزشهایی را میخواهیم به نام اسلام در صحنۀ سیاست نگاه داریم. اگر صحبت از ارزشهای اخلاقی است که تنها صورت معنی دار آنها، صورت جهانشمول آنهاست. آنهایی که در همه جا و در مورد همگی افراد بشر، صدق میکند. روشن است که نه کشف اینها خاص اسلام یا مذهب است و نه عمل کردن بدانها خاص مسلمانان یا مؤمنان. در این صورت، روشن است که اضافه کردن صفت اسلامی به دنبالشان، چیزی به محتوای آنها نمیافزاید. پس اصلاً دلیلی برای این کار نیست.
اگر هم صحبت از ارزشهایی است که خاص اسلام است و با اصولی که گفتم منافات دارد که اصلاً دلیل و جایی برای حضورشان نیست. اگر طالب چنین چیزهایی باشیم، همین حکومت اسلامی هست و تغییری هم لازم نیست، آنهم به بهای گزاف انقلابی دیگر…
ولی در اینجا عامل دیگری هم عمل میکند که نمیباید به آن بی اعتنا بود. اینکه افراد مؤمن، وجود ضمانت مذهبی، حتی برای آن چیزی که فایده و برتریش را به عیان میبینند، لازم و گاه اساسی میشمرند. اینجا دیگر در میدان مفاهیم قرار نداریم، در دل تاریخیم با تمامی درهم و برهمی هایش و با قامت ناساز تک تک ما افراد انسان. در اینجا چه میتوان گفت؟
به تصور من، چنین مشکلی ناگشودنی نیست. اگر مردمی هستند که پذیرش ارزشهایی مثل حقوق بشر و لائیسیته را موکول به وجود روایت مذهبی آنها میکنند، باید این وضعیت را پذیرفت و امید داشت که چنین روایتی از اسلام بدانها عرضه شود تا بتوانند برش بگزینند. آنچه از بابت سیاسی و عملی ـ نه فلسفی و نظری ـ به این ترتیب حاصل میگردد، برای راه انداختن و گرداندن مملکت با دمکراسی و آزادی و با لائیسیته که شرط بنیادی سعادت ملت ایران است، کافیست. سیاست البته وجه نظری دارد، ولی از قماش حکمت عملی است. هماهنگی در صحنۀ عمل، حتی اگر با اختلاف نظری همراه باشد، مغتنم است.
همیشه میتوان بر سر اصول بحث کرد و برتری یک دیدگاه نظری را بر دیگری یادآور گشت و یا حتی اثبات نمود، فرصت تا بینهایت هست. آنچه فوری است و حیاتی، آزادی ایران و برقراری نظام سیاسی درست و سالم است. وجود گفتاری مذهبی که جمهوری دمکراتیک و لائیک را تأیید کند، حتماً ضرری ندارد. حداقل حسنش هم این است که راهی پیش پای مؤمنان میگذارد تا با این برنامۀ ایرانساز، آشتی کنند و به اجرایش مدد برسانند. سعادت ایران، محتاج یاری تمامی فرزندان ایران است و آزادی هم باید ارزانی همگان باشد.
شهریور ۱۳۹۸
۳۱ اوت ۲۰۱۹
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است